در بیش از چهار دهه مقاومت ایران در انتقاد و محکوم کردن سیاست پلید مماشات با رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران، بر اشتباه مهلک مماشات با رژیم انگشت میگذاشت و همزمان با درک عمیق از ماهیت قرون وسطایی این رژیم، با عبارت « افعی، کبوتر نمیزاید» ابتر بودن این مشی سیاسی را بیان میکرد و میکند.
همزمان مقاومت ایران با ارائه راه حل سوم و نفی جنگ خارجی، برای به رسمیت شماختن مقاومت و مبارزه ی مردم ایران برای سرنگونی این رژیم در میدان بود و گاه بسیار تنها !
رژیم با استفاده ماهرانه از امکانات مادی یک حکومت، با تبلیغ خط پایگاه مردمی داشتن حکومت ( که در پروژه ی خاتمی به اوج رسید)، با تزریق این توهم که رژیم فاقد الترناتیوی هست، با تبلیغ این که مجاهدین در داخل پایگاه ندارند و مبارزه انها مشروعیتی ندارد و مردم همین رژیم را بر مقاومت ایران ترجیح میدهند. تلاش بسیار چند وجهی و وسیعی برای پیشبرد این جنگ روانی علیه مجاهدین را سازماندهی میکرد ومیکند که ابعاد آن در داخل ایران به قد و قامت چندین وزارتخانه میباشد. تولید صدها فیلم و هزاران کتاب و برپا کردن جلسه های متعدد توسط انجمن نجات رژیم، همزمان با تبلیغ البته رژیم گفتن با انواع مخالف خوانهای صادراتی برای کسی پوشیده نیست.
اما از آنجا که ماهیت رژیم در نهایت دیکته کنندهی اول و مهم سیاست های این حکومت است، از آنجا که حکومت ولایت فقیه دینامیزم سرکوب خود را از وابستگی مستقیم به آمریکا، نگرفته و مانند رژیم شاه تابع تغییرات سیاستهای یک کشور خارجی نیست، این رژیم به صدور ارتجاع هم در تاکتیک و هم در استراتژی دست زد.
سپاه پاسداران ارگان اصلی حفظ رژیم از روز اول هم به سرکوب در داخل و هم به توسعه ی تروریزم در خارج مشغول بوده و هست.
آمران سیاست مماشات در دو طرف اتلانتیک از درک عواقب دراز مدت این سیاست مخرب عاجز بوده و در آستین مار پروردند. هشدار های متعدد این مقاومت چندان گوش شنوایی در دولتمداران غربی نداشت!
بعد از وقایع یازده سپتامبر دولت امریکا ابتدا حکومت طالبان در افغانستان را در عرض چند هفته جمع کرد و سپس در بزرگترین اشتباه استراتژیک خود، عراق را اشغال و در سینی به حکومت ولایت فقیه تقدیم کرد. برای تکمیل خوشخدمتی، آمریکا ارتش آزادیبخش ملی ایران را شدیدا بمب باران کرد و بعد از خلع سلاح آن، تنها بر اثر پایداری پرشکوه مجاهدین و فعالیتهای بینظیر این مقاومت در آمریکا و اروپا مجبور به پذیرش انتقال تمام تشکیلات مجاهدین به آلبانی شد. امری که ۱۴ سال بطول کشید و بهای بسیار سنگینی از مردم و مجاهدین خلق ایران طلب کرد. صف شهیدان، مجروحین و بیماران زجر دیدهی این مقاومت که به قول صبا « تا آخرش ایستادند» مثل شهاب ظلمت سوزی در شب همدستی ارتجاع و استعمار بر آسمان مبارزات مردم ایران ظاهر شد و تاریکی را در هم کوبید. بگذریم، اما این هم میتواند مثالی باشد که موفقیت تاکتیکی اشغال عراق، چون در اصل یک اشتباه استراتژیک بود، چه شکست خرد کننده ای برای امریکا محسوب میشود. شکستی که میلیونها مردم عراق را به ورطه ی نابودی کشاند و برندهای جز ولی فقیه نداشت!
