نکیسا بامداد: هوشیاری سیاسی

کسانی که به‌خاطر جنایتهای رژیم آخوندی، نیروهای سیاسی سال۵۷ به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق را شلاق‌کش و متهم می‌کنند و با عوام‌فریبی آنان را مسئول به قدرت رساندن خمینی دجال معرفی می‌کنند تا چهره سازمان مجاهدین در نزد مردم ایران خراب شود، این افراد با فرصت به دست آمده سوار بر موجی شده‌اند که تلاش در شستن دستان خون آلود شاه را دارد و هدفشان این است تا پسر بی‌کفایت شاه را مشروعیت سیاسی بخشیده و بار دیگر انقلاب مردم ستمدیده ایران را به یغما برده و بر سرخودشان خراب کنند. به این وطن‌فروشان ساواکی باید گفت انقلاب و قانونمندیهای آن بی‌جهت و بی‌صاحب نیست. مردم و مقاومت ایران و همه نیروهای جمهوری خواه هرگز اجازه نمی‌دهند که از دریای خون شهیدانی که برای سرنگونی نظام پلید خمینی در ۴۴ سال گذشته جان فدا کرده‌اند و رژیم را به پرتگاه سرنگونی رسانده‌اند عبور کرده و بر سرنوشت سیاسی این مردم چنگ بیندازید.
این روزها کم نیستند کسانی که بوی سرنگونی آخوندها هوش از سرشان پرانده و در خبرگزاریهای وابسته به ارتجاع و استعمار در ینگه دنیا نشسته و با حمایت از جریان راست افراطی، انقلاب ۵۷ را متناسب با دایره فکر ضدانقلابی خودشان فنته ۵۷ نامیده و آن را نادرست و بد، توصیف می‌کنند با این تحلیل که نتیجه‌اش بدتر از بد شد! پس فرصت‌طلبانه و مزورانه تلاش می‌کنند انقلاب ۵۷ را بر سر انقلابیونش خراب کنند که اصلی‌ترین پیامش این است که دیگر انقلاب نکنیم و این یعنی این‌که رژیم آخوندی در امان بماند!
انقلاب پدیده عظیم اجتماعی است که عمده‌ترین ویژگی آن همگانی بودنش است. به عبارتی یک جامعه تحت ستم به‌خاطر شکاف طبقاتی، فقر، فساد و سرکوب و نبود آزادیهای اساسی است که بپامی خیزد و انقلاب می‌کند. در مقابل، دیکتاتورها در پی انکار انقلاب هستند. خامنه‌ای جنایتکار جنبش و اعتراضات مردمی را فتنه می‌داند همان‌طور که پسمانده‌های سلطنت انقلاب ۵۷ را فتنه ۵۷ می‌نامند.
از یاد نبریم که از ویژگیهای برجسته انقلاب۵۷، خیزش سراسری همه مردم ایران در همه شهرها بود، بنابراین قبل از هر چیز حکایت از منفور بودن و نامشروع بودن حکومت پهلوی داشت. پس فقط یک عده محدودی مثل مجاهدین نبودند که حکومت شاه را سرنگون کرده باشند بلکه همه آحاد مردم ایران برای سرنگونی شاه مشت هایشان را گره کرده و به خیابان آمدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند.
البته که مجاهدین نقش تاثیرگذار و پیشتاز داشتند پس پرواضح است وقتی که تمامیت یک ملت بر علیه شاه بپاخاست دیگر نمی‌توان دستان خون آلود و آغشته به جنایت شاه خائن را شست و پسمانده‌های بی‌مقدار و وابسته آنرا دوباره به‌عنوان آلترناتیو بر مردم ایران تحمیل کرد. به‌ویژه این‌که برخلاف مرتبه‌های پیش این بار یک جنبش عظیم انقلابی در صحنه سیاسی داخلی و بین‌المللی حاضر و ناظر است.
لازم به یادآوری است اگر عناصر اصلی و تعیین‌کننده انقلاب ۵۷ را مردم و نیروهای انقلابی و رهبران تاثیرگذار بدانیم، باید گفت اگر چه مردم خیلی خوب میدان داری کردند و جنگیدند اما فراموش نکنیم که نیروهای پیشتاز و رهبران جنبش انقلابی در زندان بودند و از طرفی عوامل ضد انقلاب شامل دربار فاسد، ارتش، استعمار و ارتجاع نه تنها سرنگون نشده بودند بلکه با ارتش شاهنشاهی در یک زد و بند خائنانه از طریق فرستاده آمریکا یعنی ژنرال روبرت هایزر جلوی روند رادیکالیزه شدن انقلاب را گرفته و قدرت را به خمینی سپرده بودند. پس به تعبیر درست انقلاب نه تنها پیروز نشد بلکه فقط هیأت حاکمه به دستور آمریکا و سران کنفرانس گوآدلوپ عوض شده بودند.
