این فصل تازه خوشتر از موسم بهار است
چون فصل وصل یار و پایان انتظار است
در قلبهای کوبان ای سرو سرخ ایران
چون آفتاب تابان عشق تو ماندگار است
ققنوسهای ایمان مرغان سرخ طوفان
پروازتان نوید از پایان شام تار است
آزادی ای بهاران ای بغض سربداران
نظمی که از تو عاریست عاری ز اعتبار است
این قصه عقاب است در اوج آسمانها
بالی که در تکاپو قلبی که بی قرار است
رویای کوچک ماست آغشته گرچه با خون
خاکی که غرق گندم شهری که بی حصار است
فردای سبز ایران این آفتاب تابان
سقف است و شادی و نان خلقی که گرم کار است
نظمی بنام انسان یکسانگرا ز بنیان
نظمی که بستر آن یک خلق بیشمار است
این فصل تازه خوشتر از موسم بهار است
چون فصل وصل یار و پایان انتظار است