درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری و منشور بییال و دم و اشکم «گذار از جمهوری اسلامی» بدون تعیینتکلیف سلطنت و جمهوری
«ابتدا با تکیه بر فعالیتهای خارج کشور» برای فراهم کردن زمینهٔ مشارکت «کنشگران داخل کشور»
آکنده از «رایزنی» با دولتهای خارجی و ردیفکردن کنوانسیونهای بینالمللی
تا در «گامهای بعدی با حضور کنشگران داخل ایران» نوبت به «راهکارهای انتقال قدرت»
در «فرآیندی خشونتپرهیز» برسد!
این است علائم آشکار آلترناتیو دیکتاتوری و وابستگی با کلیبافی در بارهٔ «حکمرانی دموکراتیک»
البته با «ادغام» نیروهای سپاه در ارتش برای «دفاع از یکپارچگی سرزمینی»
مبادا ملیتهای تحت ستم سرپیچی نموده و به «تمرکز زدایی» قناعت نکنند
«ممنوعیت هرنوع مجازات خودسرانه در دوران گذار» هم یادتان باشد
مبادا به امثال پرویز ثابتی و رئیسی و نیری و اعقاب لاجوردی و صیاد شیرازی چپ نگاه کنید!
۱-گفتهایم و تکرار میکنیم که انکار انقلاب ضدسلطنتی توهین به مردم ایران و لگدمال کردن اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر و مشخصاً حق شورش و قیام علیه ستمگر بهعنوان آخرین علاج بشر است.
۲۳۴سال از انقلاب کبیر فرانسه میگذرد. آیا دیدهاید کسی به انقلاب مردم فرانسه اهانت کند؟ در حالی که همه سرنوشت شاه و زنش ماری آنتوانت و آنچه را پس از آن در فرانسه واقع شده بهروشنی میدانند.
آیا سرود ملی فرانسه و بزرگداشت مقاومت یک خلق را شنیدهاید؟ آیا هنوز فرمان «مسلح شدن شهروندان» و «تشکیل گردانها» و بانگ «بهپیش» طنینانداز نیست؟
آیا دیدهاید کسی این انقلاب را مثل بچه شاه ”شوم“ بخواند؟
۲-گفتهایم و تکرار میکنیم که بیجواب گذاشتن «سلطنت یا جمهوری» و موکول کردن آن به بعد یا پای صندوق رأی، به بهانهٔ برهم نخوردن وحدت، انکار حاکمیت و رأی جمهور ملت است. این فریبکاری و خیانت و انحراف و تفرقه به سود رژیم ولایت است.
۳-گفتهایم و تکرار میکنیم که دم زدن صوری از اتحاد، بدون ابطال شناسنامهٔ دیکتاتوریهای شاه و شیخ همان «همه با من» خمینی است. خمینی هم در خارجه «زیر درخت سیب» میگفت که پس از سقوط رژیم شاه چیزی نمیخواهد، به قم میرود و «طلبگی» پیشه میکند.
۴-گفتهایم و تکرار میکنیم که اصل موضوع «جبهه خلق» یا «جبهه مردم ایران» شامل تمام آنهایی است که خواستار سرنگونی دیکتاتوری و حاکمیت جمهور مردم ایران یعنی جمهوری «از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی» هستند.
۵-گفتهایم و تکرار میکنیم که جبهه خلق با شاخص حاکمیت جمهور مردم، ابداع ما نیست. من درآوردی نیست. زیر حاکمیت رژیمهای استبدادی یا وابسته، نمیتوان و نباید مانند دموکراسیهای غربی طیفی از راست به چپ یا از چپ به راست ترسیم و تقسیم کرد. تا فاشیسم و دیکتاتوری حاکم است، تا زمانی که حق حاکمیت مردم غصب شده و به سرقت رفته است، ابتدا باید جبهه خلق و ضدخلق تعیینتکلیف شود. تجربهٔ یکصد سال شاه و شیخ، بهرسمیت شناختن مرزبندی ملی ایرانیان با دیکتاتوری و وابستگی برای رسیدن به آزادی و استقلال است. بنابراین شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» راهبند استبداد و استعمار است.
