صدای سنج و دمّامه می آید از بندربوشهر
صدای سنج و دمّامه .
کنار کورهٌ مرگ بی صدا نباید بود
لنگر هرکشتی شکسته باد
که نخواهد صدای بوشهررا
به اسکله های جهان ببرد .
صدای سنج و دمّامه می آید از خلیج فارس
هیولایی ایستاده کنار بندر غیرت
شنبدی ها ، دوشنبدی ها ، دهدشتی ها
ماهیگیران امامزاده و جُـفرهٌ علیباش
بچه حمال ها ، پاپتی ها
از « سنگی » سنگ بیاورید
از درخت کُـنار مُعنـّا ، دخیل غرور
فروریزید رؤیای خام مرگ آفرینان را .
درکنار شما این کورهٌ اتم نیست
طبل بزرگ مرگ است در ساعت وحشت .
تا نرسیده است وقت ای دریغ
جمع شوید ، جمع !
صدا کنید صدا ، خاموشش کنید ، خاموش .
غافل مباشید از سایه های تاریک غول پرندگان
پرسه زن در آسمان جنوب
غافل مباشید !
دیوانه بازیگران مرگ ، به تهران نشسته اند
با سجاده هایشان ، سفره های خون
ستون خانه هایشان ، چوبه های دار
قبله گاهشان
دکل های نفت و یک امپراتوری دروغ .
ماهی حلوا ، شوریده ، سنگسر ، خارو
آی بوشهری ها
حلوا مباشید ، نرم کام کوسه ها
شوریدهٌ شوریده
سنگسر شوید ، سنگسر!
صدای سنج و دمّامه می آید
از خلیج فارس .
۱۰ می ۲۰۰۶ ـ ۱۰فروردین۱۳۹۴