از دیباچه کتاب
برج خالی نیست
آری آری
برج خالی نیست
پرهیاهوهای خشم جان بی تابی
که میجست از هرآن گوشه
هر آن زندان
وز زبانهای شهیدان، شاهدان
از گلوی بسته آن سی هزاران، سربه داران
شرح تلخ کردههای سنگدل ضحاک دوران....
همگان دیدیم که ولی فقیه حکومت آخوندی، در رسواترین و بی رنگ و بوترین نمایش انتخاباتی حکومت آخوندی، سرانجام جلادی بنام ابراهیم رئیسی از صندوق در آورد. اقدام رسوایی در نشان دادن چهرة واقعی نظام که با کنار گذاشتن هر گونه اداواطوار اصلاح طلبی و نمایش امکان تغییر عملی کرد.
پس از این جلادنشانی در کرسی ریاست جمهوری ولایت فقیه موج بزرگی از محکومیت در جهان به راه افتاد. نمونههایی از گزارشها که او را جلاد تهران. قصاب فاشیست و عامل اصلی قتل عام لقب دادند....
البته جنایاتی که این رژیم و رئیسی بعنوان عامل خونریز خمینی انجام داد چیزی نیست که در بیان بیاید اما خوشبختانه بخشی از این جنایات را زحمات و تلاشهای مجاهد صدیق و کبیر حمید اسدیان، شاعر و نویسندة سخت کوش مقاومت ایران برای تاریخ ثبت کرد واین شاعر و نویسندة مجاهد خلق، انبوهی مقالات و کتاب شعر و قصه و تحقیقات مستند در باره قتل عام و زندانها و شکنجههای رژیم به رشتة تحریر در آورد او همچنین تألیفات، کتابها و مقالات و مصاحبههای منتشر ناشده متعددی به ویژه با زندانیان در مورد زندانهاو شکنجه گاهها و قتل عام را منتشر کرد. که در صفحات آنها جابجا از جنایات ابراهیم رئیسی شواهدی بیان شده است
حمید اسدیان در تدوین نخستین کتاب در مورد قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ که از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران با اسامی و مشخصات ۳۲۱۰ مجاهد سر به دار در سال ۱۳۷۸ منتشر شد، حمید اسدیان بیشترین سهم را داشت...
حمیداسدیان از اولین روزهای انتشار مجاهد در تابستان ۱۳۵۸نیز، در هیأت تحریریة نشریه مجاهد نقش برجستهیی در افشای ماهیت و عملکرد ارتجاع حاکم داشت…
در این مجموعه به درج برخی از آثار حمید اسدیان که گویای جنایات رئیسی و رئیسیها علیه فرزندان قهرمان مردم ایران و علیه خلق مظلوم ایران و قیام آفرینان برای آزادی در تمامی این چهاردهه است.
به طور خاص یکی از ارزشمندترین آثار حمید کتابی است «بنام بر برگ گل، به خون شقایق»که یادنامه ۱۷۵ مجاهد سربه دار، از شهیدان قتل عام شده در سال۱۳۶۷ به دستور خمینی و توسط هیأت مرگی است که ابراهیم رئیسی عضو اصلی آن بود.
او همچنین در کتابی دیگر: اسامی و مشخصات ۱۵۰شکنجه گر از عوامل بالفعل سرکوب و کشتار زندانیان سیاسی را گردآوری کرد.
اثر دیگرش جنایتهای پنهان نام دارد که روایتی نانوشته از جنایتهای رژیم آخوندی است. و اثر دیگرش، شکنجه و شکنجهگر تحقیقی ست در باب «نظام شکنجه» در رژیم آخوندی.
آثار حمید اسدیان در افشای جنایتهایی که رئیسی هم یکی از اصلیترین آمران و عاملان آن بوده بسیار است.
او حتی در رمانهای خود از این شقاوتها و جنایات حکایت میکرد.
از این رو اکنون که رئیسی این تخم تمام عیار شقاوت خمینی از لانة ولایت رو به سرنگونی سر بر کرده است، خوب است به آن نگاه بیدار برج پایشگر جنایت و شقاوت رو کنیم و به او بگوییم:
حمید! کجایی که قاتلترین قاتلانی که سالها جنایاتشان را نوشتهای، اینک بی نقاب به صحنه آمده.
بی شک این مقاومت ایران و افشاگریهای آن و از جمله اثر قلم تو بود که این رژیم را ناچار کرد رسواترین چهرة خود را عیان کند.
از این رو در تقدیر از کار تو برخی از صفحات نوشتههایت را در این مجموعه بر میگزینیم تا یادی باشد از آنهمه خون دل خوردن و خون دل نوشتنهای تو...
بخشی از داستان
«قتل عام نویسنده»
بخش پایانی کتاب
....هر شهیدی چیزی میگفت: من حکمم تمام شده بود. ... من آزاد شده بودم دوباره دستگیرم کردند..... من هشت سال توی زندان بودم و ملی کشی میکردم..... من فقط گفتم شما را قبول ندارم..... من فلج بودم... من با صندلی چرخدار آوردند پای دار.... من از هویتم دفاع کردم. مجاهد بودم.
نویسنده پرسید: شما بیست و هشت سال پیش اعدام شدید. ولی هنوز حرف میزنید!!!؟ گفتند: به!!... تو چه جور نویسندهای هستی؟ کم راجع به ما خواندهای. ما هرسال بیشتر حرف میزنیم. نمیبینی که راه افتادهایم.
نویسنده گفت کجا؟ شما که زیر خاکید. شهیدان خودشان را به هم فشردند و برای نویسنده راه باز کردند تا تکان بخورد و از پنجره خود را بیرون بکشد و صحنه را نگاه کند. نویسنده دید که موج کلمات همچنان دارد میرود، از همه طرف هم صدا میآید: تظاهراتی بود عجیب! فریادها شهر را گرفته بود. و کلمات داشتند به سمت مرکز قتل عام یعنی مرکز حکومت، پیش میرفتند. جملهها روی پارچهنوشتهها روی دست کلمات بود:
«خیلی بیشتر از سی هزاربوده،...... همهشان قاتل بودهاند....... دستور از خود رهبر بوده...... حتی اندازه کابلها و قطر آن راهم خودش میگفته....... پسرش قاتل است،...... دفتردارش قاتل است...... نوهاش قاتل است. قاضیاش قاتل است. پاسدارش.... زنش.... مردش.....همهشان، همهشان...».
نویسنده دید موج تظاهرات او را هم دارد میبرد. برگشت: از دور به اتاق خودش و پنجره اتاقش نگاه کرد: دید خائنان از صفحه رایانهاش با حیرت و ترس بیرون آمدهاند و از پنجره به تظاهرات نگاه میکنند که عاقبت چه خواهد شد....
برگهایی از قتلعام فرزندان ایران