برای خامنه ای جنایتکار
هزار جهد بکردم که دور طنز نگردم
چو روی نحس تو دیدم اضافه گشت به دردم
چنین ستم که تو رانی چه سان ز درد ننالم؟
نه چوب و آهن و سنگم، دلم گواه است که مردم
ز درد، قافیه گم گشت و وزن رفت به سویی
در این میانه تفی ماند، نثار روی تو کردم
بران فقیه تبهکار به خیل لشکر و منبر
سواره اید شمایان! نمیرسید به گردم
طناب دار تو ظالم چنان ز ریش تو رویید
حساب کردم و یک یک و تا هزار شمردم
اگر چه پیرم، اما به یمن عشق جوانم
بیا میانه میدان ببین به روز نبردم
لعنت و نفرین نثار بیت آقا می کنم
من ترا ای شیخک خربنده رسوا میکنم
هر کجای این جهان مشت ترا وا میکنم
برنایاکی ها، ساواکی ها و شعبان بی مُخا
یک تف جانانه ای تقدیم آنها میکنم
میکشم از پرده بیرون دست استعمار را
در خیابان های دنیا خوب افشا میکنم
من نه آنم بهر استعمار و استثمار هورا بر کشم
جوش میارم ز دست ظلم و دعوا میکنم
مشت محکم بر سر شخص ستمگر میزنم
درد محرومان به هر قیمت مداوا میکنم
گه غمینم گاه شادم، لیک سرشار از امید
من همینم، بی ریا خود را هویدا میکنم
گاه عصیان میکنم بر ظالمان خیره سر
لعنت و نفرین نثار بیت آقا میکنم!
ای برادر روز پیروزی ما نزدیک شد
دائمن من نا شکیبا را شکیبا میکنم
پس ز روی مرحمت میخوان تو اشعارم رفیق
من دهانت را خوش و شیرین چو حلوا میکنم
الف. شفیق
از دفتر یادداشتها
۲۲ مارس ۲۰۱۹