جمشید پیمان: یابد این شهر خسته بهبودی



خسته گشته گلوله از تکرار
در خشابی که می‌شود خالی
باتوم بی‌نواست شرمنده
در میان غرور پوشالی

شهر پُر گشته از عفونتِ شرع
نَبُوَد شهر، گشته گَندآباد
عرصه را تنگ کرده بر پاکی
این ولیِّ فقیهِ بی بنیاد

غُرغُری می‌کُنَد ولیِّ فقیه
در دلِ خود که از هراس پُر است
گیج وُ مَنگ است وُ  می‌زند غوطه
در سکوتش کز التماس پُر است

روز مرگت رسیده ای شیّاد
نانجیب اینهمه نزن فریاد
پُف کنی بر چراغ شورش ما
ریشه و ریش تو رَوَد بر باد

انقلاب است  وقتِ بازی نیست
به‌دَرَک گر که شیخ راضی نیست
به دَرَک گر که شیخ خورده رَکَب
رفتنش واقعی، مَجازی نیست

معتبر گشته حرف های رکیک
فحش های اُتو کشیده و شیک
از لغت‌نامه ها بکش بیرون
بر سر شیخ کوب بی تفکیک

"کارَکی" کن ز رویِ برنامه
بر سیاه و سفیدِ عَمّامه
سیدعلی را فکن به ژرفِ مَبال
لیکن اول بِکَن از او جامه

انقلابی علیهِ شیّادی‌ست
مژده ی فتح وُ روز آزادی ست
در رَوَد این میانه گر شیخی
غصّه‌ای در میانه‌یِ شادی‌ست

حکم " آتش جوابِ آتش" را
بی کم و کاست میکنی اجرا
تا که مُلّا شود به تو تسلیم
تا که دیگر نمانَدَش یارا

روی دوشِ بسیجی الدنگ
بهر ترساندن شماست تُفنگ
بر خودش او ز ترس شاشیده
بزنیدش ز هر طرف با سنگ

انقلاب است و پهنه‌ی ایران
خیره دنیا ز شورش شیران
لُر و کُرد و بلوچ و گیلانی
از سپاهان و یزد تا تهران

داغِ داغ است اوّل پاییز
مشهد و زاهدان، بَم و تبریز
مشرق و مغرب و شمال و جنوب
شعله‌ور انقلابِ شورانگیز

 انقلاب است بهر آزادی
می‌رسد باز دوره‌ی شادی
یابد این شهر خسته بهبودی
شَوَد اینجا دوباره آبادی

انقلاب است؛ روشن و ساده
شهر غرق خروش و فریاده
شورشی؛ پُر انرژی قِبراق
دشمن اینک به هِن‌هِن افتاده

انقلاب است و شش جهت بسته
انقلاب است وُ پاک وُ شایسته
هرکجا شورشی شده پیروز
گُل بجای گلوله بنشسته!

جنگ داد است وُ ضد استبداد
انقلاب است وُ می‌شَویم آزاد
کاخ بیداد می‌شود ویران
میهن خویش می‌کنیم آباد!