جمشید پیمان: شرط رهایی از حاکمیت آخوندی؛ پیکاری جدّی و همه سویه



جمهوری اسلامی حاکم بر ایران حکم ارّه ای را دارد که هشتاد ملیون را روی آن نشانده اند! 
واقعیت نخست : آن هشتاد ملیون ایرانی، در سیطره ی حاکمیت آخوندی، تماشاگر نابودی دردناک خویش اند!
واقعیت دوم : باید حساب عملکرد نظام آخوندی را از حساب آن هشتاد ملیون جدا دید. امّا؛
واقعیت سوم : همه ی خرابکاری های رژیم جمهوری اسلامی و عوارض زیان بار، و در بسیاری موارد مرگبار آنها، تنها روی سر آن هشتاد ملیون آوار شده است!
واقعیت چهارم : شرط نجات ایران و آن 80 ملیون ایرانی، نابودی نظام ارتجاعی و ضدبشری حاکم بر ایران است!
واقعیت پنجم : شرط تحقق رهائی از سیطره ی این نظام ، مبارزه ی جدی ، مؤثر و تعیین کننده با آن است!
واقعیت ششم، کنش و واکنش درازمدت نظام آخوند و ملتی که از 35 ملیون سال 1357 به هشتاد ملیون امروز رسیده،تا اینجای کار به سود مردم ایران نبوده است، چرا؟ زیرا؛
واقعیت هفتم: آن هشتاد ملیون بطور قطعی به این اشراف نرسیده که رهایی از سلطه ی نظام آخوندی، با مبارزه مدنی و خشونت پرهیز و مسالمت آمیز و ریش گرو گذاشتن و خواهش و التماس، تا امروز میسّر نشده و هیچ دلیلی هم نیست که نشان دهد در آینده تحقق می یابد! یعنی هنوز بطور قطعی حالی‌اش نشده که:
اظهار عجز پیش ستم پیشه ابلهی ست
اشک کباب باعث طغیانِ آتش است!
واقعیت هشتم: جنگ در هر حالت و به هر علت و بهانه نامطلوب است. اما وقوع آن گاهی اجتناب ناپذیر می شود!
واقعیت نهم:پس از چهل و سه سال جنایت رژیم جمهوری اسلامی نسبت به ایران و ایرانی و غیر ایرانی، جنگ با آن برای تحقق رهائی، ضروت یافته است .
واقعیت دهم : نادیده گرفتن ضرورت پیکار تمام عیار با نظام آخوندی، جز به سلطه ی طولانی‌تر این نظام و ویرانی بیشتر و گسترده تر ایران و هشتاد ملیون مردمش نمی انجامد،
واقعیت یازدهم: برای ورود به چنین پیکاری نه کسی می تواند فرمان صادر کند و نه کسی می تواند جز با عزم و اراده ی شخص، وارد آن شود. بنا براین؛
واقعیت دوازدهم را در کلام سعدی نشان می دهم. برای اینکه فردا روز کسی نگوید، کسی به ما نگفت و یادآور نشد و هشدار نداد:
"من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم" ، پیش از آنکه برا شنیدنش خیلی دیر شود!