اگر جادو و جادوگری درکار میبود، میشد دقیقاً سال و ماه، روز و دقیقه و ثانیهٔ سرنگونی رژیم آدمخوار آخوندی را تعیین کرد. اما نه جادوگری و نه جادویی درکار میباشد. با این همه، موضوعی که مسجل است اینکه سرنگونی این نظام جهنمی حتمی است و بعد از حداقل چهل سال عمر زیادی، امروز سرنگونی آن در چشمانداز عمومی قرارگرفته است. اگر قرن بیستم میلادی با انقلاب بزرگ مردم ایران به پایان رسید، قرن بیست و یکم با انقلاب مردم بزرگ ایران آغاز میشود. انقلاب امری ناگهانی و یا اتفاقی نیست، موضوعی است پیچیده که انجام آن به هزار و یک عنصر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مربوط بوده و فرارسیدن آن مخصوصاً به پیشتازی و به دست زنان و مردان ازخودگذشته میسر است. کسانی که در آمادگی و به حرکت درآوردن چرخ انقلاب نقش دارند، در ابتدا عمدتاً بخش اقلیت جامعه میباشند و حتی در زمان جریان آن تعداد مردمی که در آن شرکت فعال دارند معمولاً به عدد دورقمی نمیرسد، اگرچه کشور ما ایران اما در این مورد استثناست و درصد بالایی از مردم در انقلاب شرکت میکنند.
از زمان انقلاب مشروطه در ابتدای قرن بیستم تا به امروز، هرگز شعلهٔ انقلاب در ایران خاموش نبوده است. همیشه کسانی بودند که به قیمت جان این شعله را روشن نگه داشتند. در این دوران، امروز هم، کسانیکه قابلیت درک انقلاب را ندارند وجود داشته و دارند. به قول صادق هدایت:] انقلاب [را باورنکردنی و جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب میشمارند و اگر کسی [از انقلاب] بگوید یا بنویسد «مردم» بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی کنند. افراد فرصتطلب و نان به نرخ روز، عمدتاً در بین این دسته از مردم و برای روز مبادا چنبره میزنند. منطق تکامل و میل به آزادی در انسان اما راه خود را میرود و انسانهایی وجود دارند که برای حفظ حیثیت و برای به دست آوردن آزادی و رفاه دیگران حاضرند جانشان را فدا کنند. این افراد میدانند که جان بعد فیزیکی و آزادی بعد معنوی انسان میباشد و همین بعد از انسان موجودی ممتاز میسازد. اگر انقلاب با حضور افراد نخبه جوانه میزند، در زمان جریان و وقوع، مثل آسمان کویر شبی تابستانی، پرستارهٔ است.
در انقلاب مشروطه، با خواستههای دموکراتیک، روسها مجلس نوپا را به توپ بستند و انگلیسیها آن را از نوکرهای خودفروختهٔ خودشان پرکرده، تا اینکه به دست رضاشاه آن را بهکلی خفه کردند. دولت ملی محمد مصدق که با ملی کردن صنعت نفت و بر اساس منافع ملی ایران بر سرکار آمد با کودتای انگلیسی-آمریکائی سقوط کرد. اختناق محمدرضا شاه با ساواک مخوفش به همراه میل مردم ایران به آزادی، انقلاب شکوهمند ۵۷ را رقم زد. ولی باز دست بلند اجنبیها نا سرهترین مرتجع تاریخ معاصر را به انقلاب ضد دیکتاتوری سلطنتی قالب کرد، مردم معنای آزادی و استقلال و جمهوری و اسلام او را به سنگینترین صورت چشیدند.
ایران در شرف انقلابی دیگر قرارگرفته است. هیچکس نمیتواند مانع انجام آن بشود، اما میتوان آن را به بیراهه کشاند و به تأخیر انداخت. مردم در کف خیابانهای ایران، علاوه بر شجاعت بینظیر، به نظر میرسد که این بار چشمان هوشیارشان باز است. مهمترین دلیل این خوشبینی حضور زنان در صف اول و بودن مردان در کنار آنهاست. جوانی و طراوت دختران و پسران ایرانزمین بهراستی تحسینبرانگیز است. مردم شعار مرگ بر رئیسی نمیدهند، چراکه میدانند این عنصر بیمقدار مترسکی بیش نیست. دیگر اثری از شعار پادرهوای رضاشاه روحت شاد نیست و فقط باعث رسوایی سازندگان آن شده است. اگرچه مردم در میان میدان انقلاب و جنگ و خون به این موضوعات حاشیهای توجهی نمیکنند و شعارهای خودشان را سر میدهند و راه خودشان را میروند. شعار مردم سرنگونی و درخواستشان آزادی و دموکراسی است. صدای انقلاب مردم ایران قوی، و حتی به گوش کر اجنبیها، هم رسیده است. فعلاً کسی جرئت نمیکند که انقلاب مردم را به روسری آری یا نه تقلیل دهد. کسانی که در کاخهای آنور آب هنوز بیشرمانه دم از گدائی حقوق بشر از رژیم ضد بشری ولایتفقیه میزنند، مجبورند حرفشان را پس بگیرند. بااینهمه اگر کسی فکر میکند که این انقلاب بزرگ مردم ایران از خطر انحراف بری است، اشتباه میکند. باید منسجم بود و هشیار و با خواستههای مشخص و شعارهای روشن، انقلاب دموکراتیک را به بار نشاند. انقلابی سرنگونی طلبِ دموکراتیک که یکبار برای همیشه بر دیکتاتوری زوج شاه و شیخ نقطهٔ پایان بگذارد؛ چنین باد!