مقاومت در برابر دیکتاتوری تاریخی بلند داشته و در تاریخ معاصر کشور ما عمری ۱۵۰ ساله دارد. بسیاری از دمکراسیهای محکم امروز، امریکا و فرانسه و ایتالیا و...، از مقاومت مسلحانه بیرون آمدهاند. مقاومت به هر قیمت و با هر سلاحی در مقابل رژیم سرکوب گر حاکم ریشه در قرارداد اجتماعی-سیاسی بین نظام حاکم و مردم دارد. یعنی زمانی که نظام حاکم از تعهد خود، که همانا تلاش برای رفاه و امنیت و سعادت مردم باشد، تخطی کند، افراد آن جامعه حق و وظیفهدارند آن نظام را سرنگون کنند و نظام موردنظر خودشان را برقرار کنند. لازم به تکرار نیست که نوع سلاح مبارزه را نظام حاکم، که دست بالا را دارد، تعیین میکند و نیروهای موجود در صحنه سیاسی اگر توان تطابق با شرایط جدید را داشته باشند به مبارزه ادامه میدهند وگرنه از صحنه حذف خواهند شد. در صحنهٔ سیاسی نیروهایی هم هستند که با چشم طمع از مبارزهٔ اصولی بر علیه رژیم حاکم فرار کرده و برای ابقاء خود سعی میکنند خشونت آن را توجیه کنند و در زیر علم پرزور آن با خفت، باری به هر جهت، روزگار بگذرانند. در ایران افراد و نیروهای اصلاحطلب، که بسیاری از آنها میدانند که رژیم ولایتفقیه هرگز اصلاحپذیر نبوده است، معرف این دسته میباشند. ویژگی مهم این جماعت ترسو و عافیتطلب، حرّافی و رودهدرازی بیسروته و حمله به نیروهای ازجانگذشتهٔ مقاومت بهعنوان دشمن اصلی است.
اگر هدف رژیم دیکتاتوری سرکوبگر به دست گرفتن همهٔ قدرت و چیدن منافع آن میباشد و برای این منظور به هر خشونتی دست میزند، هدف نیروی مقاومت فقط آرمانهای بلندمرتبه نیست. قصد و برنامهٔ مقاومت، مبارزه برای به دست آوردن حق طبیعی حیات شرافتمندانه برای خود و برای مردم و مبارزه برای تأمین نانوآب و امنیت و مسکن و رفاه مردم میباشد. رژیم دیکتاتوری ذاتاً خشن و دشمن آزادی است و برای کشتن آزادی، انسان میکشد. نیروهای اصیل و آینده دار با ندای آزادی و با به دست گرفتن جانشان به میدان میشتابند تا با سرنگونی رژیم دیکتاتوری به خشونت، که ذاتی دیکتاتوری میباشد، خاتمه دهند. کسانیکه دستی در مبارزه و یا حداقل درکی از سیاست داشته باشند، هرگز «خشونت» را بهعنوان یک عنصر انتزاعی نگاه نمیکنند. در نظام دمکراتیک «خشونت» صرفاً در اختیار دولت و نیروهای انتظامی بوده و در صورت لزوم، با احترام به قوانین کشوری، از آن برای حفظ امنیت و آسایش شهروندان استفاده میشود، در حالی که در نظام دیکتاتوری خشونت در انحصار اولیگارشی حاکم و فقط در خدمت منافع آنها میباشد.
