به یقین آنچه که طی گذشت قریب دو هفته از قیام مردم دردمند در شهرهای مختلف کشور به اثبات رسیده است، همان نهادینه شدن شعار «سرنگونی» نظام آخوندی میباشد.
این واقعیت را بهخوبی میتوان در خیز بلند جامعه و برپایی اعتراضات گسترده در بیش از ۷استان کشور که جرقه آن نخست در خوزستان تشنه به آب به شعار اسقاط النظام زده شد، رویت نمود.
شعار« مرگ بر خامنهای» ترجمان همان اثبات سیاستهای اصولی مقاومت ایران و مجاهدین خلق میباشد که در منطق خود به اثبات واقعیت دیگری بهنام استراتژی اصولی«سرنگونی» آنهم بهدست مردم و مقاومت ایران راه برده است.
در این راستا اکنون شاهد هستم که جامعه بهجان آمده با خیز و خروش گسلهای اجتماعی، هر روز خود را با شعار سرنگونی همآهنگتر نموده وبا عبور از کلیت نظام آخوندی، به چیزی کمتر از واژگون نمودن بساط ننگین حکومت راضی نمیباشند.
این حقیقت را یک شیر زن قهرمان در سخنانی که در شبکههای اجتماعی انتشار یافته اینگونه به تصویر کشیده است:«درختی که پس از ۴۲سال ثمر نداده، باید از ریشه قطع گردد».
آری این پاسخ زنان و مردان میهنمان به نظامی است که بنیان آن بر ناعدالتی، فساد، سرکوب، جنگ، ترور و صدور بنیادگرایی بنا گردیده است.
همچنین فریادهای تبریز قهرمان با شعار«نه شاهیام ، نه شیخیام ، مردمیام ، مردمیام» و یا جوش و خروش مردم تهران با شعار«مرگ بر دیکتاتور» طی روزهای گذشته، بینهای بر این خواست ملی و پاسخی کوبنده بر مفتخوران و بقایای سلطنت مدفون شده با هدف دزدیدن قیام و انقلاب مردمی است.
تقابل مردم در کوچه و خیابانها با نیروی اهریمنی سپاه و یا گارد ویژه که طیف راست و وابسته به استعمار بروی آنها سرمایهگذاری کردهاند، ترجمان عمق تنفر ملی از چنین تلاشهایی برای بهدست گرفتن قدرت و با اهرم سرکوب و چوب زیر بغلهای خامنهای، میباشند.
به موازات این واقعیت نیز باید اضافه نمود، آنچه که برای چندمین بار به اثبات رسید، وجود این واقعیت است که مردم ایران اساساً هیچ وقعی به سیاست استمالت از آخوندهای خونریز و بیتوجهی عامدانه آنان برای نقض حقوقبشر در ایران نمیگذارند.
آنان نه به نتایح«مذاکرات وین» چشم دوختهاند و نه توجهی به سکوت عامدانه سیاستمداران و مکاران بازار سیاست برای دادن هر گونه امتیاز به دیکتاتوری ولیفقیه را دارند.
به یقین سکوت عامدانه و آن هم با گذشت دو هفته از موج اعتراضات و خیزش مردم در شهرهای کشور معنا و مفهوم خود را دارد.
سکوت در مقابل جنایات رژیم آخوندی و چشم بستن بر واقعیتهای داخل کشور، آن هم با این دلیل که گوئیا هر گونه مداخله حقوقبشری به برهم خوردن میز مذاکرات راه خواهد برد، محکوم است.
بواقع عرق شرم بر پیشانی انسان در قرن بیست و یکم مینشیند، زمانیکه جنایات رژیم آخوندی علیه مردم ایران را میبینند، زمانیکه جهان، دنیای ارتباطات و اطلاعرسانی است و شبکههای اجتماعی مملو از اخبار، تصاویر و گزارشات مردمی از صحنههای زدن تیر خلاص بر سر و صورت قیامآفرینان و نوجوانان میهنمان میباشند، اما ابواب جع سیاست مماشات که همواره به مانند چوب زیر بغل برای خامنهای و خمینی عمل کردهاند، همچنان مهر سکوت بر لب میزنند.
چنین سیاست مخربی را نیز در قیام سال۸۸ و کشتارهای آن دوران مردم ایران تجربه کردهاند. زمانیکه میلیونها ایرانی دردمند به خیابانها ریخته و فریاد مرگ بر اصل ولایت فقیه سر میدادند، کاشف بهعمل آمد که طرفین در حال رد و بدل کردن« نامههای فدایت شوم» میباشند.
اما گذشته از این وضعیت مضحک و خندهدار برای متولیان سیاست مماشات باید اذعان نمود که مردم ایران و کانو های شورشی در داخل کشور این بار درسی فراموش ناپذیر به دیکتاتوری مذهبی دادهاند. نخ نبات این درس، همان وجود واقعیتی بهنام« کس نخارد» میباشد که سالیان نمادی از سوی رهبر مقاومت ایران به مردم گوشزد گردیده است.
خامنهای و جمیع ولایتمداران با عمامه و بیعمامه در داخل و خارج از کشور، پادوهای استعمار و مزدبگیران ریز و درشت آخوندی، یکبار دیگر بازی را به مردم و مقاومت ایران باختهاند. این همان حکم تاریخ برای تمامی دیکتاتورها میباشد.