اسماعیل محدث: حمایت عقلانی از مجاهدین خلق

 

پُل کِلی نقاش بزرگ آلمانی-سوئیسی در سال ۱۹۳۳، به خاطر هنر «منحط» و به خاطر نسبتش به «یهودیت» مجبور به استعفاء از تدریس در آکادمی دوسلدورف شد. کِلی فکر می‌کرد با جماعت قشریِ تا خرخره غرق در ایدئولوژی انحطاط، در مورد هنر، چه بحثی می‌توانست داشته باشد. پُل اما در مورد اینکه اصلاً یهودی نبود و در مورد این شایعه، آگاهانه لب به سخن نگشود. زمانیکه از آلمان نازی به قصد کشور مادرش و کشوری که در آن متولد شده بود، سوئیس، مهاجرت می‌کرد در سندی خصوصی و فقط برای امنیت همسرش واقعیت اینکه او یهودی نبود را به ثبت رساند. پُل کِلی در سوئیس اوضاع خوبی نداشت و شاید به همین دلیل، در انتظار اخذ شهروندی و در بیماری، تماماً به نقاشی مشغول شد و صدها اثر خلق کرد. شهروندی این نقاش بزرگ چند ماه بعد از مرگش، در تابستان ۱۹۴۰، صادر شد!

شخصی، که او را علی می‌نامیم، در زمان دیکتاتوری سلطنتی به «جرم» عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از ۳ سال زندان و شکنجه و تحقیق معلوم شد که او عضو مجاهدین نبوده و ارتباطی هم با آن سازمان نداشته بود، بنابراین از زندان آزاد شد. در زمان حکومت آخوندی و در دستگیری‌های گستردهٔ بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ علی به خاطر آن پروندهٔ کذائی در ساواک دوباره و این بار به‌وسیلهٔ پاسداران دستگیر شد و به زندان خمینی افتاد. در زندان خیلی زود معلوم شد که او نه‌تنها رابطه‌ای با سازمان مجاهدین نداشته، بلکه او هنوز به‌اصطلاح اساساً «غیرسیاسی» بوده است. اما عقب‌ماندگی ایدئولوژیک رژیم تمامیت‌خواه آخوندی و وحوشت ناشی از آن، از علی درخواست می‌کرد که حال که به خاطر سوءتفاهم ارتباط با مجاهدین به زندان افتاده است یک انزجار نامه برعلیه مجاهدین خلق بنویسد و از زندان آزاد شود و به دنبال زندگی‌اش برود. آن انسان، علی، با تأکید و تکرار اینکه هیچ ارتباطی با مجاهدین نداشته و اصلاً سیاسی نیست از نوشتن آن انزجار نامه خودداری کرد و رژیم آدم‌خوار آخوندی او را تیرباران کرد.

پُل و علی به خاطر اتهامی واهی زندگی و شغل و جان خود را از دست دادند، اما در آن موقعیت حساس که یهودیت و مجاهدت به دلایل واهی‌تر زیر ضرب بودند حاضر نشدند آبی به آسیاب حریف بریزند، یا دروغی را مُهر کنند. بسیاری از هم‌وطنان بهایی هم از جان خود برای حفظ اعتقاداتشان مظلومانه گذشتند و هزاران دختر و پسر مجاهد هم با سربالا از هویت‌سازمانی و مبارزاتیِ خود به بهای جان دفاع کردند. شجاعت بی‌نظیر جوانان امروز در خیابان‌های وطن ریشه در مبارزات و ازخودگذشتگی تاریخی مردم این سرزمین دارد و اصلاً نه تعجب‌برانگیز است و نه اتفاقی.

آنتونیو گرامشی از پایه‌گذاران حزب کمونیست در ایتالیا می‌گوید: «در فاصله زمانی که کهنه در حال مرگ هست و نو در حال زایش، دیوهای خبیث رخ می‌نمایند». آیا درک این جملهٔ متفکر و روشنفکر بزرگ ایتالیا در زمانه‌ای که در کشور ما دیکتاتوری کهنهٔ مذهبی در حال پیوستن به آرشیو دیکتاتوری سلطنتی می‌باشد، و دریافتن دیوهای خبیث که به جان نیروی اصلی مقاومت برانداز، یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران، افتاده‌اند و با آن «مبارزه» می‌کنند، دشوار است؟ آیا روشنفکران ما می‌بایست در برابر این حجم بی‌سابقهٔ دروغ‌بافی در مورد کسانی‌که از چند دهه از همه چیزشان، از همه چیز، برای آزادی کشور و مردمشان گذشته‌اند، ساکت بمانند؟ آیا برای دفاع از حق مشروعِ مبارزهٔ گروهی می‌بایست عضو آن گروه بود و یا نسبت به آن سمپاتی داشت؟ مگر زمانی شاملو از مجاهدین حمایت کرد، سمپات آن‌ها بود و یا اصلاً او سنخیتی با ایدئولوژی آن‌ها داشت؟ ساعدی چطور؟ و یا منوچهر هزارخانی که ۴۰ سال تنگاتنگ مجاهدین زندگی و مبارزه کرد و یا مرضیه. آیا می‌شود سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران را، نه‌فقط امروز، از فردای ایران دموکراتیک حذف کرد؟ آیا در کشور مسلمان ایران می‌شود حکومتی دموکراتیک بدون اجرای لائیسیته برقرار کرد؟ آیا مجاهدین خلق، سازمانی که ایدئولوژی خود و نمادهای آن را هرگز پنهان نکرده و تا بن استخوان به جدائی دین از دولت معتقد است، تضمین دولت لائیک نیست؟ آیا شورای ملی مقاومت ایران سند تصویب نکرده است که دولت گذار او در ظرف ۶ ماه ترتیب انتخابات مجلس مؤسسان را خواهد داد و بعدازآن شورا و دولت گذار کار را به دولت جدید تحویل داده و منحل می‌شوند؟ برای حمایت از مجاهدین خلق باسابقهٔ ۵۷ سال مبارزه برعلیه دیکتاتوری لازم نیست با ایدئولوژی و حتی با سیاست آن‌ها موافق بود، چراکه در فاز انقلاب دموکراتیک و پس زدن دیکتاتوری به سر می‌بریم؛ کافی است به مبارزه و دموکراسی اعتقاد داشت، و با چاشنی عقل و شجاعت، از حق دموکراتیک آن‌ها برای مبارزه با رژیم حاکم سرکوبگر دفاع کرد.

شاید پُل و علی با حس غریزی، و یا با عقل‌گرائی سخاوت نامه، فکر می‌کردند که اگر در آن مقطع حساس، به خاطر ترس و یا منافع، از یهودیت و مجاهدت «تبری» بجویند، در گسترش آن دروغ شرکت داده می‌شوند و این شایستهٔ انسان و آن جامعه‌ای که انسان باکرامت در آن زندگی کند، نیست. شاملو می‌گفت آزادی هرگز شایعه‌ای نیست که تکذیب شود؛ شاید روشنفکری در سرزمین سوختهٔ ما شایعه ایست قابل‌تکذیب!