کسانی که در مقابلهٔ دیکتاتوری و مقاومت از «خشونت» مینالد، عمدتاً خشونت رژیم حاکم سرکوبگر را نادیده گرفته و یا آن را توجیه میکند. این افراد و نیروها، در تحلیل » هایی، با رژیم حاکم سروته یک کرباساند و سر بزنگاه به هم نون قرض خواهند داد. یکی از مهمترین موضوعاتی که مبارزین جدی راه آزادی را از کوشندگان راستین استمرار استبداد در لباس «مخالف» متمایز میکند، همین تبری جستن از «خشونت» است؛ خشونتی که به تمام، از طرف رژیم حاکم اعمال میشود. اما این «مخالفین» در این مبحث از مبارزین واقعی اظهار طلبکاری میکنند و مخالفت با مبارزین در مرکز فعالیتهایشان قرار میگیرد. این موضوع را بهتر از همه افرادی درک میکنند که در جامعه دیکتاتوری سرکوبگر زندگی میکنند و آثار آن را بر روی پوست خود احساس میکنند. توماس جفرسون از متفکرین و از بنیانگذاران آمریکا، نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالاتمتحده آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور (۱۸۰۱-۱۸۰۹) در سال ۱۷۷۵ مینوشت: «در دفاع از جان و ناموس و اموال خودمان که موردتهاجم بود، ما سلاح به دست گرفتیم». او در ادامه میگوید که هرآنگاه آن خشونت مرتفع گردد و خصومتها پایانپذیرند، ما نیز به خصومت پایان خواهیم داد.
قدرت حاکمه استعمارگر بریتانیا در امریکا و رژیم سلطنتی لوئی شانزدهم در فرانسه حاضر نبودند قدرت و منافع ناشی از آن را بهراحتی رها کنند و به همین دلیل با خشونت بیمانند در مقابل مخالفان و آزادیخواهان ایستادگی میکردند. این قدرت حاکمه بود که دست بالا را داشت و با سرکوب بیرحمانه شیوه مبارزه را به مبارزین تحمیل میکرد. در آن شرایط برای ادامه مبارزه برای آزادی راهی بهجز مبارزه مسلحانه، بهعنوان آخرین راه و ابزار، وجود نداشت و کسانی که توان و یا میل برداشتن این ابزار نداشتند از صحنه اصلی مبارزه حذف شدند.
در اولین قانون اساسی فرانسه در سال ۱۸۹۳ در بند ۳۵ آمده است که حق مقاومت سرجمع تمامی حقوق است. زمانی که دولت حقوق مردم را بهطور سیستماتیک پایمال میکند قیام مقدسترین حق و واجبترین وظیفه میباشد.
در بیانیه استقلال امریکا در تاریخ ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ نوشتهشده است: ما معتقدیم که تمام انسانها برابر خلقشدهاند. که خالق به آنها حقوقی انکارناپذیر اهدا کرده است. هرگاه که هر نوع حکومتی این حقوق را نفی کند. حق آن مردم است که آن را از میان بردارد و دولتی بر سرکار آورد که بر پایه آن اصول عمل کند. زمانی که سوءاستفاده مداوم، انسانیت را زیرپا لگدمال میکند. سرنگونی حاکمیت علاوه بر حق، وظیفه هر فرد محسوب میشود.
مقاومت ایران، شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق برای دفاع از آزادی در مقابل رژیم آدمخوار آخوندی همهٔ راهها را امتحان کرده است. از مبارزهٔ سیاسی تا ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ تا تشکیل ارتش آزادیبخش در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶، از دفاع جانانه از هویت مبارزاتی در مقابل کمیسیون مرگ و در اشرف و لیبرتی تا تشکیل کانونهای شورشی در همه جای خاک میهن. شناخت و تحلیل اصولی شرایط و پیروی از اصول از پیششرطهای مبارزه برای آزادی محسوب میشوند. کسی که با حفظ اصول و تا پای جان برای آزادی مبارزه میکند، قدر آن را میشناسد. مبارزهٔ اصولی مقاومت ایران رژیم آدمخوار آخوندی را به سراشیبی سرنگونی انداخته است، اما تا رسیدن به پیروزی راه هنوز سربالاست. مردم سربلند ایران، کانونهای دریادلِ شورشی و مقاومت سرافراز برای پیمودن این راه هیچ کم ندارند؛ چنین باد!