ای مایه رنج و ستم و غصه و هم، غم
شد از نفس شوم شما، خلق به ماتم
کُشتید و دریدید و به کس رحم نکردید
ای بی وطنان، شرّ شما از سرِ ما، کم
بردید به غارت و چپاول ز سر ظلم
پیوسته ز هر خانه و هر سفره، دمادم
بر کامِ جهان تلخ چنان زهر هلاهل
اندیشه مسمومِ شما، تلختر از سم
شد دین خدا ملعبه زهد و ریاتان
معبود شما گشت طلا و دُر و درهم
هر روز به اعدام و همه روز شکنجه
در وهم و گمان، دولتتان ایمن و محکم!
غافل شده از عبرت تاریخ، انیران،
رفتند و شما هم بروید، قدر مسلم
بر توسن قدرت چو سوارید، بتازید
ای وای به روزی که کند، اسب شما رَم
تازد به شما پیر و جوان، خُرد و کهنسال
مظلوم و ستم دیده و غارت شدگان هم
القصه! نمانید بر این مسند قدرت
بر بادِ فنا، شحنه و شیخ تا بت اعظم
روزی که تبردار شود خلقِ خروشان
"نه تاک به جا مانَد و نه تاک نشان هم"