مــی بــــا رم
برپشتواره ابرها می روم
ونمی بارم .
زیرچراغان غوغایی آسمان
درروشنای مطلق هستی
ذوب می شوم
و نمی بارم .
ازتمامی دریاها
که کلماتم را نهنگ می کنند
می گذرم
ونمی بارم .
حجم عظیم وکبود نازایی
درشورانگیزترین لحظه های انتظار
همه زایش هارا درخود می کشد
ونمی بارم .
ازاین سترون آفاق گرد عصیانی
به طلوع کلمات پناه می برم
وهمچنان
نمی بارم .
وشگفتا ، امشب
این مذاب جاری
که برپشتوارهٌ ابرها می رود ، بی تاب
می خواهد ببارد یکسر
مثل باران شفق ، بردیوار افق
مثل باران اشک ، برزخمهٌ درد
هرچه باداباد
طغیان طراوت ازفرشته می گیرم
ازدوست ، از مجاهد خلق
و می بارم
می بارم برتشنه ترین زمین خدا
بر ایران
و
آرام
می گیرم .