مسعود کلانی: دردی که مداح خامنه‌ای را تا سرحد مرگ می‌کشاند!

 

حسین سازور از مداحان خامنه‌ای روز ۱۴ آبان در تلویزیون رژیم گفت: «دیروز یکی از رفقامون یک‌جمله‌ای گفت خدا شاهد است اصلاً درد آدم را می‌کشد! گفت به یکی از این‌هایی که آمده بود کف خیابان گفتم که تو از جمهوری اسلامی بیشتر بدت می‌آید یا از منافقین؟ گفت اولاً منافقین نه و مجاهدین، بعد هم مگه آن‌ها چکار کردند؟».

همه می‌دانند که مداحان خامنه‌ای و «رفقا»یی که حسین سازور به آن‌ها اشاره می‌کند، از فاسدترین و جنایتکارترین لباس شخصی‌ها و اغلب آن‌ها سرسپردگان خلیفه ارتجاع در شکنجه و سرکوب و چپاول هستند.

اما سؤال است که این دردی که مداح خامنه‌ای را تا سرحد مرگ می‌کشاند، چه دردی است؟ آیا این درد تنها ناشی از خشم و کینه حیوانی او و امثال او علیه مجاهدین است؟ یا مسئله عمیق‌تر از این حرف‌ها و عمیقاً سیاسی و مربوط به قیام مردم ایران است؟

واقعیت این است که وقتی جوانی به دنیا آمده در حاکمیت همین رژیم و بزرگ‌شده در زیر ضرب تبلیغات شبانه‌روزی رژیم، در جریان قیام سراسری به کف خیابان آمده و (احتمالاً پس از دستگیری و در زیر شکنجه) در جواب به دژخیمی که دست به هر جنایتی برای حفظ رژیم زده، در پاسخ به سؤالی بر سر رژیم و منافقین! می‌گوید «اولاً منافقین نه، بلکه مجاهدین و بعد هم مگر آنها چکار کرده‌اند؟»، با همین جواب ساده، چهار دهه تبلیغات سرسام‌آور آخوندها علیه مجاهدین را زیر سؤال می‌برد و چنان بر سر ولایت خامنه‌ای و مداحانش آوار می‌کند که آن‌ها را دچار «دردی تا سرحد مرگ» می‌کند.

آخر، دژخیمان ولایت‌فقیه می‌بینند که بعد از کشتارهای دهه ۶۰ و بعد از حکم خمینی برای قتل‌عام و نسل‌کشی مجاهدین در سال ۶۷ و پس از تمام جنایات سرکوبگرانه و شیطان سازی‌ها و دجال بازی‌ها و موشک‌باران اشرف و لیبرتی، حالا از زبان جوان‌های دهه هشتادی پوچی برچسب منافقین و سایر دروغ‌ها و دعاوی رژیم علیه مجاهدین را می‌شنوند. معنی‌اش این است که آن‌ها به‌جای این دروغ‌ها و دجال‌گری‌ها این حقیقت را باور کرده‌اند که مجاهدین کاری نکرده‌اند و گناهی ندارند جز مبارزه با دو دیکتاتوری ستمگر شاه و شیخ و سازش‌ناپذیری برسر حقوق مردم و سرنگونی رژیمی که امروز ایران و ایرانی برای به زیر کشیدن آن قیام کرده‌اند.

همان واقعیتی که خمینی پلید خود در اردیبهشت سال ۶۰ به آن پی برده بود و چهل روز قبل از این‌که دستور آتش گشودن به تظاهرات نیم میلیونی مجاهدین و مردم تهران را در ۳۰ خرداد ۶۰ صادر و از رادیوی رژیم اعلام کند، خطاب به مجاهدین که خواستار ملاقات با او همراه با همه هوادارانشان شده بودند، گفت «من اگر در هزار احتمال یک احتمال می‌دادم، که شما دست‌بردارید از کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شمابیام لازم نبودشما پیش من بیایید...».

با اشراف به همین عزم جزم مجاهدین و سازش ناپذیری آنها برسر حقوق، آزادی و حاکمیت مردم (یعنی دموکراسی) است که وزارت بدنام اطلاعات آخوندی تنها خط قرمزی را که می‌شناسد مجاهدین است و حتی خامنه‌ای هم برایشان خط قرمز نیست.

در مورد این خط قرمز نظام ولایت‌فقیه، یادمان هست که هاشم خواستار، نمایندهٔ معلمان آزادهٔ ایران، در ۳۰ تیر ۱۳۹۸ دربارهٔ خط قرمز رژیم نوشته بود: «در روز ۱۹ آبان ۹۷ که نیروهای امنیتی با فشار ملت قهرمان ایران مجبور شدند مرا از بیمارستان روانی سینا آزاد کنند، دو نفر از نیروهای امنیتی به سراغم آمدند و از من خواستند که چون سازمان مجاهدین خلق از تو حمایت کرده‌اند، باید برعلیه آن‌ها بیانیه بدهی و خط قرمز ما رهبری هم نیست بلکه سازمان مجاهدین خلق است».

او در همین مطلب می‌نویسد: «پارسال در اردیبهشت ۹۷ که مأموران اطلاعات به باغم آمدند، از من پرسیدند که چرا با شاهزاده رضا پهلوی همکاری نمی‌کنی؟ می‌خواهی الآن شمارهٔ موبایل شاهزاده را بگیریم که با او صحبت کنی؟ که گفتم: نه». معلم آزاده هم‌چنین خاطرنشان می‌کند: «حکومت تلاش می‌کند که مبارزین را به اردوگاه سلطنت‌طلب‌ها سوق داده و همین‌طور افراد نفوذی بسیاری نیز به داخل آن‌ها فرستاده تا ضمن حمایت از شاهزاده و فحاشی به رژیم، به سازمان مجاهدین خلق نیز فحش بدهند. یعنی بجای تضاد با جمهوری اسلامی، تضاد اصلی را با سازمان مجاهدین خلق به وجود بیاورند».

پس آنچه مداح ولایت جور و جنایت خامنه‌ای را دچار دردی مرگبار می‌کند، پوچ و بی‌اثر شدن تمام جنایات و تبلیغات و ترفندهایی است که برای این خط قرمز حفظ نظام به‌کاربرده‌اند آنچه برای شان دردآور است مشاهده پیشروی راه و رسم مجاهدین برای سرنگونی نظام و شنیدن صدای این حقیقت از زبان دهه هشتادی‌هاست.

آری، پیوند مردم ایران و در پیشاپیش آن‌ها زنان و نسل جوانان بی‌باک و بیم با مجاهدین برای رژیم دردی کشنده است. آن‌ها در این درد بی‌درمان، پایان کار نظام ر ا می‌بینند و طنین سرود «مرگ ظالمان ظالمان ظالمان! سخت و بی امان بی امان بی امان!» را می‌شنوند.