در تمام این دوران مقاومت ایران، و بخصوص رهبر این مقاومت، بر این نکته ی کلیدی تاکید میکرد که تهدید اصلی« نه جنگ »با رژیم ولایت فقیه هست! مقاومت ایران تنها تقاضایش این بوده و هست که دست او را در مبارزه علیه این رژیم از پشت نبندند! نه از حضرات تقاضای سلاح و کمک مالی کرده بود و نه به امید ب ۵۲ هایشان نشسته بود.
بر اثر سیاست مماشات، رژیم بدون هیچ هزینه ی جدی، به ترورهای کلان در منطقه و جهان دست زد. انفجار مرکز تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت، انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین، انفجار برج خوبر در عربستان، استفاده ی گسترده از بمبهای کنار جادهیی در عراق، تسلیح گروهای وابسته مثل حزب الشیطان لبنان و حشد الشعبی در عراق، تشویق و تطمیع دیگر گروههای شبه نظامی با پول و سلاح در منطقه برای تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین که در راستای سیاست صدور انقلاب رژیم قابل درک است، شرکت در کشتار صدها هزار مردم سوریه برای حفظ بشار اسد در قدرت که با رضایت ضمنی اسراییل و سکوت آمریکا همراه بود، این تصور را در رژیم ایجاد کرد که میتواند هر غلطی بکند و هیچ عواقبی جدی هم گریبانش را نگیرد. خصوصا که در آمریکا الان دولتی سرکار هست که مماشات و کنار آمدن با رژیم، اصل اولیه سیاست خارجی آن اعلام شده بود. داستان مغاذلات اتمی رژیم با غرب در این بیست سال را هم به این وضعیت اضافه بکنیم، روشن میشود که رژیم ولایت فقیه اساسا بر این حساب میکرد و میکند که هر لگدی بزند کسی او را مورد بازخواست قرار نمیدهد.
اما براثر قیامهای سهمگین چند ساله اخیر از سال ۹۶ تا بحال و خصوصا قیام ۱۴۰۱، چشم اندازی در مقابل جهانیان ظاهر شده است که اساسا متعلق به تصویر مقاومت ایران از وضعیت رژیم است. رژیم در مقابل خود قیامی را میبیند که دهها برابر قوی تر از قیام ۱۴۰۱ خواهد بود و برای مقابله با چنین قیامی وارد یک صدور بحران کلان در منطقه شد.
بعد از هفت اکتوبر ، عملیات گسترده و غافلگیرانه ی حماس، نه تنها به کشتار دهشتبار صدها غیر نظامی اسرائیلی، هزاران مجروح و به اسارت گرفتن بیش از دویست نفر، انجامید بلکه دولت اسرائیل را در مقابل یک شرایط بسیار جدیدی قرار داد که تاکنون سابقه نداشته است. بحران فعلی برای کل منطقه شرایط بود و نبودی را مادی و در مقابل دیدگان گذاشته که تصور آن برای ناظرین و عموم امکان نداشت. یعنی در یک کلام این واقعه کل معادلات منطقهیی و جهانی را در مقیاس جدیدی عوض کرده است. دینامیزم این بحران هنوز خود را به طور کامل نشان نداده است. بر خلاف یک تصور دایی جان ناپلئونی که گویا کار، کار خودشان است ، این بحران حاوی سرفصل ها و تحولاتی ژرف خواهد بود که هنوز قابل پیش بینی نیست. واکنش اسرائیل به این بحران که در بمباران سنگین غزه و اعلام هدف نابودی کامل حماس را باید در این چهارچوب ارزیابی کرد که این واکنش یک تلاش برای برقراری مجدد یک تعادل سیاسی است که در ان موجودیت دولت یهود زیر علامت سئوال نباشد.