پس نتیجه درست این است که مقصر اصلی انقلاب سال ۵۷ شخص خود شاه بود. نوع مبارزه را هم شاه مشخص کرده بود برای این‌که:
اگر شاه احزاب و جریانهای سیاسی را ممنوع نمی‌کرد و اجازه فعالیت به آنان می‌داد، اگر شاه آزادی بیان را نمی‌کشت و مردم و مخالفان جرئت پیدا می‌کردند نقطه نظرات خود را آشکارا و بدون ترس بیان کنند، اگر شاه رهبران جنبش‌های سیاسی و انقلابی را شکنجه و اعدام نمی کرد و آنقدر به ارتجاع و آخوندها میدان نمی‌داد و خود به جانبداری از آخوندها به ساخت و ساز مسجدها و تشکیل سپاه دین و فعالیت شبکه آخوندها در حوزه‌های علمیه و بازار و اماکن مذهبی نمی‌پرداخت، مردم ایران در یک جامعهِ باز، تحت تأثیر نیروهای سیاسی و قشر روشنفکر قرار می‌گرفتند و از دایره فکر خرافاتی مرتجعان دینی فاصله می‌گرفتند. فضای باز سیاسی اول انقلاب نشان داد که جوانان در مخالفت با شاه و شیخ چگونه به نیروهای سیاسی روی آورده بودند. از این رو جانبداری‌های شاه از آخوندها و باز گذاشتن میدان برای آنها در روی کار آمدن خمینی نقش مهمی داشت. تنها در یک نمونه: احمد کسروی از مخالفان سرسخت حوزه هاو آخوندهای مرتجع که توانسته بود آشکارا مخالفت خود را ابراز کند چند بار مورد تهاجم عوامل آخوندها قرار گرفت و سرانجام او و منشی‌اش آقای حدادپور در صحن دادگاه مورد تهاجم نوچه‌های آخوند کاشانی قرار گرفته و سلاخی شدند و دردناکتر آن‌که قاتلان کسروی توسط شاه تبرئه شدند! و باید پرسید چرا؟! چرا آخوندها این میزان در جامعه علیه نیروهای سیاسی مورد حمایت شاه قرار داشتند؟ چرا تا یک آخوند مرتجع سقط می‌شد توسط شاه عزای عمومی اعلام می‌شد؟
واقعیت تاریخی این است که شاه توسط قیام ضدسلطنتی مردم ایران سرنگون شد و مجاهدین اگر این‌قدر قدرت داشتند که در مقطع انقلاب می‌توانستند شاه را به تنهایی سرنگون و خمینی را به قدرت برسانند چرا خودشان قدرت را قبضه نکردند؟!
با این اوصاف در چنین شرایطی بیش از هر زمان دیگری هوشیاری سیاسی برای حفظ انقلاب دموکراتیک نوین مردم ایران نیاز است و باید دستهای کثیف ارتجاع و استعمار را از سرنوشت سیاسی مردم ایران کوتاه کرد. در گذشته همواره در سر بزنگاه آنان توانستند نیروهای وفادار به مردم ایران را با توطئه و دسیسه و کودتا از بین ببرند و مشتی خائن را بر سرنوشت مردم ستمدیده ایران حاکم کنند. نمونه‌ تاریخی آن همکاری شاه و شیخ و استعمار در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ برای سرنگونی حکومت ملی دکتر محمد مصدق بارز است. هم‌اکنون نیز همان دستان پلید در حال رقم زدن سرنوشت شوم دیگری برای مردم ایران است.
این هوشیاری سیاسی از این جهت لازم است که به یاد داشته باشیم که خمینی در نیمه دوم سال ۵۷ مطرح و تبدیل به چهره شد و با یک‌شبه کودتا و با تصمیم سران آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس در کنفرانس گوادلوپ با تسهیلات این کشورها و با کمک و همراهی ارتش شاه به ایران پرواز کرد و قدرت را به دست گرفت. اما سازمان مجاهدین نخستین نیروی سیاسی بود که به این جانشین سازی هشدار داده و برای مقابله با آن به‌صورت اصولی با بهره‌برداری از فضای باز سیاسی بی‌وقفه تلاش کرد.
کینه خمینی به مجاهدین به‌لحاظ سیاسی دقیقاً از همین زاویه بود چون مجاهدین مشروعیت سیاسی این جانشین سازی را با برجسته کردن تماسهای آخوند بهشتی با سران ارتش و ژنرال هایزر زیر سؤال برده بودند.
فراموش نکنیم که هدف از انقلاب ۵۷ به قدرت رساندن خمینی و روحانیت نبود و انقلاب ماهیت مذهبی نداشت، بلکه هدف از انقلاب ۵۷ تحقق استقلال مبتنی بر حاکمیت ملی و مردمی بود و وارثان اصلی انقلاب که برای آن سال‌ها جنگیدند و بهایی بس سنگین پرداخت کردند یعنی سازمان‌های انقلابی مثل مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق بودند.
بنابراین باید سرسختانه بر هوشیاری سیاسی تأکید ورزید ودشمنان واقعی منافع مردم ایران را شناسایی کرد. این افرادی که در مرکز تصمیم‌گیری دولت بایدن و پیش از آن در دولت اوباما برای رژیم خامنه‌ای نفوذ و کار می‌کردند هنوز بوی گند دهانشان از الفاظ گندیده علیه رشیدترین فرزندان ایران‌زمین مشام سیاسی هر ایرانی آزاده را می‌آزارد. این در حالی است که مجاهدین و مقاومت ایران همان ده سال پیش این مأموران دستور بگیر را افشا کرده بودند ولی تریبونهای ارتجاع و دولتهای غربی آن‌قدر آنها را در جهت سیاست مماشات خود همتراز دیدند که صدای حقیقت کمتر به گوش‌ها رسید.