۱ - مقدمه: از اسناد و شواهد و شهادتهای گوناگون در مورد ماموریت و نقشه مسیرِ "مزدور نفوذی"، و همچنین از کنار هم قرار دادن قطعات "پازل" تابلوی چهل ساله زندگی و رفتار و گفتار و نوشتههای او، اینگونه برداشت می شود که او از همان ابتدای جنگ بین مجاهدین و نظام آخوندی، نه "هوادار" دستگیر شده مجاهدین، که مامور نفوذی وزارت اطلاعات بوده است. درباره کردار و رفتارش در زندان و بیرون از زندان در سالهای شصت تا شصت و هفت و دوران قتلعام ۶۷ و در باره خاطره نویسیهایش بسیار گفته شده و دروغهایش افشا شده است. بخصوص افشاگری آقای فریدون ژورک در این مورد قابل توجه است. مختصر اینکه به خارج کشور فرستاده شده تا خود را به عنوان یک تواب؛ که با نوشتن انزجارنامه از اعدام رهایی یافته و البته حالا پشیمان و شرمزده است، معرفی نماید. بعد هم به عنوان هوادار وارد تشکیلات سازمان مجاهدین شده تا بتواند در زمان و شرایط مناسب ضربهای شدید به مجاهدین بزند. چیزی شبیه همان کاری که مهرداد عارفانی و یکی دو نفر دیگر در همدستی با اسدالله اسدی دیپلومات تروریست بمبگذار رژیم میخواستند بکنند که خوشبختانه دستگیر و محاکمه و زندانی شدند. اما مزدور نفوذی به دلیل داشتن خصلتهایی نظیر توهم و خودپسندی بیش از حد و همچنین به دلیل ذکاوت و زیرکی مسئولین مجاهدین که او با آنها کار میکرده، موفق به جلب اعتماد و ماندن در تشکیلات نشده و بیرون انداخته شد. بعد از آن ظاهرا ماموریتش عوض شده و کار اصلیاش شرکت در برنامه شیطانسازی و جنگ تبلیغاتی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت و بخصوص رهبری مجاهدین است.
۲ – مزدور نفوذی و درگذشت دکتر هزارخانی:
نمایش یک پرده ای!
موبایل مزدور نفوذی زنگ میزند. گوشی را وصل میکند. شمارهی گیرنده مشخص نیست. با کمی نگرانی جواب میدهد:
نفوذی: بله بفرمائید.
صدا: سلام آقا ایرج. مامور ۰۰۰۳ هستم. دکتر سَواتی. همون آسپیران غیاث آبادی سابق
نفوذی: ها ها ها. سلام از ماست آقای دکتر. ببخشید نشناختم. صدا خرخر داره. خوبین شما؟
صدا: سلامت باشین. مخلص شما هم هستیم شازده. بد موقع مزاحم نشدم که؟
نفوذی: اختیار دارید. شما که از خودمون هستید.
صدا: چاکریم آقا ایرج. راستش آقا داداش سلام رسوند و گفت بگم لازمه واسه هزارخانی سنگ تموم بذاری
نفوذی: حتما. توی برنامه اینهفته تلویزیون بهبهانی حسابشو میرسم
صدا: دستت درد نکنه. آقا داداش گفت بگم که اگه مدرکی میخوای که استفاده کنی تا برات درست کنیم. فقط دست بجنبون
نفوذی: مثلا چه مدرکی؟
صدا: اینکه مثلا در زمان شاه ساواکی بوده. مخالفین داخلی خودش توی شورا را شکنجه میکرده، در سرکوب کردها و شیعهها در عراق هم دست داشته، با داعش هم همکاری میکرده و خلاصه از همین چیزایی که واسه منافقین درست کردیم دیگه. خودت که بهتر از من واردی.
نفوذی: خودم به این فکر کرده بودم. اما به نظرم این کار در مورد هزارخانی، با موقعیت ادبی و سیاسی که داشت بی فایده س.
صدا: پس چیکار کنیم ایرج خان. ساکت که نمیشه نشست.
نفوذی: به نظر من باید از رهنمود جدید آقا استفاده کنیم
صدا: کدوم رهنمود؟
نفوذی: همون که گفتن باید از روش "جهاد تبیین" استفاده کنیم
صدا: منم حرف آقا رو شنیدم. اما منظورش را نفهمیدم. خیلی بالاتر از دیپلم بود شازده. "جهاد ته بین!" نمیدونم یعنی چی. یعنی باید "ته"! قضیه را ببینیم؟
نفوذی: "ته بین" نه دکتر. "تبیین"
صدا: حالا چه فرقی می کنه. "ته بین"! یا هرچی. منظورش چی بود؟
نفوذی: ولش کن. بعدا برات توضیح میدم. به داداش بگو من میخوام بگم که هزارخانی نویسنده و روشنفکر خوبی بود اما بزرگترین اشتباهش در زندگیش رفتن با مجاهدین بود. در واقع با این کارش "عاقبت به خیر نشد". به داداش بگو به همه خودیهایی که دست به قلم دارن و کامنت میذارن و مصاحبه میکنن اطلاع بده که همین حرفا رو تکرار کنن. این همون "جهاد تبیینه" که آقا گفت.
صدا: همین فقط؟
نفوذی: بله. باید تبلیغ کنیم که هزارخانی با توان و سابقهای که داشت میتونست خیلی مورد احترام باشه. اما "وجدان خودش را به یک فرقه ایران ستیز و خطرناک فروخت و به همین دلیل خودش هم از اون پویایی افتاد".
صدا: از چی چی افتاد؟
نفوذی: از پویایی افتاد. یعنی که نتونست خوب کار بکنه.
صدا: آها فهمیدم. فکر کردم گفتی از بویایی افتاد. یعنی خوب بوها را تشخیص نمیداد. لابد منظورت اینه که آدم "تِلِپی"! بود.
نفوذی: اتفاقا منظورم همین هم بود. خوب کلمهای گفتی دکتر. دمت گرم. روشنفکر بوده اما تلپ بوده. به همه بگید کامنت کنن که "هزارخانی یک ویژگی منفی داشت آنهم تلپیش بود. آدم تلپی بود". باید تبلیغ کنیم: ".. هزارخانی حیات و مماتش به دست اینا بود. حتی لباساش را می شستند".
صدا: یعنی ماشین لباسشویی هم نداشته؟ لباساشو خشکشویی هم نمیداده؟
نفوذی: منطور اینه که تنبل بوده. به داداش بگو باید تبلیغ کنیم که علت اینکه با مجاهدین و شورای ملی مقاومت همکاری میکرده همین خصلت منفی ش بوده. تِلِپ بوده.
صدا: گل گفتی شازده. از این به بعد باهاس بگیم همه اونایی که با مجاهدین همکاری می کنن لباساشونو خودشون نمی شورن. هاهاهاها. بابا ای ولی اله!
نفوذی: شما کارت به این چیزا نباشه. هرچی گفتم به آقا داداش بگو.
صدا: چشم آقا ایرج. بهش میگم. کاری دیگه داشتی خودت بهش زنگ بزن.
نفوذی: آره خودم حتما بهش زنگ میزنم. زنده باشی.
(پایان مکالمه).
جملات داخل گیومه از مصاحبه مصداقی با میهن تی وی ۳ فروردین ۱۴۰۱ .