چند سال پیش که برای مأموریتی به پارلمان فنلاند و وزارت خارجه آن کشور رفته بودم، هنگام برگشت در کشتی مسافری بین فنلاند و سوئد، با مردی نسبتاً مسن در رستوران کشتی آشنا شدم. وقتی برای آشنایی بیشتر درباره خودمان صحبت میکردیم و من داستان خودم و پیوستن از سفارت رژیم به شورای ملی مقاومت و مسعود رجوی را بیان میکردم، او که تحت تأثیر قرار گرفته بود، گفت بگذار منهم داستان خودم را برایت بگویم و ادامه داد که؛ من اصلاً سوئدی نیستم و در کودکی و در جریان جنگهای آزادیبخش کشورم علیه هجوم شوروی بهقصد اشغال کشور، جزو هزاران کودک خردسال و شیرخواره فنلاندی بودم که در جریان این جنگها، که موسوم به «وینترکریگ» یعنی جنگ زمستانی بود، با کشتی به سوئد فرستاده شدیم، چون میلیونها پدران و مادران ما به جبهه مقاومت در سراسر فنلاند پیوسته بودند، ولی بسیاری از ما در آن کشتیهای یخزده با سرمای تا سی درجه زیر صفر یخ زدند و از بین رفتند، اما من جزو زنده ماندگان هستم. او کتابی را که دراینباره به زبان سوئدی نوشته بود امضا کرد و به من هدیه داد که بعداً بهدقت آن را خواندم...
باری وقتی این کتاب را میخواندم خاطره دیگری در حافظه اروپا نیز در ذهنم زنده شد که در جریان جنگ دوم جهانی رخ میداد. مردم انگلستان برای پیوستن به مقاومت کشورشان در مقابل حملات مهیب هیتلر به این کشور و نجات کودکان، هزاران کودک خود را با کشتی به خارج اروپا و به امریکا و استرالیا، اعزام کردند که متأسفانه یکی از آنها در آبهای بینالمللی توسط هواپیماهای آلمان نازی منهدم و به قعر دریا فرستاده شد و باعث نابودی همه آن کودکان شد.
حالا این حراملقمههای مزدور مستقیم و غیرمستقیم رژیم، حول مقاله و نوشتههای یک روزنامه آلمانی، توسط یک ذوبشده در خط امام خمینیشان، جمع شده و برای فرزندان مجاهدین اشک تمساح میریزند و فراموش کردهاند که در همین اروپایی، که به همت آن جانفشانان اروپایی و جهانی به دمکراسی رسیده و اینها در آن بهعنوان پناهنده سیاسی!! میچرند، چه گذشته است و چه جانهایی از بزرگ و کوچک و زن و مرد و کودک فدا شدهاند. این در حالی است که مقاومت مشروع ملت ایران علیه هیتلر زمان خمینی، کودکان را از جنگ امریکا و عراق و بمبارانهای مخوف نجات داد و در کشورهای اروپایی آزاد در رفاه و راحتی بزرگ کرد، در حالیکه برخلاف آن کارزارهای جنگ دوم جهانی درهمین اروپا و کشته شدن آنهمه کودک و بزرگسال، خون از دماغ یک کودک اعزامی از جنگ منطقه به اروپا نریخت و مشاهده نشد.
مدتی پیش نیز کتاب یک پلیس ایرانیالاصل سوٓئدی را بهانه کرده و مزدوران به دادوهوار پرداخته بودند، که نگارنده بهعنوان نماینده شورای ملی مقاومت پاسخ مفصلی به آن دادم و در آن به خاطرات مردم فنلاند و انگلستان اشاره کردم. این پاسخها را وقتی برای یک مجله هفتگی دانمارکی که مطلبی درباره آن کتاب نوشته بود فرستادم بلافاصله اعلام کرد که از مجله و سایتهایش پاک کرده و برداشته است.
ای درماندههای جاهل به روند تاریخ جهان و مزدوران لو دهنده در زندان و همراهان مأموران گشت و شکار مجاهدین و مبارزین، اعزامی از طرف لاجوردی و مرخصی مداوم گرفته از دژخیم حمید نوری، تف و لعن تاریخ نثارتان باد. تفو و هزاران تفو!