آنچه اهریمن از آن درک ندارد این است
شادی خلق جهان چشمه هر آیین است
آن روایت ز خداوند که شیطان دارد
باور مرتجع گرگ روان از دین است
زین نبردی که میان بشر و دیو بپاست
صحن گیتی ز شقایق همه سو رنگین است
موج در موج عقابان همه خونین بالند
زین فدا صبح رهاگشت بشر تضمین است
ای سفر کرده که معبود ترا سویش خواند
بغض پرواز تو با اینهمه بس سنگین است
در بهاران که گل از سینه طوفان شکفد
آرمان تو فروزنده تر از پروین است
آن بهاری که رهایی است ز زنجیر ستم
فصل نوری که طپش سبز و نفس شیرین است
آنچه اهریمن از آن درکندارد اینست
شادی خلق جهان چشمه هر آیین است
نابود باد استبداد و ارتجاع
پیروزباد آزادی و ارتقاء