درحالیکه خامنهای درمانده سیاست سرکوب خونین علیه قیام آفرینان و معترضین را بهطور گسترده در دستور کار ارگانهایی مانند سپاه مردمکش پاسداران، بسیج سرکوبگر، قوه قضائیه و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم قرار داده است، اما اکنون شاهد هستیم که این سیاست چگونه بهمانند آواری در حال خراب شدن برسر دیکتاتوری عنانگسیخته میباشد.
در این رابطه نخست باید به مقاومتهای مردمی و فعالیتهای کانونهای شورشی برای ادامه قیامها اشاره نمود که اکنون جلوههایی از آن را میتوان در مجموعه عظیمی از رشد اعتصابات، تحصنها، شعارنویسی، به آتش کشیدن مراکز سرکوب و حوزههای جهل و جنایت و یا برگزاری شکوهمند چهلم شهدا در آرامستان ها مشاهده نمود.
بدینسان این جامعه دردمند ایران است که اکنون با طرق مختلف و با ابداع شیوههای گوناگون، روزانه و شبانه بر استمرار قیام تا سرنگونی همچنان تأکید کرده و مهر تائیدی بر شکست سیاستهای سرکوبگرانه ولیفقیه زده است.
خامنهای طلسم شکسته در این اوهام بسر میبرد که گوئیا با اعدام و سرکوب خونین، حاکمیت در کوتاهمدت توان تقابل با قیام آفرینان را خواهد داشت، اما گذشت بیش از یکصدو شش روز از خیز بزرگ ملی و وجود حمایتهای نسبی از سوی جامعه بینالملل و ایزولاسیون حکومت، اکنون تمامی محاسبات دیکتاتوری را برهم زده است.
براین منطق و با وجود ابعاد سنگین سرکوب ونیز وجود حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای میهن که سپاه مردمکش پاسداران متولی آن میباشد، شاهد هستیم که گذشت زمان به مهمترین و تعیینکنندهترین عامل علیه رژیم آخوندی تبدیل گردیده است.
بدینسان نهتنها تعادل روحی و روانی رژیم و نیروهای سرکوبگر آن برهمخورده، بلکه این واقعیت در منطق خود نیز به ریزش، روحیه باختگی و حتی سرباز نمودن بحرانی بنام «تعمیق شکاف» در درون رژیم آخوندی راه برده است.
یک نمونه این حقیقت را میتوان در سکوت معنادار «خواص»، عدم همصدایی و همراهی آنان با احکام اعدام و سرکوب خونین، عدمحمایت از نیروهای سرکوبگر و بهویژه سپاه مردمکش پاسداران، عدم مشارکت در نمایشات حکومتی و حتی مواضع اخیر از سوی باندهای حکومتی رؤیت نمود.
آخوند روحانی، رئیسجمهور اسبق و یا همان «شاهکلید» خامنهای در این رابطه ضمن به چالش کشیدن سیاست یکدستسازی حکومت، خطاب به ولیفقیه میگوید: «اگر میخواهیم مردم را به کف خیابان نرانیم، راه آن این است که جاذبه صندوق رأی را از بین نبریم». (روزنامه حکومتی ایران ۸ دیماه ۱۴۰۱)
بیان این جملات بدان معنا است که به دلیل هرچه بحرانیتر شدن وضعیت نظام، اکنون باندهای به حاشیه راندهشده بهمانند دوران پایانی در دیکتاتوری شاه، علیه حاکم مستبد «شاخ» شده و نهتنها وی را عامل اصلی شکستهای رژیم و بروز طغیان تودهها، بلکه خود را مناسبترین جایگزین برای جلوگیری از رشد و گسترش بحران انقلابی در جامعه ارزیابی میکنند.
ابعاد همچنین ابعاد مخالفت باسیاستهای خامنهای اکنون نهتنها در دستگاه سیاسی حاکمیت قابلرؤیت میباشد، بلکه به درون حوزهها و آخوندهای دانهدرشت حکومتی نیز سرایت کرده است.
برای نمونه آخوند موسوی تبریزی، دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه قم و از عوامل سرکوب نیز طی مصاحبهای با سایت حکومتی اقتصاد ۲۴، صلاحیت حوزوی خامنهای برای صدور و اجرای احکام را اینگونه به زیر سؤال برده است: «اختلافنظری که این روزها بین علما مشهود است، اختلاف بر سر احکام نیست و این موضوع جرم است که محل تشتت رأی شده است. یعنی اینکه در چه صورت میتوانیم جرمی را مصداق محاربه بدانیم و کی محاربه ندانیم».
وی در ادامه: «وقتی موضوع اعدام پیش میآید، لازم است مراتب با دقت بالا و وسواس زیادی رعایت شود و اینطور نباشد که برای اعدام کردن تعجیل داشته باشند و چند روز بعد از زندانی کردن، محکوم را به دار بیاویزند. یعنی تعجیل در اجرای حکم اعدام».
بیان چنین مواضع و نمونههایی را روزانه و بهوفور میتوان در رسانههای حکومتی یافت، امری که بهیقین نشان از تأثیرات بلامنازع مقاومتهای مردم، خونهای بهناحق ریخته، چشمانداز تیرهوتار برای آینده حکومت و رفتن پیامی بنام «سرنگونی» را در خود متبلور مینماید.
برای مطالعه سایر مطالب گزیده ها اینـجـا را کلیک کنید