اغلب اتفاق می افتد که هنرمندان کوچکتر و گاه بسیار کوچکتر از هنرشان و حتی شهرتشان می باشند. گاه اتفاق می افتد که یک هنرمند و یا روشنفکر در مقابل بی عدالتی و در برابر دیکتاتوری حاکم با فرصت طلبی سکوت می کند، نان سکوتش را می خورد، یا به گوشهٔ عزلت می خزد و یا بدتر به ناف دیکتاتوری می چسبد تا از نان خوری نیفتد نواله و مواجبش را دریافت کند. کم هم نیستند روشنفکرانی در کوچه پس کوچه های علی چپِ پروپاگاندای دیکتاتوری گم می شود و یا خودشان را گم می کنند تا اینکه خود را در کُرِ دست چین ابوعطای بنگاه های سخن پراکنی پیدا کند. به ندرت انفاق می افتد، اما، که زندگی یک هنرمند، یک روشنفکر، برابر با اصل اثر خلق شدهٔ او می باشد؛ در این حالت مهمترین اثر این هنرمند، این روشنفکر، زندگی او است. منوچهر هزارخانی، متولد ۱۳۱۳، در دورهٔ دبیرستان راه استقلال طلبانهٔ مصدق را کشف و درک کرد و زندگی سیاسی اش را با حمایت از جنبش او شروع کرد. با خواندن آثار روشنفکرانی مانند امه سه زر و فرانتس فانون و آنتونیو گرامشی و آنتونیو نگری و بسیاری دیگر فهم خود را در مبارزه برای عدالتخواهی و آزادی ژرفایش داد و با ترجمهٔ آثار این روشنفکران اصیل، شناخت ریشه های مبارزه برای آزادی را در اختیار دیگران قرار داد. آنچه تأثیر این ترجمه ها را افزایش می داد کارآیی عملی این نوشته ها در زندگی و در روزمرهٔ خود او بود. منوچهر هزارخانی به این سؤال پاسخ داد: خواندن برای خواندن با تفنن، دانستن برای دانستن و برای پُز دادن، یا دانستن برای فهمیدن و عمل کردن باید باشد. تیزهوشی موشکاف و ذهن خلاق و بی پروای هزارخانی به همراه تفکر انتقادی و یکرنگی از او روشنفکری یگانه ساخت و عملگرایی اش او را در قلب مبارزه با دیکتاتوری، به خصوص با رژیم تمامیت خواه آخوندی قرار داد. تیزهوشی هزارخانی فقط درک عمیق پدیده ها نبود، شامل تعریف و شرح آنها به زبان قوی و ساده هم می شد. آخرین کتابی که او از آنتونیو نِگری متفکر ایتالیایی، «قدرت بنیانگذار»، ترجمه و چاپ کرد نشان از پشتکار و چشم انداز روشنِ مبارزهٔ هفتاد ساله اش این مرد پرغرورِ متواضع دارد.
در کتاب «قدرت بنیانگذار» نگری، عصری که تمامی الگوهای سیاسی در بحران به سر می برند، دوره ای که پایان عصر ایدئولوژی و حتی پایان تاریخ خوانده می شود و سرمایه داری خود را در راه برگشت از گورستان مارکسیسم و چپ می یابد، را به تحلیل می کشاند. در این کتابِ آنتونیو نگری فیلسوف و تحلیلگر سیاسی ایتالیایی و آخرین ترجمهٔ منوچهر هزارخانی، با برهان قوی و با استفاده از واقعیتهای تاریخی و شجره نامهٔ تفکر انقلابی سعی می شود تا قدرت تودهّ مردم برای تغییر و برای برقراری دمکراسی واقعی، به مثابه حکومت مردم بر مردم، نشان داده شود. موضوع اصلی کتاب «قدرت بنیانگذار» جنگ بین قدرت توده ها برای دمکراسی نوین و نوآور و قدرت موجود، یعنی قدرت رسمیِ دولتی، می باشد. این جنگ بزرگ، انقلاب نوین، از زمان نیکولو ماکیاولی از آغاز قرن شانزدهم میلادی در فلورانس تا جیمز هارینگتن در قرن هفده هم در انگلستان، از بنیانگذاران انقلاب و قانون اساسی امریکا تا امانوئل ژوزف سِیِس تا کارل مارکس و ولادیمیر لنین و تا به امروز ادامه دارد.
