من بر آنم که تو را عشق بورزم شب و روز
تو بر آنی که مرا درد به جان اندازی
هفته و روزهای پر تب تابی را پشت سر گذاشتهایم. روزهایی چنین را نیز در انتظاریم. خبر لایحه پیشنهادی وزیر دادگستری دولت بلژیک به مجلس آن کشور در مورد مبادله زندانیان، فضای مطبوعاتی را تکان داد. شادی اعلام حکم حبس ابد برای حمید نوری جنایتکار، جای خود را به شک و تردید داد که سیاسیون و دولتمداران اروپائی برای احکام قضائی خود نیز ارزشی قائل نیستند و هراسی از مبادله گوشهای از ذهن را درگیر میکند. در همان روزهای اول در کشور سوئد وابستگان رژیم در مطبوعات، نیز تهدیدهای پاسدار حسین شریعتمداری، اما با گویشی دیگر تکرار میکنند. بحث مبادله حمید نوری با احمدرضا جلالی که در زیر حکم اعدام است، بالا میگیرد. از سوی دیگر پارلمان بلژیک مرکز توجهات ایرانیان آزاده و هواداران مقاومت شد. تردیدی نبود و نیست که اگر مقاومت ایران سکوت میکرد و هوادارانش سر از پا نشناخته به خیابانهای اروپا سرازیر نشده بودند و نامههای اعتراضی به مقامات سیاسی و نمایندگان مجلس ننوشته بودند، شرایط گونه دیگری بود.
آنچه که مقاومت ایران برای داشتن آن سر به آسمان میافرازد نه امکانات مادی است و نه زد و بندهای سیاسی! از یکسو مقاومت و مبارزه بیوقفه مجاهدین در ایران در هیئت کانونهای شورشی است و در خارج از کشور هدایت و رهبری مبارزه مردمی از کانون اصلی مقاومت در اشرف ۳ در آلبانی است که هر هواداری آن را به گوش جان میشنود. همین نیروی لایزال مردمی است که مقهور شرایط نمیشود. به نیرو و توان خود برای تغییر اشراف دارد و حاضر است که وارد میدان مبارزه شود. اهلمعامله و حساب نیست. مبارزه برایش هزینه نیست، بلکه وظیفهای است که در قبال مردم ایران به عهده گرفته است. اگر توانسته که اجازه اقامت در کشورهای نسبتاً آزاد را بگیرد، آن را مدیون خون هزاران هزار نفر از هموطنان خویش است. آزادی را مدیون کسانی است که در زندانهای ایران با پایداری خود در برابر دژخیمان خامنهای درس مقاومت به او میدهند. برای همین است که منتظر نمیمانند که هوا ملایم باشد، روزی تعطیل باشد، جای او روی اسفالت کف خیابان است. یاوهها، دروغها و بهتانها برای به گوشهای راندنش را به سخره میگیرد. برای او مبارزه مجازی نیست، واقعی است. رسانههای اجتماعی برای او وسیلهٔ خبررسانی هستند، تا صدای مقاومت را به گوش جهان برساند. پرده از چهره زشت و کریه مماشات که خود را در پس عبارت زیبای آزادی و دمکراسی پنهان کرده بردارد. در خیابان حضوری پررنگ دارد. تا آنجا که نماینده مجلس بلژیک در سخنان خود، حمایت آنان را طلب میکند.
بارها ناظر و شاهد معجزه حضور هواداران درصحنههای نبرد سیاسی بودهایم. روزهای سیاه کودتای ۱۷ ژوئن، اعتصاب غذاهای مکرر که به صد روز هم رسید و بار دیگر رأی دادگاه استیناف بلژیک برای رسیدگی به لایحه مبادله زندانیان بین بلژیک و رژیم ایران، تصویبشده در مجلس آن کشور. دادگاه روز چهارشنبه ۲۷ ماه ژوئیه به این شکایت رسیدگی خواهد کرد.
چگونه میتوان پذیرفت که گروه یا جریانی خود را مخالف سرسخت رژیم بداند و در سوئد هنگامیکه رژیم با وقاحت تمام و خیال باطل درصدد این است که خیابانها را از مقاومت بگیرد بهجز هواداران مجاهدین و چند تن مارکسیست کسی لب به اعتراض نمیگشاید. در بیش از بیست روز تحصن و تجمع در مقابل پارلمان بلژیک و سفارتخانههای این کشور در پایتختهای اروپائی و آمریکا همین هواداران مقاومت بودند که صدای اعتراض خود را بلند کردند.
اما سؤال مهم اینجاست که این عشق و تعهد از کجا سرچشمه میگیرد. چرا هواداران مجاهدین و مقاومت ایران در تمامی صحنههای جدی مبارزه با رژیم حضور دارند و شاید دهها چرای دیگر!
پاسخ این سؤال را از سخنرانی مریم رجوی در روز شنبه ۲۳ ماه ژوئیه گرفتم که با تواضعی بینظیر و اطمینانی بیبدیل بر عهد خود برای رسیدن به آزادی پای میفشارد و چنین میگوید:
«همینجا از هموطنان عزیزم اجازه میخواهم برای نخستین بار درباره توطئههایی که رژیم علیه من به اجرا گذاشته و خواهد گذاشت و رجزخوانیهایش، چند جملهای حرف دل خودم را در این مورد بازگو کنم.
از آن روزی که در دوران شاه به دنیای مبارزه قدم گذاشتم، برای فدا کردن جان ناچیزم در مسیر آزادی آماده و حاضر بودم. چند سال بعد وقتی خمینی دختران و پسران ۱۶ ـ ۱۷ ساله را که بعضاً تحت مسئولیت من بودند، تیرباران و پرپر میکرد، دلم برایشان پر میکشید و همه وجودم را این آرزو پر میکرد کهای کاش بهجای آنها بودم.
زمانی که خبر تیرباران خواهرانم را در زندانهای گوهردشت یا اوین یا زندانهای سراسر ایران و در بحبوحه قتلعام میشنیدم، این احساس و اشتیاق صدها بار در من تکرار شد.
همیشه به آنها و فداکاریشان غبطه میخوردم و میخورم. این احساس مشترک هر مجاهدی است، وقتیکه بهترینها از کنارش پر میکشند.
سالهاست آخوندها هر بار طرح و نقشهای برای از بین بردن من در پیش میگیرند. و هر بار یکجا، در پاریس، در آلمان، در ویلپنت، در آلبانی و موارد اعلامشده و اعلامنشده دیگر.
بنابراین به آمران این طرحها که خامنهای و همدستان او هستند، میگویم از کلان اعدامهای دهه ۶۰ و قتلعام ۶۷ تا قتلعام در اشرف و لیبرتی دیدید و تجربه کردید که کشتن و از بینبردن مجاهدین بیاثر است.
این نسل آمده است که همهچیز خود را برای آزادی مردمش فدا کند. من هم یکی از آنها هستم.
کاش میشد با فدای جان من، کشتن دیگر هموطنانم در ایران را متوقف کرد. اما هیهات که ضحاک خونآشام، سیریناپذیر است.
عهد من با مردم ایران و تعهد من به مسعود رجوی، سرنگونی رژیم ضد بشری آخوندی است تاآخریننفس و تا آخرین قطره خون.
بنابراین به ولیفقیه ارتجاع میگویم اگر فکر میکند با این توطئهها میتواند ما را متوقف کند، سخت در اشتباه است
ما شعله نبرد را بالا و بالاتر میبریم
و کلام آخر را هم به خلق قهرمان باید گفت:
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست»