سهیلا دشتی: من قطاری دیدم که چه خالی می‌رفت

 

 

سه روز اول دادگاه حمید نوری شکنجه گر و عامل اعدام صدها نفر از بهترین فرزندان این میهن روزهای پر تب و تابی بودند. چه در خود دادگاه و چه در بیرون آن!

روز اول
گفتند برای ورود به دادگاه باید شماره داشته باشیم، به علت کرونا ظرفیت محدود است و حداکثر ۲۵ نفر می توانند وارد شوند.
ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه صبح روز سه شنبه دهم اوت در جلو دادگاه منتظر بودیم. لحظات به کندی می گذرند. بدون هیچ صحبتی صف تشکیل شد. مدتی در همین سکوت گذشت. نگهبانی با چهره ای جدی از در بزرگ چوبی دادگاه بیرون آمد. نگاهی به جمع انداخت و توضیحاتی در مورد نظم جلسه داد. شماره های خود را گرفتیم! درست سر وقت برگشتیم و همان نگهبان با تذکر مجدد، شیوه ورود به محل را توضیح داد. بعد از گذشتن از بازرسی وارد سالن انتظار شدیم. نگاهی به جمع انداختم . رگه های انتظار را در هر چشم وصورتی می توان دید. بالاخره درسالن تماشاچیان باز شد. ما از طریق تلویزیون می‌توانستیم، ناظر بر روند دادگاه باشیم. در سالن اصلی دادگاه، قضات و هیئت دادستانی، وکلای مدافع شاکیان و برخی از شاکیان و وکلای مدافع متهم حضور دارند. حمید نوری دژخیم با دست بند و پابند وارد سالن شد. در مورد جریان دادگاه و کیفر خواست دادستان باید بیشتر نوشت و حتما به آن پرداخته خواهد شد. اما آنچه که در روز اول نفس را درسینه حبس می کرد خواندن اسامی مجاهدین و مبارزینی بود که در زندان گوهردشت در ماههای مرداد و شهریور سال ۶۷ اعدام شده بودند، بیش از صد اسم خوانده شد. در آن لحظات نفس گیر اما، اینکه میدیدم تمامی توطئه های رژیم برای خاموش کردن جنبش دادخواهی، نقش بر آب شده، احساس خوبی را ایجاد می کرد. 
سازمان مجاهدین و مقاومت ایران پرچم دار اصلی جنبش دادخواهی بودند. نامه های مسعود رجوی در ۳ شهریور سال ۶۷ و دی همانسال به دبیرکل سازمان ملل متحد و ارسال اسامی ۱۱۰۰ تن از شهیدان قتل عام شاهد این مدعا است. باید یادآور شد که این عمل شنیع رژیم برای پنهانکاری چیز تازه ای نبود و نیست . سازمان مجاهدین توانست با زحمت و کار شبانه روزی اسامی بیش از هشتصد تن از شهدای قیام ۹۸ را در معرض دید جهانیان قرار دهد. در حالیکه تعداد کشته شدگان حداقل ۱۵۰۰ نفر است و برخی رقم را تا ۴۰۰۰ هزار نفر تخمین زده اند. هنوز اسامی صدها نفر و شاید هزاران شهید مشخص نشده است. همین واقعه دال بر این است که کسانی که سعی در کم نشان دادن تعداد قربانیان قتل عام دارند، نمی توانند از میزان فاجعه بکاهند و آگاهانه بر هویت انسانی و سازمانی سربداران چشم بر هم می گذارند. 
فراموش نکرده ایم که به اصطلاح اصلاح طلبان مردم را به فراموش کردن جنایات جمهوری اسلامی دعوت می کردند و از آن به عنوان گذشت تاریخ نام می بردند. مقاومت ایران در سال ۹۵ با پیام مریم رجوی خون تازه ای در شریان جنبش دادخواهی دمید و با پخش نوار گفتگوی آقای منتظری با هیأت مرگ: مرتضی اشراقی، حسین علی نیری، مصطفی پورمحمدی و ابراهیم رِئیسی، بعد و عمق تازه ای از جنایت برای مردم آشکار شد. جنبش دادخواهی و خواست مقاومت ایران برای به محاکمه کشاندن آمران و عاملان جنایت به مسئله ای اجتماعی تبدیل شد. 
مصداقی شکست خورده هر روز سناریوی تازه ای را تحویل می دهد و دیگری افشایش می کند. وقتی خبر دستگیری نوری علنی شد تصور می کرد که با شانتاژ، هوچیگری و تحریک می تواند جلو حضور سازمان در پرونده و پروسه دادرسی بگیرد و جنبش دادخواهی را ملاخور و منحرف کند یا تصور می کرد که جائی که خودش باشد، سازمان حضور پیدا نخواهد کرد. اما خون سی هزار شهید، نمدی نبود که از آن برای خودش و نوچگانش کلاهی بدوزد.
