ناهید همت‌آبادی: یک فقره احضار روح به سبک آخوندی

 

 

چندان ضرورت گفتن نیست فقط محض اشاره‌ای کوتاه که خواب مصنوعی، روانکاوی و روانشناسی در چارچوب خدمات پزشکی و در راستای تسکین یا درمان آسیب‌های روانی در کشورهای پیشرفته امری عادی و جاریست. شعبده‌بازی نیز اگر به‌عنوان نوعی مهارت هنری در تردستی قلمداد شود اما فال و جن‌گیری، جادو و احضار روح و امثال اینها را بخصوص در ایران اسیر، ناگزیر برخاسته از جامعه‌ای آخوند گزیده باید دید که مورد آخر آن روزهای اخیر گریبان گیر ولی پلید را هم چسبیده وقتی‌که دراکولای عمامه دار سر قبر دجال رذیلانه به سرش میزند تا برای جبران شعارهای مرگ بر خامنه‌ای ـ مرگ بر رئیسی و کاهش سوزش آنها، شیفتگان «شازده» را محرکین این امر قلمداد کند تا به‌این‌ترتیب مجاهدین و مقاومت سازمان‌یافته را هیچ و بی‌رنگ جلوه دهد و هم از طرفی با احضار روح دربدر بابابزرگ قلدر «شازده پسر» توسط چند پاسدار- بسیجی شاید از وحشت جریان سیل خروشان مردم و شعارهای رادیکالشان در خود و رجاله‌های دور و برش کمی بکاهد ازبس‌که تکرار واژه کانون‌های شورشی آن‌هم پس از هک هنوز ادامه‌دار سامانه‌های شهرداری از زبان مهره‌های ریزودرشت رژیم این روزها بخصوص بسیجی و نوحه‌خوان‌ها را دچار «قولنج لاعلاج ریزش» کرده باآنکه اصلاً معلوم نیست اگر روح دربدر «رضاخان قزاق» قرار است با عربده یکی دو پاسدارـ بسیجی شاد و کارساز شود چرا نوهٔ جان دار را ندا نمی‌دهند که این روزها باز از ذوق و هول شورش و قیام شهرها فیل مرده‌اش نه یاد هندوستان بلکه یاد ایران کرده و پس از تب و نوبه‌های فصلی و حمایتهای گاه بیگاه لفظی ـ قلمی از قاتلان و آدمکشان سپاه، در اظهار وجودی ناچیز و چندباره دوباره یاد وطن و مردمش افتاده اما به دلیل عدم وجود و حضور آلترناتیو کارآمد در برابر رژیم سرکوب و اعدام، خود را با فروتنی شهنشهانه و خیلی محجوبانه نه رهبر اعلام و نه حکومت خواسته؟؟!! که این را ضرب‌المثل فارسی می‌گوید: یکی را به ده راه نمی‌دادند سراغ خانه کدخدا را می‌گرفت.
هدف عمده رژیم تبهکار آخوندی علاوه بر سوءاستفاده رذیلانه از فقر لگام‌گسیخته، استیصال و صدها مصیبت، بی‌خانمانی، رنج و درد مردم بی‌گناه ایران و راه‌اندازی دو سه پاسدار بسیجی در سیل تظاهرات مردمی و با نعره شادی برای روح دربه‌در «بابابزرگ قزاق», عمدتاً انحراف شعارهای رادیکال مرگ بر خامنه‌ای ـ مرگ بر رئیسی ست که همین هم ازقضا «شازده» را نیز دچار ثقل «یابو برداری» کرده و بی‌رودربایستی و هیچ اشاره یا تبری از جنایات و دزدی‌های بابای مرده، خانواده و خود اما از هول تداوم خیزش و شورش‌های اخیر پابرهنه پریده وسط میدان رسانه‌ای تا پس از سرگرمی شوی آشپزی و ورزشی با یاری استعمار فرتوت و اجانب منفور از غصه وطن و مصائب مردم غم و غصه قرقره فرموده و فکر بکر تشکیل آلترناتیوی از ملت را درون میهن اسیر سرکوب‌شده تشویق کند که این را نیز به فارسی میگویند: رو که نیست، سنگ پای قزوین است...!!؟ و چون از نوع «بچه شاهی» ست، دور باد از سنگ پای قزوین.
رهایی سرزمین شیر و خورشید نشان از چنگال بنیادگرایان خون‌آشام کاریست کارستان که فدا، رشادت، جانبازی و صداقتی بی چشمداشت و به قیمت جان، مال و خانمان می‌طلبد و عدم وابستگی به هر ابرقدرت یا انواع زدوبند و این نه از امثال «شازده پسر ولنگار» یا آلترناتیوهای همه با هم از نوع خمینی برمی‌آید و نه از اپوزیسیونهای دست‌ساز استعماری ارتجاعی اجنبی پسند و فاقد پشتوانه مقاومتی میهنی، جانانه و تمام‌عیار در برابر ایلغار عمامه دالان بی‌دین وطن‌فروش. چهل سال گذشته اما آرمان عظیم آزادی میهن و مردم ایران را در تمامیت آن به اسف تنها مجاهدان به بهای بسا جان‌های ارزشمند بیکران و با اتکا به راهبرانشان به دوش کشیده و می‌کشند. رهایی سرزمین اسیر ایران را نیز دستان توانای اقشار مختلف مردم آن به‌ویژه جوانان و زنان قدم نهاده به راه باانگیزه و پیشگامی کانون‌های دلیر شورشی تا هنگام ورود ارتش آزادی‌بخش ملی برای سرنگونی نهایی دستار بر سران هار محقق خواهند ساخت و ریشه و ریش دراکولای خون‌آشام زمان و دست آموزان با یا بی عمامه آن را برای همیشه چنان خواهد سوزاند که مردم داغدار اسیر و میهن محروم فقیر، منطقه و بخشی از جهان گزیده از جنگ‌افروزی و توحش بنیادگرایان مذهبی نیز تا ابد از چنگال اسارت غولان هار عمامه دار رها شوند.