در چند روز و هفتههای اخیر، حوادثی اتفاق افتاده است که از منظر ژورنالیستی و اصول خبرنگاری حائز اهمیت بوده است. تکتک این اتفاقها بهسادگی میتوانست به مهمترین تیتر خبری رسانههای حرفهای فارسی زبان تبدیل بشود و تا حدی هم شد.
در دادگاه استکهلم سوئد، دادستان برای جلاد حمید نوری تقاضای حداکثر مجازات را کرد و بر پروسه ۹ ماه پر کنش و واکنش، نقطه عطفی در انتظار اعلام حکم دادگاه توسط قاضی، محسوب میشود.
در دادگاه آنتورپ بلژیک حکم نهایی دادگاه برای تأیید و در یک مورد افزایش، زمان حبس ۳ تروریست نفوذی رژیم اعلام شد که آنها را درمجموع به ۵۳ سال زندان و پرداخت ۱۸۰ هزار یورو جریمه محکوم کرد. فرمانده عملیات تروریستی، اسدی، بهاصطلاح دیپلمات مستقر در اتریش به ۲۰ سال زندان محکومشده بود.
سازمان مجاهدین خلق در یک افشاگری بیسابقه و استراتژیک اسامی بیش از ۳۳ هزار نفر از اعضای سازمان زندانها و شکنجهگاههای رژیم را اعلام کرد.
همزمان با قیام سراسری جوانان علیه دیکتاتوری و گرانی، وزیر خارجه سابق آمریکا، آقای پمپئو به دیدار رئیسجمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی در شهر اشرف ۳ رفت.
مخرج مشترک این تحولات، فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق ایران بوده است.
نحوه انعکاس این اخبار در برخی از رسانههای فارسیزبان بیانگر یک مخرج مشترک دیگر هم هست و آن چیزی جز اقدامات «دایره نفاق وزارت اطلاعات» نیست. تکرار کدهای ساختهشده توسط این دایره، استفاده از کلمات جهتدار با بار منفی در توصیف این سازمان، مثله کردن نام رسمی این سازمان و گنجانیدن قضاوتهای سیاسی در انتقال خبر، آنهم به طور یکسان و کپی، چسبان، چیزی جز پیروی از سیاست گوبلزی نیست که دروغ با تکرار بسیار بهعنوان یک حقیقت جا میافتد. همزمان بهخوبی نشان داده شد که همانطور که معلم مبارز و زندانی آقای خواستار در چند سال قبل از قول یکی از همین وزارت اطلاعاتیها چیزی گفته بود تقریباً به این مضمون که «خط قرمز نظام، شعار «مرگ بر خامنهای» نیست بلکه «درود بر مجاهدین» شعار ممنوعه است.
در دادگاه استکهلم هم حمید نوری از این نالید که اگر اسم این سازمان را ببرد در داخل کشور با معضل روبرو میشود.
از خبرگزاریهای متعلق به سپاه در داخل و امثال آن در خارج نقل کنیم یا از مدعیان آپوزه سیون که در وحدت همه با ولی فقیه با استفاده از کدهای وزارت، مثل فرقه، عامل اجنبی، گروهک، فاقد پایگاه مردمی و ... به تهاجم به مجاهدین میپردازند.
این نه تصادفی است و نه بدون دلیل، نه بار اول است و نه بار آخر خواهد بود که دشمنی با مجاهدین و رهبری مقاومت، همان کشتی و همان محور آشتی است که جلاد از آن یادکرد.
کشتینشینان فکر میکنند جنبش دادخواهی هم را میشود مثل سال ۵۷ به جیب زد، قیام برای سرنگونی حکومت فقیه را به قیاس صوری در جیب دیکتاتوری سابق ریخت و در نهایت مردم را از حاکمیت محروم کرد.
این نقطهای اصلی بحران است. چه نیروی باید جانشین این رژیم باشد؟ چه پیام و چه آرمانی باید مدنظر این تغییر باشد؟ افق تحولات اجتماعی و سیاسی بعد از سقوط رژیم به چه سمتی خواهد بود؟
رژیم نمیخواهد سرنگون شود و مدعیان تشنه قدرت، در سیمای مجاهدین، محرومیت تاریخی خود را از فرمانروایی بر این کشور بزرگ میبینند.
مجاهدین هرگز دشمنی جز رژیم نداشته و به هیچ درگیری سیاسی انحرافی دامن نزدهاند. آنها با جدیت و صبوری و هوشیاری بینظیری از هر جبهه سیاسی علیه رژیم استقبال کردهاند؛ اما حاضر به کوتاه آمدن از آرمان جمهوری دموکراتیک ایران نیستند.
وقتی جوهر این دعوا را ببینیم، وقتی زیربنای سوءاستفاده از کارگر ارزان در الگوی اقتصادی مدعیان را متوجه بشویم، وقتی به این نکته دقت کنیم که خانم مریم رجوی در دیدار با آقای پمپئو همراه با دیدار از موزه یکصد و بیست سال مبارزات مردم ایران به بخشی از رنج و شکنج مردم ایران اشاره میکنند، در همان موزهای که تمثال مصدق کبیر در کنار بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران و تصویر انقلابیون فدایی و مارکسیست مثل بیژن جزنی، مسعود احمدزاده و شکراله پاکنژاد قرار دارد، متوجه میشویم که دعوای امروز، از همان قدیم هم ساری و جاری بوده است. این دعوای بین نو و کهنه است، جدال آینده آزاد با گذشته استبدادی.
تعیین سرنوشت این نبرد بر دوش نسلی گذاشتهشده است که با نام مسعود رجوی پا به میدان مبارزه گذاشته، از صدها خوان مبارزاتی گذشته و کاکل تشکیلاتی آن در شورای رهبری متشکل از هزار زن انقلابی مجاهد خلق شکلگرفته است. نام سرخ مجاهد خلق سازش نمیپذیرد. برای قیام به سرنگونی اصلاً لازم نیست که فرد بهطور رسمی مجاهد باشد، اما مجاهد اولین و نزدیکترین متحد سیاسی به هر فرد و نیروی سرنگونی طلب هست و خواهد بود.