زنده یاد رحمان کریمی:  مسـا فـــر ســبز پــوش  بـادیـه هــا

      

          مسـا فـــر ســبز پــوش  بـادیـه هــا

روییده درآنسوی فصل های متداول

آرزوی رفتنش نبود ،  با بادهای موسمی

با ریشه های خویش ، عزم سفر داشت .

سبزینه یی قد برآورده در کویر معترض

در جستجوی جنگل و کرامت ابر و

حضوررودخانه یی .

 

از خشکسال خواب بیابان ها که می گذشت

خرم ترین سرود درختان را

به خاک های سترون ، می بخشید .

تا  مگرشان ،

فراتراز فصل های معمول

باردار دشت و جنگلی شوند .

از حافظه ٌ بیدار جنگل ها

معنی سرشاری سبز را

به بادیه ها می برد وخنکای صبح دیگررا

بشارت می داد .

 

چگونه می توان

کوچک بود وبزرگ اندیشید

چگونه می توان

درخت بود و بی ثمر ، ماند .

آن روینده روبه فردایی  که

نمی خواهد فقط سبز بماند

بایدش سفر کند

و طعم زمین را در خاک ها و بادها

به تجربه برگیرد .

 

ای سقف ابراندود کهن  !

به بارشی دیواره ها را فرو ریزو زاینده درسفرعقربه ها

ببار .

برهر ثانیه ، درختی بکار و برهردقیقه ، جویباری .

معرفت ،

از آن مسافری ست که چون می گذرد

بارور

بگذرد .