مسـا فـــر ســبز پــوش بـادیـه هــا
روییده درآنسوی فصل های متداول
آرزوی رفتنش نبود ، با بادهای موسمی
با ریشه های خویش ، عزم سفر داشت .
سبزینه یی قد برآورده در کویر معترض
در جستجوی جنگل و کرامت ابر و
حضوررودخانه یی .
از خشکسال خواب بیابان ها که می گذشت
خرم ترین سرود درختان را
به خاک های سترون ، می بخشید .
تا مگرشان ،
فراتراز فصل های معمول
باردار دشت و جنگلی شوند .
از حافظه ٌ بیدار جنگل ها
معنی سرشاری سبز را
به بادیه ها می برد وخنکای صبح دیگررا
بشارت می داد .
چگونه می توان
کوچک بود وبزرگ اندیشید
چگونه می توان
درخت بود و بی ثمر ، ماند .
آن روینده روبه فردایی که
نمی خواهد فقط سبز بماند
بایدش سفر کند
و طعم زمین را در خاک ها و بادها
به تجربه برگیرد .
ای سقف ابراندود کهن !
به بارشی دیواره ها را فرو ریزو زاینده درسفرعقربه ها
ببار .
برهر ثانیه ، درختی بکار و برهردقیقه ، جویباری .
معرفت ،
از آن مسافری ست که چون می گذرد
بارور
بگذرد .