اسماعیل محدث: خلق متحد هرگز شکست نخواهد خورد!


صبح زودِ روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، همهٔ ایستگاه‌های رادیو «اتحاد مردمی» بسته شده و یا به تصرف نیروهای نظامی پینوشه درآمده بودند. آلنده در آخرین پیامش به مردم گفت: «من جانم را به پای وفاداری شما می‌گذارم!». آگوستو پینوشه با حمایت سازمان سیا برعلیه دولت دموکراتیک آلنده کودتا کرده بود. ویکتور خارا به همراه صدها تن دستگیر شده و به استادیوم ملی شیلی برده شد. از آنجا او را به ساختمان ورزشی مجاور برده و شدیداً مورد شکنجه قرار دادند؛ با قنداق تفنگ دستهای او را خرد کردند و به مسخره به او می‌گفتند: «حالا اگه می‌تونی گیتار بزن!».
او در حالی‌که از درد به خود می‌پیچید ترانهٔ «حزب اتحاد مردمی» : خلق متحد هرگز شکست نخواهد خورد! (El pueblo unido jamás será vencido!) را زمزمه کرد.
ویکتور به همراه دیگر هنرمندان اصیل شیلیایی در کارزار انتخاباتی در حمایت از سالوادور آلنده شرکت کرده بود. در این دوره، در سال ۱۹۷۰، آهنگی که با شعر ویکتور خارا و موزیک سرجو اُورتگا به نام «پیروز می‌شویم» (Vinceremos) ساخته شد که بر سرِ زبانها افتاد و مردم همه جا آن را می خواندند و زمزمه می‌کردند. روز ۴ سپتامبر ۱۹۷۰ در خیابانهای شیلی مردم دستدر دست هم می‌رقصیدند و آواز می‌خواندند؛ سالوادور آلنده برنده انتخاب شده بود.

پیروز می شویم
از عمق جان وطن
غوغای مردم بلند می‌شود
طلوع جدید اعلام می‌شود
تمام شیلی شروع به آواز خواندن می‌کند.

با یاد سرباز شجاع
برای سرمشق جاودانهٔ او
ما مرگ را سینه سپر می‌پذیریم
خیانت به کشور را هرگز.

پیروز خواهیم شد، پیروز خواهیم شد
ما می‌بایست هزار زنجیر را از هم بگسلیم
پیروز خواهیم شد، پیروز خواهیم شد
ما خواهیم دانست که چگونه بر فقر غلبه کنیم!

دهقانان، سربازان و کارگران
و هم‌چنین زنانِ میهن
دانشجویان، کارمندان، معدنچیان
ما همه به وظیفه خود گردن خواهیم گذاشت

ما در زمین شکوه و جلال خواهیم کاشت
سوسیالیسمِ آینده خواهد بود
ما با هم تاریخ خواهیم ساخت
ما خواهیم کرد، خواهیم کرد، خواهیم کرد.

پیروز خواهیم شد، پیروز خواهیم شد
می‌بایست هزار زنجیر را از هم بگسلیم
پیروز خواهیم شد، پیروز خواهیم شد
ما خواهیم دانست که چگونه بر فقر غلبه کنیم!

