به اتکای تاریخ کهن و معاصر، سازمان مجاهدین خلق ایران؛ پدیده یی نوین و بی سابقه و مترقی ست که طبیعی ست که هنوز برای عده یی غیر مغرض هم ناشناخته مانده باشد. هر پدیده نو چنین سابقه و سرنوشتی در درازنای تاریخ بشری چه در زمینه دین و مذهب و عقیده و ایدئولوژی و چه در زمینه دانش و هنر داشته است. رسم کهن در برابر نو، خاموش نمی ماند و غوغا و هیاهو بپا می کند. عده یی خواه ناخواه دستخوش تبلیغات رسم و نظام کهن می شوند حتا در حالتی که خود را کهن اندیش نمی دانند. کار کسی چون مارتین لوتر کینگ آسان نبود. گالیله را که نظریه اش علمی و مبتنی بر مشاهده تلسکوپی بود به دادگاه تفتیش عقاید کشاندند تا یک واقعیت پیشرو را انکار کند. در زمینه هنر تنها یک نمونه دردناک را ذکر می کنیم که کافی ست برای درک مسئله. ونسان وانکوک نقاش نامدار معروف هلندی از طریق مشاهده دریافت که چشم اندازها و منظرها در روز به یک گونه نیستند بلکه تابع آفتاب و حرکت خورشید در تغییرند. این تغییر به چشم همگان نمی آمد. برادرش در پاریس تاجر و دلال نقاشی بود. وانکوک به سبک امپرسیونیسم که سبکی کاملا نو بود، هر چه می کشید و برای برادرش می فرستاد؛ هیچکدام فروش نمی رفت. امروزه یک طرح ساده او میلیون ها دلار به جیب دلالان سرازیر میکند.
در تاریخ ایران، مرکز ظالمانه قدرت بنی امیه به عباسیان که چندان دست کمی از سلسله ابوسفیان نداشتند، منتقل شد. گویی که امروزه، کسی بلند شود برای جایگزین کردن اصلاح طلبان رژیم به جای بنیاد گرایان. اصلاح طلبانی که غم رژیم را برای حفظ آن بیشتر دارند. پادشاهان خطبه بنام خلیفه می خواندند و تسمه از گـُرده مردم به بی رحمانه ترین شکل می کشیدند. وضع بدان گونه بود که اگر پادشاهی یا امیری ادب دوست و ادب پرور (برای رونق و اعتبار دربار خود) بود، نامش در تاریخ به نیکی می رفت. طی قرن ها دین و دولت بنا به شرایط روز در مصالحه و گاه برای محکم کردن پایه های قدرت خود در نزاع می بودند. سرنوشت ملت فلک زده ایران در دست پادشاهان و ملایان مرتجع مردم گولزن بود. اگر شاه از اهل تسنن بود، شیعیان را قتل عام و بساطشان را تعطیل و ممنوع می کرد. و اگر مذهب تشیع را برمی گزید، وای به احوال اهل تسنن. از زمان صفویه بود که تشیع دین رسمی ایران قلمداد شد. البته برای رقابت و غلبه بر امپراتوری عثمانی که سنی بودند و در جنگ و نزاع با ایران. امپراتوری بریتانیای کبیر هم محرک و آتش بیار معرکه. نقش برادران شرلی گواه این امر است. در چنان موقعیتی ست که ملایان سربلند می کنند به جهل و خرافات پراکنی توأم با قدرت نمایی. خمینی هم متکی به بسیج اراذل و اوباش و جُهّال، رهبری یک ملت را به دست جنایتکار خویش می گیرد.
مجاهدین خلق پدیده یی نوین و مترقی اند که هم مسلمانند و هم مسلمانی و دین و مذهب را جدا از دولت می خواهند. بنا بر گفتار مجاهد نستوه آقای ابوالقاسم رضایی از مسئولان ارشد مجاهدین و مقاومت ایران در «تلویزیون ایران آزادی»، که به صراحت و روشنی می گوید: «شما می دانید که ما مجاهدین در ائتلافی بنام شورای ملی مقاومت هستیم. به نظر شورای ملی مقاومت ایران، هیچ مذهبی در دولت آینده نقشی نخواهد داشت.» و می گوید «ما اساسا مخالف دین رسمی در کشور هستیم. همه ادیان آزاد هستند. این را هم امروز نمی گوییم، در سال ۱۳۶۴ در طرحی که شورای ملی مقاومت تصویب کرده آمده است». انصاف و مروت، آیا این طرح و مصوبه آنهم با قبول از جانب عده یی مسلمان، نو و تازه و بس مترقی نیست؟ به راستی کدامین از مدعیان رهبری موجود جرأت به زبان آوردن این را دارد که بگوید دین اسلام در آینده، دین رسمی نخواهد بود ؟ همه ادیان و مذاهب را برابر و آزاد اعلام کند؟ نگارنده مطمئن است هر کدامشان که به فرض به قدرت برسند عده یی از آخوند را دور خود جمع می کنند و یحتمل در بدو ورود به ایران، ملایی در گوش او دعای خیرمقدم خواهد خواند.
ما با رژیم در جنگ سیاسی هستیم و تا سرنگونی آن خاموش نخواهیم نشست. بنابراین هر تـُرهات و خزعبلاتی و هر قلب واقعیت و گرد و غباری را برپا کردند و می کنند، عادی می دانیم و با آن در ستیز و پاسخ. اما آنانکه امروز مرز خود را با رژیم جدا می دانند چرا تن به حقیقت نمی دهند و با دستاویز قرار دادن مذهب، پایگاه متحول و دورانساز مجاهدین خلق را نادیده می گیرند و حساب و کتاب خود را از آنان جدا می کنند. آیا واقعا آنها هم از پایداری و قدرت مقابله مجاهدین خلق با رژیم در عذابند؟
گفته ها، گفته می شود تا به فردا؛ کس نگوید نمی دانستیم . خانم ها و آقایان روشنفکر متوجه هستند که روشنفکری با تعصب کور و صفات لجاجت و واقعیت نادیده گرفتن جور در نمی آید. مطالعه و قضاوت در شرایط موجود ایران و منطقه و جهان مستلزم همه جوانب را بررسی کردن و حقد و حسد کنار گذاشتن، می تواند معتبر باشد.