خود نگری در مورد نگارش این کتاب می گوید: من در «قدرت بنیانگذار» سعی کردم بفهمم این قدرت بنیانگذار (مؤسس) چگونه می تواند متولد بشود و چگونه می تواند با تغییر شیوهٔ تولید و تغییر روابط بین طبقات، باعث دگرگونی سیاسی ریشه ای در وضع موجود بشود. نگری با توجه به اینکه در سالهای بین ۷۰-۶۰ میلادی، با ورود تکنولوژی جدید به بازار، طبقهٔ کارگر دچار دگرگونی ریشه ای شده است، گسترش مبارزهٔ طبقهٔ زحمتکش را در کل جامعه رؤیت کرد و این مبارزین را «قدرت بنیانگذار» نامید. مثالی که نگری از آن یاد می کند آمیزش مبارزهٔ دانشجویان و حاشیه نشینان در سالهای ۸۰ میلادی در فرانسه می باشد که او آن را در کتاب «مانیفست قرن بیست و یکم» تئوریزه کرده است؛ قدرت سرمایه داری در مقابل قدرت اجتماعی کارگر (بیشماران). به این ترتیب «بیشماران» (کتاب دیگری از آنتونیو نگری، ترجمه منوچهر هزارخانی) خود را در جامعه به عنوان قدرت بنیانگذار و ضدقدرت موجود مطرح می کند، قدرتی که پتانسیل تولید نظم نوین را در خود حمل می کند. جانِ کتاب آنتونیو نگری و فلسفهٔ او در این جمله است: سرمایه نمی تواند زندگی را نابود کند، چراکه اصالت با زندگی است؛ اگر زندگی نباشد سرمایه وجود خارجی ندارد. به همین ترتیب نیروی کار هم بر سرمایه اصالت داشته و این خود دلیل آینده داری جامعهٔ زحمتکشان می باشد، آینده ای که در آن با انقلاب جاری دمکراسی اصیل به کرسی می نشیند.
خود منوچهر هزارخانی در مورد قدرت تعریف شده در کتاب «قدرت بنیانگذار» نگری می گوید قدرتی که از هیچ به وجود می آید و به همه چیز سامان می دهد. رژیم گذشته را جارو می کند و به جای آن رژیم دمکراتیک جدید بر سرکار می آورد، به همین خاطر قدرت بنیانگذار اسم می گیرد. این کتابی است فلسفی و از انقلاب صحبت می کند. هزارخانی از قول نگری می گوید اگر از خواندن یک اثر فلسفی چیزی نفهمیدید نگران نباشید، بار دوم و سوم کم کم از آن سر درخواهید آورد. دکتر هزارخانی از قول کتاب «قدرت بنیانگذار» می گوید که جنبش دادخواهی به عنوان ارزش جدید و به معنای خروج از قرون وسطیِ اخیر می باشد و از آن نتیجه می گیرد که سازمان مجاهدین از خیلی وقت در این خط بوده است. دکتر می گوید که این موضوع را سازمان مجاهدین در عمل انجام می دهد، چرا که تئوری صرف کافی نیست و اضافه می کند که من فکر نمی کنم در داخل و یا خارج کشور کاندیدای دیگری وجود نداشته باشد، بنابراین من با تمام انرژی ام می خواهم که موفق شود.
این چند خط، که به تقاضای برخی از دوستان در مورد کتاب «قدرت بنیانگذار» نوشته شد، معرفی کوتاهی از کتابِ مورد علاقه دکتر منوچهر هزارخانی و آخرین کار اوست که می تواند شناختی بیشتر از او به دست بدهد و در ضمن ترغیبی است برای خواندن آن.
نگاه دکتر منوچهر هزارخانی به مسائل معنادار بود؛ معنادار به این مفهوم که او در برابر اوضاع به غایت اسفناک موجود همیشه راه خروجی می دید و معتقد بود که این راه از طریق مبارزه طی می شود. از طرف دیگر هزارخانی با دیدهٔ طنز به پدیده ها برخورد می کرد، به این معنا که با وجود استواری بینش و درک، در نگاه به مسائل دگم نبود و در ضمن با لبخند به مصاف مشکلات می رفت. در طول مبارزه هیچ موجود زنده ای نمی تواند تغییر نکند، هزارخانی این تغییر را با استعانت از تفکر انتقادی، روزمره و همیشه در خود جاری می کرد، به همین دلیل در برخورد با دیگران بسیار قاطع و بسیارتر مهربان و صمیمی بود. به همین دلیل است که او نه تنها در مغز، بلکه در قلب مخاطبش نیز نفوذ می کرد.
دکتر منوچهر هزارخانی، به مانند روشنفکر بزرگ دیگر معاصر ایران زمین صادق هدایت، جایی که سکوت جایز نبود ساکت نمی ماند و از چیزی که درست و حسابی نمی دانست حرف نمی زد.
اگر «دریا به جرعه یی که تو از چاه خورده ای حسادت می کند»، ما چهل سال ترا به عنوان رفیق، برادر و معلم در کنارمان داشتیم و با تو نشست و برخاست کردیم. همهٔ لباس ها به تنت برازنده بود و در بلندی ها هم خودت ماندی. با اینکه دلمان گرم است و چشمانمان روشن، اما می دانیم که بعضی از جاها هرگز پر نمی شود.