واژهٔ پیشتاز در ادبیات ما بهعنوان یک صفت با معانی زیادی تعریفشده است. از عامترین آنها میتوان از "کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند" یا جلودار، پرچمدار و طلایهدار، پیشاهنگ و پیشرو نام برد.
پیشتاز مقهور شرایط دوران خود نمیشود. سطح دید و نگاهش فراتر از دیگران، به افقهای روشنِ روبروست. گویی بر فراز قله ایستاده و ازآنجا بر کل محیط سیطره دارد. طبعاً آنچه میبیند و درک میکند را آنکه هنوز به دامنههای کوه نیز نرسیده، نه میبیند و نه درک میکند.
در دام و تلهٔ قیاس با "کمیت" نیروی دشمن فرو نمیغلتد. نسبت به پیشتاز بودنِ خود و وظایف خطیر خویش در قبال خاستگاه و جامعهای که از آن برخاسته، کاملاً آگاه است. پس میپذیرد که برای عبور از توفانهای سهمگین و درّههای خطرناک و راههای صعبالعبور، باید متکی به "کیفیت" نهفته در آرمان خود باشد.
از توهینها و طعنهها بیم و هراس به خود راه نمیدهد و گامهایش سست نمیشود. وجود خورشیدِ گرمابخش را از پشت انبوه انبوه تودههای ابرهای سیاه و سنگین، تشخیص میدهد، حتی در تاریکترین و منجمدترین نقطهٔ شبِ زمین.
پیشتاز در شعار "سرخ" و در عمل "زرد" نیست. حرف و عمل او ذرهای باهم منافات ندارند. به آنچه میگوید بهشدت مؤمن است و موبهمو به آن عمل میکند.
این پیشاهنگ و پیشرو حتی زمانی که تصویر "بت اعظم" در ماه نشسته و خودش بر روی زمین خدایی میکند و خلقی را میفریبد، دچار لرزش و تردید نمیشود و "حقیقت" را فدای "مصلحت" نمیکند.
درواقع عنصر "تعادل قوا" را در تقابل با "آنچه که نباید باشد" به هیچ میگیرد، که اگر جز این بیندیشد و غیرازاین به کار بندد، دیگر جلودار نیست. میشود یک موجود دنبالهروی "نان به نرخ روز خور".
بر همین اساس بهمحض اینکه میبیند هیولایی که هالههای قداست دروغین بر گِرد خویش تنیده و بر تخت خدا بر روی زمین تکیه زده، دارد خشتهای یک دیکتاتوری دهشتناک را بر رویهم میچیند و بالا میبرد، "پرچمدار" دیگر درنگ را جایز نمیداند و استارت تقابل را میزند و آلارم و زنگ خطر را به صدا درمیآورد.
تظاهرات نیم میلیونی سی خرداد سال شصت، آغاز نبرد تمامعیار انسان در مقابل شیطان است. تارهای هالههای دروغینِ قداستِ ابلیسِ پیر، اینجاست که از هم دریده میشود. تابوی "بت اعظم" در طنین شعارهای "مرگ بر خمینی" درهمشکسته میشود و هزینهٔ سنگینش را نیز پیکرهای جوانِ شانزده، هفدهسالهای میپردازند که به شوق بهار، تازه پرواز در آسمانِ آبیِ آزادی را تجربه کرده بودند.
نقش زنان ایران در مبارزات آزادیخواهانه:
چهار سال بعد از سی خرداد شصت، نیروی "پیشرو" پس از بازبینیهای تاریخی، به نیکی درمییابد که نقش یک عنصرِ تعیینکننده در طول تاریخ سرزمین ما، بهویژه در نزدیک به یک قرن گذشته، ازیکطرف غیرقابل کتمان و از سوی دیگر، بهگونهای بسیار غیرمنصفانه، کمرنگ و در هالهای از ابهام قرارگرفته است. نمونهها بسیارند. به چند مورد در این زمینه اشاره میکنم.
در انقلاب مشروطه، زنان در سازمانهای مخفی سازماندهی شده و وارد مبارزهٔ مسلحانه شدند. تنها در یک تقابل با دشمنانِ مشروطه در آذربایجان، جسد بیست زن در لباس مردانه یافت شد.
نقل است که ستارخان بر بالین سربازی که مجروح شده بود، حاضرشده و به او گفته بود: " پسرم تو نباید بمیری، ما به نیروی تو و ارادهٔ آهنین تو نیاز داریم، چرا راضی نمیشوی که زخمت را مداوا کنند"؟! سرباز آهسته در گوش او میگوید: "من زن هستم".
