روز گذشته ایرانیان آزاده، اشرفنشانان و یاران مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق همزمان با سخنرانی آنلاین رئیسی، جلاد ۶۷ در مجمع عمومی ملل متحد، در سیزده کشور جهان دست به اعتراض و برگزاری آکسیونهایی زدند.
ایرانیان در سراسر جهان به خیابانها ریختند تا خشم و انزجار خود را نسبت به حضور قاتل و آمر قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز در جلسه سازمان ملل ابراز کنند.
همچنین این مجموعه اعتراضات بهحق از سوی قربانیان و زندانیان سیاسی سابق بخشی از کارزار بزرگ«جنبش دادخواهی میباشد که خانم مریم رجوی آن را در سال۹۵ پایهگذاری کردند.
سخن از روزی سیاه برای حقوقبشر و سازمان مللمتحد میباشد، چرا که حضور جنایتکاری که دستانش آغشته بخون بیگناهان میباشد، اساساً با روح و جوهر تمامی کنوانسیونها و عهد نامههای مللمتحد، با صلح جهانی، همزیستی مسالمتآمیز و بهویژه بیانیه جهانی حقوقبشر در تضاد آشکار قرار دارد.
به یقین حضور آخوند جنایتکار رئیسی در جمع مللمتحد، اهانت آشکار به حقوقبشر و قربانیان تروریسم میباشد، واقعیتی که رد پای خونین آن نه تنها در ایران، بلکه فراتر از آن در بسیاری از کشورهای اسلامی، منطقه و حتی آمریکای جنوبی بهخوبی رویت میشود.
به یقین نقطه اوج این اعتراضات بهحق را باید در آمریکا و بهویژه در کنفرانس بزرگ بینالمللی، با حضور خانم مریم رجوی و بسیاری از شخصیتهای مدافع حقوقبشر و سیاستمداران جستجو نمود.
در این همایش پرشکوه خانم رجوی تأکید کردند:«خامنهای با رویکار آوردن قبیله آدمخواران، اعم از رئیسجمهور و اعضای کابینه و روسا و اعضای قضاییه و مجلس ارتجاع، بزرگترین نشانههای درماندگی رژیم در مقابله با قیامهای مردمی را به نمایش گذاشت. اما نه قبیله آدمخواران این رژیم را نجات میدهد، نه تشدید سرکوب و جنگافروزی و نه تلاشهای دیوانهوار برای برای تولید سلاح اتمی آن را از سرنگونی محتوم دور میکند».
براین اساس خواسته بهحق ایرانیان، بازماندگان قربانیان و شهدا و مدافعان حقوق انسانی آن است که جایگاه رئیسی نه در میان خانواده بزرگ مللمتحد، بلکه در مقابل یک دادگاه ذیصلاح بینالمللی به جرم جنایت علیه بشریت میباشد.
در این راستا باید تأکید نمود که مردم ایران بهخوبی بر ابعاد جنایات رئیسی واقف هستند، زیرا وی بخشی از ماشین جهنمی سرکوب، کشتار و شکنجه در سرزمینی است که نخستین منشور حقوقبشر را برای جهان صادر کرده است.
آنچه که جامعه دردمند ایران از جامعه بینالملل، دولتها و تمامی نیروهای مدافع حقوق انسانی میخواهند در یک جمله بسیار کوتاه خلاصه میشود:«پرونده خونین جنایت علیه بشریت» و شخص ابراهیم رئیسی، اژهای و خامنهای را در یک دادگاه ذیصلاح باز کنید.
اما حضور این جلاد در صحن مللمتحد را باید از منظر دیگری نیز مورد تجزیه و تحلیل قرارداد. سخن آن است که بواقع«مرز دیپلماسی» با دیکتاتوریها بهویژه نوع مذهبی و بنیادگرای آن مانند رژیم آخوندی تا کجاست؟
شاید باشند کسانی که دلیل شرکت دادن آخوند رئیسی در مللمتحد را به «مصونیت دیپلماتیک» وی گره زده و بدین سان تلاش نمایند تا بر واقعیتهای موجود در داخل ایران خاک بپاشند، اما سؤال اینجا است که آیا این پدرخوانده ترور و نقض حقوقبشر اساساً سنخیتی با مقوله دیپلماسی و مناسبات دیپلماتیک جهان امروزی را دارد؟
این همان رژیم سرکوبگر و تروریستی است که برخلاف روح و جوهر مللمتحد، اتباع دیپلماتیک را به گروگان میگیرد، پرچم کشورها را آتش میزند، سفارت گیری میکند و سفارتخانهها و کنسولگریها را به با بمبهای آتشزا تخریب مینماید، تصاویر رهبران جهان را سیبل تمرین تیراندازی قرار میدهد و چمدانهای دیپلماتیک حاوی بمب و مواد انفجاری تحت عنوان محموله دیپلماتیک را برای آشوب و بمبگذاری به سراسر جهان ارسال میکند.
نمونه این واقعیت همان وجود اسدالله اسدی دبیر سوم سفارت رژیم در اتریش میباشد که اکنون بهدلیل آمریت و فرماندهی برای بمبگذاری علیه گردهمایی بزرگ ایرانیان در پاریس در سال۲۰۱۸ در بلژیک، به بیست سال زندان محکوم گردیده است.
دیپلماسی برای دیکتاتوری ولیفقیه مترادف است با بمب، موشک و ترور، نه کلمهای کم و یا بیش. سخن از واقعیتی است که پیشتر جواد ظریف وزیر خارجه حکومت از آن با عناوینی مانند« دیپلماسی و سیاست میدانی» یاد کرده بود.
این سیاست نیز ترجمان روح و سایه پاسدار کودک کش قاسم سلیمانی به همراه نیروی تروریستی قدس بوده که اکنون ما تبعات مخرب آن را در جای جای گیتی تجربه میکنیم.
خاطرمان هست که وزیر خارجه جدید در دولت نحس آخوند رئیسی، به هنگام گرفتن رأی اعتماد در مجلس، تأکید کرده که اولاً وی خود را همچنان «سرباز سلیمانی» دانسته و «هر بار که بهعنوان فرستاده دیپلماتیک و مذاکره به کشوری میرفت، ابتدا با سلیمانی مشورت میکرد تا راهنماییهای لازم را دریافت کند».
ثانیا وی قرار است تا محور سیاستهای خارجی رژیم در منطقه و کشورهای همجوار را همچنان بر ادامه سیاست تنش آفرین «محور مقاومت»، بخوانیم« صدور ترور و بنیاد گرایی» استوار نماید.
این همان جوهر واقعیتی بهنام«دیپلماسی» آخوندی با جهان امروز و مللمتحد میباشد.
لذا سؤالی که اکنون سایه خود را بر تمامی دستاندرکاران و سیاستمداران و بهویژه اصحاب جمع سیاست مماشات تحمیل کرده، آن که، بواقع«مرز دیپلماسی» آنان با این رژیم غرق در سرکوب، ترور و صدور بنیادگرایی هار مذهبی در کجا قرار دارد؟