۶-اکنون با صراحت و بیتعارف بگویید آن «کنشگران داخل» چه جنس و چه سنخ کنشگرانی هستند؟ اگر هویت آنها را نباید گفت، اقلاً ماهیت را بگویید. واقعاً کلمهٔ کلی و بیسمت و سوی «کنشگر» برای یک شخص سیاسی حقیقی یا حقوقی به چه معناست؟
آیا «برادران سپاه» و «دوستان اصلاحطلب» را هم شامل میشود؟ اگر منظور زنان و جوانان و مردان شورشگر بود که حتماً این خصلت ویژهٔ آنها را خاطرنشان میکردید. وانگهی اشخاصی که گفته میشود از داخل کشور متن را نوشته و ارسال کردهاند، تحتنظر رژیم بود یا نبود؟ مانند دفعهٔ پیش «سردار مدحی» مذکر یا مؤنثی در کار هست یا نیست؟
آخر ما مارگزیده هستیم و از ریسمان سیاه و سفید میترسیم. از جمله مجری پرتابشدهٔ تلویزیون رژیم که داستان وکالت را علم کرد! بهخصوص که قبل از هر چیز خط قرمز ۴۴سالهٔ رژیم یعنی «دوری از سازمان منفور» ما سرموضعیهای واجب القتل را علم کرد!
باور کنید ترس ما بیعلت نیست! به جان شما، خودمان هم میدانیم که هیچ محبوبیتی نزد نظام و علاقمندان نداریم. چون میگویند ۱۷هزار نفر از آنها را کشتهایم! بهقول شما روسری اجباری هم که داریم، ارتباطات بیرونی هم نداریم آن قدر که اگر با بچه شاه حرف بزنیم وا میرویم و فرومیپاشیم!
آخر، شاه خودش از طریق ثابتی و سایر کابل بهدستان تحتامر با ما طوری حرف زد که مزهاش هنوز در کف پایمان هست! البته اعلیحضرت نیز مانند آقازاده به تمام کنوانسیونهای بینالمللی و اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر اعلام پیوستگی کرده بودند!
۷-اگر بهکار بردن کلمهٔ «انحلال سپاه» بهرغم ارتباطات اذعان شده، برای گرفتن بهانه از ما و برگرفته از مادهٔ ۴ سند وظایف دولت موقت از برنامهٔ شورای ملی مقاومت در ۴۱سال پیش است، حرفی نیست. اما پیچاندن و ادغام و استتار آن در «نیروهای نظامی دیگر چون ارتش در صورت اثبات عدم دخالت در جنایات و داشتن تخصص» هیچ کودکی را نمیفریبد. زیرا انحلال، یک تمامیت است و معنی روشنی دارد. والا همین حرف را میتوان به ساواکیها و اطلاعاتیها هم تعمیم داد و مثل بچه شاه گفت که خود آنها تضمین امنیت و ثبات آینده هستند!
عجبا که همین دیروز از ژنرال کلارک فرمانده پیشین ناتو شنیدیم که در مورد کسانی که برای این رژیم کار میکنند میگفت باید «از این رژیم فاسد دست بکشند و یونیفرم خود را برای ملحق شدن به تظاهرات مردم پاره کنند» و میگفت که مردم میتوانند بر خود حکومت کنند و «به دیکتاتور یا شاه مستبد نیاز ندارند».
ببین که تفاوت با بچه شاه از کجا تا به کجاست؟ یونیفرم هم یونیفرم است و سپاه و ارتش و انتظامی و غیر آن ندارد.
در مورد ارتش جمهوری آینده هم البته مؤسسان منتخب مردم تصمیم میگیرد. اما اگر نظر ما را بخواهند میگوییم ارتش آزادیبخش ملی ایران با همین زنان و مردان شورشگر که قیمت آزادی را داده و میدهند از کانونهای شورشی گرفته تا پیشمرگان کرد و سلحشوران بلوچ و عرب و ترکمن و دلیران تنگستان و ماهشهر و لر و قشقایی و بختیاری و نوادگان ستارخان و کوچک خان و پسیان و البته پرسنل مردمی ارتش که مانند زمان شاه به مردم میپیوندند.
۸-نتیجه: ما دانشآموزان در زنگ انشای «منشور همبستگی و سازماندهی» خوب فهمیدیم که کلمات بیخطر «گذار» و «ادغام» و «یکپارچگی سرزمینی» و «کنشگران داخل کشور» با موزیک متن «خشونتپرهیزی» بیحساب و کتاب نیست. مضافاً بر آن همه «رایزنی با دولتها» (یحتمل برای اخذ پولهای بلوکه شده ایران) و «ابتدا بر فعالیتهای خارج کشور تکیه» زدن، همراه با طفره رفتن از راهکار مشخص برای انتقال قدرت، که فقط گریز از نقد و اکتفا کردن به نسیه است. گوئیا بیشتر چشم به «جذب سرمایهگذاران بینالمللی» دوخته است.
ماحصل، بین دو گزینه تاب میخورد. یکی حمله خارجی و بر تخت و مسند نشاندن بچه شاه که سرابی بیش نیست. دیگری طرح استحاله و همبستگی با جناحهایی از همین رژیم. در مجموع منشورش پنبهدانهیی است. عاقلان را اشارتی کافیست.