ویکتور خارا یک میلیشیای فعال در حزب کمونیست شیلی بود و از رئیس‌جمهور سوسیالیست شیلیایی سالوادور آلنده حمایت می‌کرد. او در ضمن عضو فعال گروه «ترانه‌های نوین شیلی» بود و با این گروه سعیدر جمع‌آوری و احیاء موسیقی مردمی شیلی داشت. این گروه هم‌چنین قصد داشت که این ابزار فرهنگی را به سلاح تعهد و مبارزهٔ اجتماعی و سیاسی تبدیل سازد.
ویکتور خارا را پنج روز بعد از کودتا، در روز ۱۶سپتامبر ۱۹۷۳، به‌قتل رساندند. جسد شاعر را به‌طور ناشناس در میان مردگان دیگر انداختند تا کسی از مرگ او خبردار نشود. اما جوانی او را در میان اجساد مردگان آن جنایت بزرگ باز شناخت. همسر انگلیسی او جوآن خارا می‌گوید: «به طبقه دوم رفتیم، جایی که دفاتر اداری بود و در راهروی طولانی، جسد ویکتور را در میان یک ردیف حدود هفتاد جسد پیدا کردم». بعد از قتل ویکتور خارا دولت نظامی نه تنها تولید کارهای او را ممنوع کرد، بلکه تمامی صفحات موسیقی او را نیز از بین برد. همسر او جوآن خارا پس از دفن ویکتور، آثار او را مخفیانه به سفارت انگلیس برد و بلافاصله از شیلی خارج شد. جوآن خارا بسیاری از آثار منتشر نشدهٔ همسرش را، که سرشار از عشق او به انسان و به طبقهٔ زیردست می‌باشند، را با خود خارج کرد تا مردم جهان با این شاعر و آوازه خوانِ مردم تهیدست آشنا شوند.
ویکتور خارا معتقد بود که: یک هنرمند اصیل حتماً خلاق بوده و یک خلاق نمی‌تواند یک انقلابی نباشد. هنرمند اصیل، به‌مثابه یک جنگجو برای سرکوبگران خطرناک می‌باشد. به عقیدهٔ ویکتور خارا فرهنگ بیانگر هویت یک ملت می باشد.
ویکتور خارا، شاعر، موزیسین، کارگردان تأتر و خوانندهٔ شیلیایی در ۲۸ سپتامبر سال ۱۹۳۲ در شهرکی به نام لُن گِن نزدیک سانتیاگو، در یک خانواده دهقانی و سیاسی، به دنیا آمد. مادر ویکتور، اَماندا که خواننده بود، آشنایی گسترده‌ای با فرهنگ مردمی داشت و شبها در مقابل آتش برای دیگران گیتار می‌زد و آواز می‌خواند. ویکتور کوچولو در میان این شنوندگان و در آن فضای جادوئی، که گاهاً به خواب می‌رفت، به خواندن و سرودن علاقه پیدا کرد. او مادرش را در که عروسی و عزا می خواند و می‌نواخت همراهی می‌کرد. زمانیکه مادر زحمتکش ویکتور در سال ۱۹۴۷ از دنیا رفت، او که پسرکی پانزده ساله بود، گیتارش را به ارث برد.
از سال ۱۹۶۴ با وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی در شیلی ترانه‌های ویکتور از نگاه به درونِ خود بیرون آمده و به مسائل دهقانان و کارگران پرداخته بود. ترانه‌های خارا آنچه را که در جامعه اتفاق می‌افتاد برای همهٔ اقشار جامعهبیان و بی‌عدالتی را افشا می‌کرد. او در سال ۱۹۶۶ اولین صفحهٔ موزیک خود به نام ویکتور خارا را به علاقه مندانش ارائه کرد.

من اینجا می مانم

من نمی‌خواهم وطنم پاره پاره شود
و یا به زخم هفت خنجر به خون درنشیند
می خواهم که نور شیلی
بر روی خانهٔ تازه ساز بدرخشد.

من نمی‌خواهم وطنم پاره پاره شود
و یا به زخم هفت خنجر به خون در نشیند

من نمی‌خواهم وطنم پاره پاره شود
سرزمین من همه کس را در خود می‌پذیرد
آن کسی که زندانش پندار می‌کند
از آن دور شود و نغمهٔ خود ساز کند.
در اینجا توانگران همیشه اجنبیها بوده‌اند
اینان بروند به میامی، با عمه‌هایشان
من نمی‌خواهم وطنم پاره پاره شود
بروند پی کارشان با نغمه‌هایشان
من نمی‌خواهم وطنم پاره پاره شود
سرزمین من همه کس را در خود می‌پذیرد
من در اینجا، در این تاریخ و در این جغرافیای نو،
می مانم تا با کارگران آواز بخوانم
من می مانم تا با کارگران آواز بخوانم
در این تاریخ و در این جغرافیای نو
در این تاریخ و در این جغرافیای نو