آنجا اگر خانه ملل است
یک جنایتکار تروریست پرور
در آن چه می خواهد ؟
عجب حکایتی ست
عجب زمانه یی ست
عجب عدالتی ست .
دیوار برلین که فروریخت
گفتم :
بدانگونه نشد
بل بدینگونه شود .
یاران من !
ما ، قربانیان همیشه ایم
هم درآن آیین و هم دراین آیین
ما عاشقان صلح و آزادی
ما شیفتگان کمی عدالتیم .
پیاله یی دیگر
از صفای جوشان یاران من بریز
تا برخروشم و برآشوبم
برنظمی که راستان را به اسارت می گیرد
برزیگران زندگی را از خرمی های هستی می تاراند
تا دروگران مرگ را بی دغدغه خاطری
در خانهٌ ملل
پذیرا گردد .
کبوتران صلح و آزادی را بال وپر می چیند
تا کرکسان ،
برخوان مردارخواری شان
گرسنه نمانند .
اگر نظم ، چنین است
برای این شاعر سرگردان شرقی
تبعیدگاه ایلغاران مغول ، خوش تر.
من اولین و آخرین شاعر مزاحم تبعیدی نیستم
هنوز
صدای « امه سه زر » و « فرانتس فانون » ها
از خیابان های خیلی دموکرات غرب
به گوش می رسد .
چه مضحکه ٌ تماشایی
چه دنیای دل و دلبری و دل آرایی
آی عاشقان جهان ، آزادگان !
اینجا که من ایستاده ام با یاران
خانه شمایان است
یا
خطابه گاه قاتل ترین قاتلان دروغگوی جهان
او
با کلان سرمایه یی سرقتی از میهن من درجیب
و بمب اتم در دست
از تابلوهای عبور ممنوع تا فرازترین خانهٌ شما
می گذرد .
زیر سایه سار گشاده دست سرمایه نشسته اید
و
کمانه کردن کلمات این شاعرشرقی را نمی بینید
که برجگرگاه تاریخ تان خواهد نشست
مگر به فردایی .
یاران من
هنوز
دغدغهٌ پر مشغلهٌ جلادان تروریست
همانا ماییم .
هنوز
ما مهمترینیم
اگر نبودیم
قیمت سرهای ما
چنین
گران نبود .