اسماعیل محدث: موضع‌گیری برآمدِ شجاعت یا نشان فرصت‌طلبی


 
در سیاست موضع‌گیری صریح و به هنگام از اصول اولیه محسوب می‌شود. این‌گونه موضع‌گیریها، در فرای راستی و یا کژی آن، از شجاعت نیرو و یا فرد سیاسی ناشی می‌شود. شجاعت، که از اصالت برمی‌آید، خمیرمایهٔ عنصر سیاسی است. موضع‌گیری دیرهنگام میرحسین موسوی در مورد موضوعات فطیر صحنهٔ سیاسی کشور اما فقط ناشی از عدم شجاعت و بی‌ریشه بودن او، که به فرصت‌طلبی ذاتی تنه می‌زند، نیست. نخست‌وزیر «دورهٔ طلایی امام» در مورد این جمله که «پس از مرگ رهبری، فرزندش رهبری شیعیان را به دست می‌گیرد» می‌گوید «۱۳ سال است که اخبار این توطئه شنیده می‌شود. اگر به‌راستی در پی آن نیستند چرا یک‌بار چنین نیتی را تکذیب نمی‌کنند؟».

در این موضع‌گیری شخصیت فردی و سیاسی عنصری بی‌بته دیده می‌شود که از قتل‌عام ۶۷ اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و در زمان قیام مردم در سال ۸۸ توزردی‌اش جلو چشم همه قرار گرفت. به قول مارتین لوتر کینگ شجاعت چند بار در خانهٔ میرحسین را کوبید، اما جوابی نشنید. شجاعت در سیاست به معنای ارادهٔ تقابل با رویدادهای سخت و جان‌فرساست. در حالیکه شعار «مرگ بر اصل ولایت‌فقیه» که از تحلیل و موضع‌گیری مقاومت ایران سال‌هاست که در کف خیابان همه گیر شده است، موسوی در این موضعگیری به طور ضمنی ولایت مطلقهٔ فقیه را قبول دارد، فقط نگران موروثی شدن آن است. اگر رأی ندادن سازمان مجاهدین خلق به قانون اساسی رژیم آخوندی در ۱۱ و ۱۲ آذر سال ۱۳۵۸ به خاطر وجود اصل ضد دمکراتیک ولایت‌فقیه ناشی از شجاعت و اصالت این نیرو است، ادامهٔ تقبل آن از طرف موسوی بعدازاین همه جنایت، تنها از بزدلی این عنصر نیست. میرحسین موسوی بخشی از رژیم آدم‌خوار آخوندی است که فقط در جنگ قدرت سرش بی‌کلاه مانده است. کرنش موسوی در مقابل بنیان‌گذار نظام جهنمی ولایت‌فقیه بر کسی پوشیده نیست. این کرنش از تجانس جنسی موسوی با خمینی است، که در دعوای بین او و خامنه‌ای طرف او را گرفت. البته صابون کینهٔ خامنه‌ای به تن نخست‌وزیر «دورهٔ طلایی» خورد و این دعوای طرد موروثی کردن یا نکردن ولایت‌فقیه در ضمن یک دعوای شخصی هم هست، که در سیاست از زننده‌ترین خصلت‌ها محسوب می‌شود.

میرحسین موسوی در شرایطی از ولیعهدی پسر خامنه‌ای، رقیب دیرینه‌اش، خرده‌گیری می‌کند که «مرگ بر رئیسی» که همان «مرگ بر خامنه‌ای» است شعار روزمرهٔ مردم ایران شده و نشان می‌دهد که پشم آقا ریخته است. به نالیدن از پاسدار همدانی که در سال ۸۸ و سرکوب قیام عاشورای آن سال سرکرده سپاه خامنه‌ای برای حفظ امنیت رژیم در تهران بود، «آن سردار بی افتخاری که به این جنایت اعتراف و مباهات کرد چه بود، جز آن‌که جانش در غربت به قربانی مستبدی دیگر تلف شود»، چه نامی به‌جز از دعوای خانوادگی می‌توان داد.
در جنگ مردم ایران با تمامیت رژیم آدم‌خوار آخوندی لکنت زبان و یا دعوای خانوادگی، که نشانهٔ عدم شجاعت و اصالت سیاسی است، مخصوصاً در این مقطع زمانی اساساً جایی ندارد. مردم ایران، کانون‌های شورشی و مقاومت سازمان‌یافته یکپارچه به‌سوی سرنگونی، محکم قدم برمی‌دارند؛ آن‌قدر محکم که مماشات وقیح استعمار در کنار رژیم درماندهٔ آخوندی به‌گل‌نشسته است.