به چند مورد اشاره می کنم: 
مصداقی در ۳۱اردیبهشت ۱۳۹۹ گفت: «ببینید خواب از چشم اینها گرفتیم بخصوص بخصوص همان روزی که حمید نوری دستگیر شد... من همان موقع تاکید کردم که این مثل تیری است که به جگر مسعود رجوی خورده، ...درست من این را هفت ماه پیش گفتم ... حمید نوری دکون این را درش را گل گرفته است . تمام این داستانها من گفتم همه تلاشش را میکند که حمید نوری آزاد شود ما تو این پروژه شکست بخوریم و من هم دائم این را افشاش میکنم بلکه مجبور بشود ...
مگر شما ندیدید من قبلا گفتم نصرالله مرندی را آورده بودند یکی از وقیح‌ترین یکی از رذلترین آدمهایی که من در عمر دیدم . فکر کنید اینها کسانی هستند که به لجنزار رفتند اینها کسانی هستند که تعفنشون بلند است.»
۲۰ آذر ۱۳۹۸
«بدون تردید اینها میبایستی با خودشان تعیین تکلیف میکردند آنقدر از عقل و شعور برخوردارند، وقتی صدا یا خبر دستگیری حمید نوری به گوششان میخورد باید از خودشون سوال کنند چرا من نباید شاهد باشم چرا من نیابد شرکت کنم در دادگاهش . اکبر صمدی، مجتبی اخگر، محمود رویایی بلبل رجوی، مسعود ابویی-حسن ظریف ناظریان-حسن اشرفیان- حسین فارسی، محمد زند، اکبر شفقت، محمد سر خیلی، مجید صاحب جم، پروین فیروزان وپروین پور اقبال. ممکن است که عده ای را از قلم انداخته باشم اینها کسانی بودند که در ذهنم داشتم».
۲خرداد۱۳۹۹
https://www.youtube.com/watch?v=۲HFsIxzylmg
«....فکرش را بکنید ما خودمون اینو دستگیر کردیم و بعد ما داریم تلاش میکنیم و بعد هم یک دو تا مزدور این فرقه مثل نصرالله مرندی و رضا شیمرانی را به صحنه آوردند، هر دو عوامل کثیفی هستند که هر چه دارند را از من دارند و لطف و محبتی نبوده که در حق این دو مزدور کثیف من نکرده باشم. حالا آنها هم آمدند اراجیف فرقه رجوی را مطرح کردند.
جای خوشبختی است بهتون بگم همانجوری که بارها مطرح کردم اسامی کسانی که میتونستند در این پروسه بیان شهادت بدهند توضیح دادم گفتم اگر اینها نیان اگر این در پروسه شرکت نکنند اینها را بعنوان خائنین ازشون یاد کردم و به خانواده ها به مادرها به پدرها وبه همسران به فرزندان توضیح دادم راجع بهشون».
برای شناخت و اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
 گواهی و اسناد در باره یک مزدور نفوذی – ایرج مصداقی 
https://bit.ly/۳CQxTei
 سازمان با هوشیاری تمام و ستایش بر انگیز ۵ روز پس از دستگیری نوری، با افشای گفتگوی قاضی مرگ، ناصریان که همان مقیسه ای است و رازینی نشان داد که توطئه ای در کار است و مسلم شد خود نوری از احتمال دستگیری اش خبر داشته است و مشخص شد که جنگ در درون رژیم باعث به دام انداختن این دژخیم شده تا هم جنبش دادخواهی را به گروگان بگیرد و هم اینکه یک مزدور نفوذی سوخته و لورفته را بازسازی و احیا کند. پس از این بود که مجاهدین وارد شدند که نگذارند نوری جنایتکار توسط همان باندهای متخاصم حکومتی فرار داده شود
شهادت دهها نفر از مجاهدین اشرفی و هواداران مجاهدین خوابهای پنبه دانی مصداقی را بر هم زد.
با حضور گسترده مجاهدین و هوادارانشان در مقابل دادگاه و برافراشته شدن پرچم ایران و آرم سازمان مجاهدین در برافراشته شدند. در روز اول دادگاه، مزدور مصداقی و دوست هم باندش، سعید بهبانی، با زبانی که فقط پاسداران و شکنجه‌گران استفاده می کنند به میدان فرستاد. این حرکت شنیع توضیح بیشتری لازم ندارد، و شناسنامه تمامی مسافران قطار مزدوران را در معرض دید جهانیان قرار داد. بعد از این هر کس که در برنامه های تلویزیونی او ظاهر شود و یا قصد آن داشته باشد که عمل زشت او را در واکنش توجیه کند، از جنس خود نوری است. بهبانی همان نقشی را برای مصداقی دارد که نوری برای ناصریان، مامور و شکنجه‌گر! 
به علت حضور در دادگاه من ناظر این جریان نبودم و وقتی در تظاهرات بعد از ظهر شرکت کردم، مسافران قطار با تعداد بسیار اندکی در کنار پله‌های ورودی به دادگاه دیدم که نه تنها شعاری نمی دادند بلکه دریغ از یک پلاکارد دست نویس که در مذمت نوری ویا رئیسی چیزی را نشان دهند. 
روز دوم 
روبروی دادگاه تجمع گروه دیده‌بان ایران بود. آنان صبح تا ظهر آنجا بودند و بعد از ظهر هواداران مجاهدین و خانوادههای شهدا به مقابل دادگاه می رفتند. درست مثل روز اول. بعد از ظهر به عنوان در سالن ناظران دادگاه، همراه با تعداد زیادی از هواداران بودم. صدای شعارها از طریق تلویزیون هم شنیده می شد، قاضی گفت که بهتر است که این صداها کم شود تا بتوانیم بهتر بشنویم. نوری با وقاحتی تمام گفت که این صداها برایش شکنجه است، چون او فارسی می داند و معنی شعارها را متوجه میشود و این همان چیزی بود که مسافران قطار با سکوت خود نمی خواستند باعث آزردگی نوری شوند. یادآوری کنم که در نوار بازجوئی نوری با پلیس سوئد وقتی که نوری این جملات را گفت در سالنی که ما بودیم سکوت شکسته شد که نگهبان همگان را به سکوت دعوت کرد. دژخیم شکنجه گر که شلاق بر تن زندانیان می‌زده است از فریاد دادخواهی برآشفته می‌شود. 
در آنجا پلیس گفته بود ما نمی توانیم به تظاهرکنندگان بگوییم سکوت کنند چون حق قانونی شان هست، با اینحال مجاهدین با بزرگواری ویژه خودشان و به خواهش وکیل کنت لوییس شعار دادن را تا پایان جلسه دادگاه متوقف کردند 
روز سوم
گرفتن شماره ورودی به دادگاه ساده تر از روزهای قبل بود. نگهبانان بر خلاف روز اول با روئی گشاده با ما روبرو شدند. سلام کردیم و او خوش آمد گفت و ادامه داد:”در طول این مدتی که من کار کرده ام حضاری مثل شما مودب ندیده ام. البته این را فقط من نمی گویم بلکه هم پلیس و هم کارکنان دادگاه، این را گفته اند. بخصوص دیروز که یکی از پلیس ها گفت که خیلی تعجب کردیم که وقتی بیرون رفتیم تا به تظاهرکنندگان بگویم که صدایشان را کم کنند، قبل از اینکه ما چیزی بگوئیم صدایشان کم شده بود. » یکی از دوستان گفت: به خاطر اینکه ما هواداران سازمان مجاهدین هستیم و برایمان احترام به قوانین کشورها اهمیت دارد. 
مطلب بالا را به این علت نوشتم که شنیدم یکی از اعضای قطار تقریبا خالی مزدوران با وقاحتی پاسدار نشان داستانسرائی کرده بود که با چاقو به کسی حمله شده و یا اینکه مجاهدین به این و آن توهین کرده اند. این فرافکنی و دروغهای من درآوردی به هیچ عنوان از قباحت کاری که سخنگوی مصداقی کرد، نمی کاهد. در همین ارتباط کمیسیون امنیت شورای ملی مقاومت به هموطنان توصیه کرده است که در طول دادگاه هر موردی را به پلیس گزارش کنند. 
در روز سوم مطلب کیفرخواست دادستان در مورد موج اول اعدامها بود. چه سخت و نفس‌گیر بود وقتی که دادستان در مورد راهروی مرگ توضیح می داد. صدای گریه فاطمه که برادرش از سربداران قتل عام است سکوت را شکست، هیچ نگهبانی برای تذکر نیامد. به فاطمه نگاه می کردم، با خودم گفتم که ۳۳ سال پیش برادر فاطمه سربدار شده. نمی دانم فاطمه در آن زمان چند سال داشته است. حتما دختر نوجوانی بوده که عکس برادرش را با عشق به سینه اش می فشرد. دادستان در مورد شکنجه و ضربات شلاقی که نوری به زندانیان می زده است می گفت و اینکه آنان قبل از اعدام باید اسم خود را در قسمتی از بدن خود بنویسند تا شناسائی شوند. تصور این که در همین راهروها برادری، خواهری، پدری، مادری و یا فرزندی آخرین لحظات زندگی اش را سپری کرده است بسیار سنگین بود. دادستان اضافه کرد فقط یک سئوال و یک جواب سرنوشت آنان را تعیین می کرد. بعد از هر سری اعدام همین دژخیمی که صدای شعارها خواب او را بر می آشفت، برای زندانیان شیرینی می برده است و با تمسخر می گفته است: عاشورای مجاهدین است. 
اما این تنها فاطمه نبود، خانمی دیگر با گریه از سالن خارج شد. او شش نفر از اعضای خانواده اش را از دست داده بود. صدای آرام گریه ها با صدا دادستان در آمیخته بود و در دل می گفتم بالاخره جهان خبردار شد بر ما چه گذشت. 
جان کلام این است که هیچ کس نمی تواند خون سی هزار سربدار را دست آویز خواسته های فردی خود بکند و خط رژیم را برای به محاق کشیدن جنبش دادخواهی پیش ببرد. 
منتظر خواهیم ماند