در فتح تهران نیز زنان نقش ارزندهای ایفا کردند. سردار بیبی مریم بختیاری، از مشوقیم اصلی سردار اسعد بختیاری برای فتح تهران بوده است، که خود نیز شخصاً سلاح برداشته و با نیروی جرّار قزاق جنگیده است.
در جنبش جنگل نیز به دلاوریهای شگرفی از سوی زنان برمیخوریم. "صادق مهرنوش" از سرداران نهضت جنگل در کتاب خود نوشته است: " بلور خانم و بتول خانم، دو خواهر بودند که اغلب مهمات و آذوقه انگلیسیها را به غارت میبردند.... هر چه در جنگل، تفنگ دَه تیر انگلیسی به چشم میخورد، بهوسیله این دو خواهر غارت و به جنگل انتقال داده میشد". سلاح سردار جنگل نیز یکی از همین دَه تیرها بوده است.
اینها نمونههای بسیار کوچکی از نقش زنان در مبارزات آزادیخواهانهٔ ملت ایران به شمار میروند و شرح همهٔ آنها در این مقوله نمیگنجد.
رشادتهای زنانِ ایرانزمین در جریان نهضت ملی و میهنی دکتر مصدق و مبارزاتشان در دورانِ شاهِ مستبد پهلوی و در جریان انقلاب پنجاهوهفت و پسازآن، بر هیچکس پوشیده نیست.
نبرد "زن" با رژیم«زن ستیز»
انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، یک پاسخ ضروری به اصلیترین نیاز جامعهای بود که هیولای زنستیز، بیش از هر زمانِ دیگر در تاریخ ایران، زن را از معادلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی حذف کرده و به حبس او در "اندرونی" خانه حکم داده بود.
نیروی پیشتاز در این مرحله باید بهایی بسا سنگینتر از سی خرداد شصت میپرداخت. چراکه میخواست تابویی به نام "زن" را از اندرونی تاریخ بیرون آورده و در صدر بنشاند. آنها درست درزمانی که ارتجاع زنستیز نعره میکشید و از زن تعریفی جز مقیم همیشگی آشپزخانه و مسئول کودک پروری نداشت.
پیشتاز اما گوشش به این حرفها بدهکار نبود. باران که نه، سِیلی از طعن و لعن و نفرین و دشنام و تمسخر را به جان خرید و به کاری دست زد، کارستان.
برای آنکه انجام این مهم، صرفاً به نمایشی همانند آنچه در دورانِ پهلوی نیز اتفاق افتاده بود، محدود نشود و بهعنوان یک پُز تبلیغاتی به شمار نیاید، لازم بود که این "زن" در میدان نبرد واقعی نیز ابتکار عمل را به دست گرفته امتحان پس داده و اثبات کند که شایستگی آنچه در طول تاریخ از او سلب شده را داشته است.
نگاه اعلیحضرت آریامهر به زن، برخلاف آنچه که امروز بعضیها به این گمان که "هارد دیسک" حافظهٔ تاریخ بهکلی پاکشده، دست به تحریف حقایق میزنند، از حیث ماهیت، چندان تفاوتی با جانشینِ ارتجاعی خود نداشت.
او در مصاحبه با اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی زنان را به سخره گرفته و میگوید که آنها هیچ کار بزرگی در تاریخ انجام ندادهاند. اهمیت زنان را صرفاً در جاذبههای آنها میبیند. توانمندیشان را در مقایسه با مردان بهکلی نفی میکند و اذعان میدارد که آنها حتی یک آشپز بزرگ به تاریخ هدیه ندادهاند!.
در مصاحبه با "باربارا والترز" خبرنگار آمریکایی نیز صراحتاً منکر هوش و توان زنان شده بود!.
حالا زن ایرانی باید ثابت میکرد که محمدرضا شاه دچار همان بیماری مالیخولیایی بود که خمینی. باید نشان میداد که سزاوار خانهنشینیها و برچسبهای بیکفایتی و محدودیتهای بیانتهایی که استبداد تاجدار و ارتجاع عمامهدار بر سرش آوار کردهاند، نیست.
