زندانیان سیاسی قهرمان و سرموضع، در دیکتاتوری های کلاسیک، و در امتداد تاریخ بشریت، وجدان بیدار خلق های تحت ستم بوده و هستند.
در سرزمین کهنسال ایران، صاحبان تاج و عمامه، دوشادوش یکدیگر غاصبان حق حاکمیت مردم بوده اند. شاهان خیانت پیشه زیر سایه سرنیزه و تفنگ و شیخان ریایی با سوء استفاده از دین و مذهب، مردمان را زیر مهمیز و سلطه خویش داشته اند. در انقلاب بهمن 57 خمینی دجّال در سر یک بزنگاه تاریخی و در نبود یک آلترناتیو دموکراتیک بر خر مراد قدرت سوار شد. به خاطر شرایط خاص و مجموعه دلایل در آن مقطع حساس، خمینی نعلین بپا، تاج گذاری کرد. گذشت سالیان اثبات کرد که این حاکمیت در نوع خود، پلشت ترین و ارتجاعی ترین حاکمیت ستمگرانه دوران معاصر است. شیخ برآمده از اعماق جهل و جنون، اگرچه ادامه دهنده سلف خویش بود اما در قتل و غارت و فساد سرآمد روزگار شد. نباید از حق گذشت که شیخ شقی در جور و جفا در حق مردمان از شاه خائن پیشی گرفت. بدین سبب بقایای شاه وطن فروش را امر مشتبه گردید. گمان کردند زمانه بر وفق مراد آنها به چرخش در آمده است. ظاهرا بوی کباب به مشام شازده و مادر مکرمه! رسیده بود. غافل از اینکه حمار ولایت داغ می کردند. آخوندهای حاکم در آستانه سرنگونی برای جستن از گرداب نیستی، دست به دامان بقایای سلف خویشند. آنها برای انحراف قطار انقلاب کمافی السابق آدرس عوضی میدهند.
بقایای سلطنت مدفون به فرموده خامنه ای به نبش قبر ارواح خبیثه پرداختند. شعار مضحک و مسخره روحت شاد را در رسانه های معلوم الحال جار زدند. بدین وسیله می خواسته و می خواهند خاک برچشم توده های بپاخاسته مردم ایران پاشیده و آب را برای سرچشمه ذلال قیام و انقلاب تیره و تار سازند.
فریاد رسای قهرمانان در زنجیر از سیاهچالهای رژیم قرون وسطایی ولایی از دیوار قطور زندانها گذر کرد. در پاسخ به طرح و توطئه مشترک شیخ و شاه، غریو خشمگین وجدانهای بیدار مردم ایران از داخل شکنجه گاهها، آسمان ایران را در نوردید. زندانی سیاسی ارژنگ داوودی که هم اکنون نوزدهمین سال حبس خود را در زندان گوهر دشت کرج می گذراند، در یک پیام عمومی در تاریخ 28 مرداد 1401 خطاب به خاندان پهلوی خاطر نشان ساخت : «هرچه هست بوی کباب نیست!»
مهندس ارژنگ داوودی نوشت:« با تمهیدات زایدالوصفی، یک بار رهبری تاجدار و یک بار هم رهبری عمامهدار از خارج بر کشور ما آوار و بر سرمان فرود آوردند و هر بار نیز جز نکبت و تحقیر، جز فقر و فلاکت بیشتر، چیز دیگری ارزانی ما نگردید. دیگر کسی باز تولید نظام شاهنشاهی را بر نمیتابد!»
در گوشه دیگری از ایران، در سرزمین قهرمان ملی، کلنل محمد تقی خان پسیان، این بار معلم مبارز هاشم خواستار، خشم آتشین خویش برتاج و عمامه جانیان باریدن گرفت. هاشم خواستار در 31 مرداد 1401 طی نامه ای شجاعانه تحت عنوان این گرد سُم خرانِ شما نیز بگذرد از جمله می نویسد: « آیا ملت یک شاه کراواتی دیکتاتور و دشمن ملت با قدرت نامحدود و بی پاسخ را بیرون کرد تا یک شاه عمامه دار و دیکتاتور و دشمن ملت را جایگزین سازد؟!»
نماینده معلمان مبارز ایران در قسمت دیگری از بیانیه تاریخی خویش خطاب به ملت ایران و تاریخ، بی باک و بیم نوشت: «در حکومت آخوندی مفتخواری، خونخواری، اختلاس و غارتگری حرف اول را میزند. به من میگویند سکوت کنم تا به مرخصی رفته و آزاد شوم. آهای ملت قهرمان ایران! اگر سکوت کنم خائن هستم، بیشرف هستم. حتی اگر در همین زندان هم معلم بازنشسته هاشم خواستار سکوت کند خائن و بیشرف است.» حسن ختام این نوشته کوتاه را با جمله ای زیبا، جاندار و تاریخی از ارژنگ داوودی به پایان می رسانم که نوشت: « میراث خوار خرسها، کفتارها هستند.»
با اجازه ارژنگ دلاور! اضافه می کنم که ایران، این زیباترین وطن، کُنام شیران و مهد دلیران بیش از این خرسها و کفتاران را بر نمی تابند. شب دراز است و قلندر بیدار. خطاب به ناباورانش می گوییم این گوی و این میدان!