در حالیکه پارهای از متولیان در دیکتاتوری ولیفقیه تلاش دارند تا موضوع پولهای آزاد شده از سوی کره جنوبی را به یک «برد سیاسی» تبدیل نمایند، اما دادههای رئیس بانک مرکزی حکومت واقعیتهای دیگری را به بیرون ساطع کرده است.
فرزین رئیس بانک مرکزی در این رابطه اعتراف کرده است: «بهزودی تمامی این منابع یورویی به حسابهای شش بانک ایرانی در قطر واریز و بهصورت پرداخت بانکی جهت خرید کالاهای غیرتحریمی استفاده میشود» (خبرگزاری سپاه پاسداران، فارس ۲۱ مرداد ۱۴۰۲).
بدین سان مشخص میشود که برخلاف نخستین دادهها از سوی رژیم آخوندی مبنی براینکه دلارهای آزاد شده بهطور مستقیم در اختیار بانکهای حکومتی قرار خواهد گرفت و بدینترتیب دیکتاتوری ولیفقیه امکان هر گونه بهرهبرداری و یا استفاده از آن را خواهد داشت، صرفاً تلاشی برای گذاشتن مرحم بر زخمهای لاعلاج خامنهای درمانده بوده است.
همچنین این کارگزار رژیم در ادامه به ضرر و زیانهای ناشی از قمار خامنهای در این بازی اذعان کرده و میافزاید: «متأسفانه نزدیک به ۷ میلیارد دلار از منابع ارزی کشورمان طی سالهای پایانی دهه ۹۰ بهصورت وون (واحد پول ملی کره جنوبی) به بانکهای کره جنوبی واریز شده بود و به آنهم، هیچ سودی تعلق نمیگرفت. حتی در طی این سالها نیز بهدلیل کاهش برابری وون به دلار، نزدیک به یک میلیارد دلار آن با کاهش ارزش برابری مواجه شد».
بدین سان مشخص میشود که به مانند همیشه خروجی برای قمار خامنهای و بازی با جان انسانها، چیزی بجز ضرر و خسران مالی برای جامعه دردمند ایران ببار نیاورده است.
این واقعیت را ما همواره در پایان تمامی ماجراجوییهای رژیم و به تبع آن بلند کردن دستان به علامت تسلیم مشاهده نمودهایم.
بهعنوان نمونه در فردای انقلاب ضدسلطنتی و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و النهایه تندادن به قرارداد الجزایر، و یا در دوران جنگ ضدمیهنی و سپس پروژههای مخرب اتمی که تاکنون بیش از دو هزار میلیارد دلار برای کشور خسارات مالی پدیدار نموده است.
به این میگویند سیاست «عزت، حکمت و مصلحت» از سوی رژیم ضدایرانی آخوندی.
اما واقعیت دیگر در آن روی این سکه آن است که آزادسازی قریب ۶ میلیارد دلار، آن هم پس از قریب یکسال مذاکرات پنهانی میان ایالات متحده و دیکتاتوری کودک کش آخوندی، همان اعطاء امتیاز به رژیمی است که اکنون بهدلیل عدم وجود هر گونه پایگاه اجتماعی و بروز قیام ها، درحالت خفگی مطلق بهسر میبرد.
سخن از واقعیتی است که نه تنها به بروز جنگوجدال میان باندهای حاکمیت راه برده، بلکه فراتر از آن به مانند بمب در آمریکا نیز توفان بپا نموده است.
در این راستا شاهد هستیم که بسیاری از سیاستمداران و شخصیتهای پرسابقه در آمریکا و اروپا ضمن موضعگیری علیه این «بندو بست»، آن را با واژههایی مانند «باج دهی، پاداش به گروگانگیری، معامله وحشتناک، پول برای سرکوب مردم ایران، تشویق تروریسم، حمایت از برنامههای موشکی، اقدام جنون آمیز» و یا کلماتی این چنینی به چالش کشیدهاند.
برای نمونه مایک پنس معاون سابق رئیسجمهور آمریکا گفت: «در حالی که من از آزادی گروگانهای آمریکایی استقبال میکنم، مردم آمریکا باید این را بدانند رئیسجمهور آمریکا بایدن بزرگترین باج دادن در تاریخ آمریکا را به آخوندها در تهران، انجام داده است».
در این راستا نیز بسیاری از گزارشات نیمه تأیید شده حاکی از آن میباشند که موضوع مذاکرات بر سر گروگانها، بخشی از مذاکرات گستردهتر میان طرفین میباشد که طی آن قرار است تا در زمینههای «اتمی، موشکی، پهپادی و منطقهیی» دنبال گردند.