مسلماً سیوهفت سال پیش، کمتر شخص یا سازمان و گروهی، به اهمیت این موضوع پی برده بود. اما شغل و وظیفهٔ اصلی پیشتاز همین است. ضرورتهای تاریخی را ولو نزدیک به چهار دهه زودتر از دیگران، درمییابد و در راستای پاسخ به آنها، عمل مینماید.
اگر نگوئیم در تاریخ سرزمین ما، حداقل و به جرئت میتوان گفت که در دوران تاریخ معاصر، هیچ جنبش و نیرویی به اندازه سازمان مجاهدین خلق، زن را آنگونه که شایسته و بایستهٔ اوست، به رسمیت نشناخته است.
زن مجاهد خلق بهسرعت از موهبت و فرصتی که این جنبش انقلابی نصیب او کرده بود، بهرهها برد و با توان، کاردانی و کوششی مضاعف و شگفتانگیز، ارزشها و تواناییهای زن ایرانی را به ثبت رساند. آنهم نه در اتاق کار و غرق درحرکتهای صرفاً نمایشی و فرمالیستی، که در میدان نبرد با هیولای آدمخوار ارتجاع.
تانکهای عظیمالجثه و پنجاه، شصت تُنی را در میدانهای نبرد به حرکت درآورد. فرماندهی صحنه را بر عهده گرفت. رو در روی دشمنِ تاریخی خویش چنان رشادتها و شجاعتهایی از خود نشان داد که هنوز هم که هنوز است، در سالگرد عملیاتهای بزرگ ارتش آزادیبخش، بهویژه "فروغ جاویدان" پاسدارانِ وحشی خمینی در تلویزیون رژیم از دلاوریها و فداکاریهای آنها سخن میگویند.
امروز پس از گذشت سیوهفت سال از این انقلاب رهائیبخش در تمامی سطوحِ بزرگترین و سازمانیافتهترین آلترناتیو آخوندها، زنان ایرانی در رأس امور قرارگرفته و تمامی صلاحیتها، رشادتها و تدابیر و قدرت فرماندهی آنان، در بانویی به نام "مریم" متبلور گردیده است.
اینگونه طی سیوهفت سال گذشته، تمام موانع از سر راه زن ایرانی برداشتهشده و شایستگیهای آنها در میدان عمل به اثبات رسیده است.
"زن" در نوک پیکان نبرد، برای "آزادی":
مجاهدین خلق طی پنجاهوهشت سال از حیات غرورانگیز و پرافتخار خود اینگونه، زنی را که استبداد شاهنشاهی و ارتجاع شیخی به هیچ گرفته و جنس درجه دو تبلیغ میکردند و او را به سخره میگرفتند، در رأس خطیرترین امور، که نبرد برای آزادی و رهایی ایران و ایرانی از شرّ مثلث شوم استعمار، ارتجاع و استبداد است، قراردادند و امروز در نزدیکترین نقطه به اهداف آرمانی و انسانی خویش، یعنی سرنگونی و ریشهکن کردن همان مثلث نکبتبار برای همیشهٔ تاریخ ایرانزمین، قرارگرفتهاند.
آنها "زندگی" خود را تام و تمام و کامل وقف آزادی نموده و برای آزاد زیستنِ و "زندگی" بیدغدغهٔ هموطنان خود، جانهای پاکشان را بر کف دست نهادهاند.
امروز نیز همانند همیشه، نگاه پیشتاز روبرو و روبهجلو است و پرچمدار تحت هیچ شرایطی به عقب بازنخواهد گشت. به نقطهٔ آغاز سیوهفت سال گذشته رجعت نخواهد کرد، چراکه از آن مرحله با فداکاریها و جانبازیهای بیشمار، سرافرازانه عبور کرده است.
نگاهش به افقهای روشن آینده است و با سرعتبالا به آن سمت حرکت میکند. شاید بعضی حتی این حرکت بی وقفه را نکوهش کرده و برنتابند، اما پیشتاز نمیتواند قدمهایش را آهسته کند، و در انتظار دیگران بماند و فرصت طلایی را از دست بدهد.
او اینک تمام توان و تمرکزش را بر مدار سرنگونیِ یک فاشیسمِ جنایتکار مذهبی قرار داده است. شعار اصلی و محوریاش "مرگ بر خامنهای" است و همصدا با خروش هموطنان در داخل بانگ برمیآورد: "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر".
نیک میداند که برای تحقق رهایی و پیروزی نهایی، باید از این نقطه نیز عبور کند و عبور خواهد کرد.