در همین مدت کوتاه، به راحتی میشود تشخیص داد که سیاست مماشات با رژیم چه بهای سنگینی از مردم ایران، عراق، سوریه ، یمن و فلسطین گرفته است. آتشی که این سیاست احمقانه، رذیلانه و منفعت طلبانه به جان و مال مردم این کشورها انداخت الان دامن کل منطقه را گرفته است. معادلات سیاسی بعد از هفت اکتوبر از بنیان تغییر کرده است. علائم این تغییر را در سخنان بایدن به عنوان هشدار به رژیم و سخنان مسئول اتحادیه ی اروپا در حمله ی تند به رژیم و در فضای مطبوعاتی جهان میشود دید. از طرف دیگر در محافل مطبوعاتی و روشنفکری جهان عرب بحث خیانت رژیم ولایت فقیه به آرمان و مردم فلسطین در حال اوج گرفتن است. ورود مستقیم حزب الله به این صحنه ی نظامی یک عواقب جدی برای رژیم در بر خواهد داشت و عدم ورود آن هم شاخ تبلیغاتی و هیمنهی رژیم را در هم میشکند. بن بست استراتژیک را اینجا میشود دید. در هر وجه محتمل پیش رو، رژیم بدون حائل و سپر تبلیغاتی مثل داعش و القاعده ، الان به طور مستقیم طرف حساب خواهد شد. این جدا از خواست ومکنونات طرفین دخیل در این بحران هست و نمیتوان از الان به تصویر مینیاتوری آن پرداخت. پارامترهای عظیمی در جهان در حال حرکت هستند. آنچه که در غزه اتفاق میافتد به حدی دردناک است که نمیتوان از تاثیر آن بر سیاستهای جهانی سخن نگفت. همزمان اینکه در مطبوعات کویت، فردی از حماس میگوید که رژیم آنها را فریب داده و گوشت دم توپ کرده است، جبهه ای را باز کرده که در آن بازنده ی بزرگ چیزی جز رژیم نیست.
اوضاع از هر طرف که بچرخد، ما در شرایط نوینی در منطقه به سر میبریم. بسیاری موارد در تاریخ بوده که پیشرفتهای برق آسا و نظامی اولیه بر اثر ماهیت درونی به شکست استراتژیک انجامیده است. حمله ی هیتلر به شوروی سابق شاید روشن ترین مثال باشد.
ما به مثابه ی هواداران مقاومت ایران موظف هستیم که از منافع مردم ایران دفاع کنیم. منافع مردم ما در افشای سیاست مماشات به مثابه ی شرط کافی ایجاد این ابر بحران فعلی است. راه حل در منزوی کردن سیاسی رژیم آخوندی ، در خلع ید کردن از عوامل کاشته شده ی رژیم در محافل مطبوعاتی و سیاسی آمریکا واروپا ست که ارتباط مستقیم و مزدوری آنها الان یک فاکت قابل ارائه هست و نه یک تحلیل تئوریک.
ما باید این واقعیت را دوباره و چند باره تکرار کنیم که بدون نقش مخرب این رژیم، این وضعیت علیرغم هر پیشینه و تاریخ خاص خودش، هرگز به این حد از فاجعه نمیرسید.
افشا و منهدم کردن سیاست مماشات به مثابه سیاست فراهم آورنده ی اسباب جنگ، حیاتی است .
مماشات گران علیرغم تمامی دعاوی های رنگارنگشان هرگز نتوانسته و نخواسته اند که صلح واقعی را فراهم بیاورند، بر عکس آنها با نفی خواست واقعی مردم ایران برای تغییر رژیم به دست خودشان، به بخشی از مسئله تبدیل شده اند!
سیاست مماشات با شرکت در شیطان سازی از پیکره ی مقاومت سازمان یافته ی مجاهدین که پرونده ی روشن اعمال آنها در دادگاههای خود آمریکا و اروپا و حتی عراق ، مورد بررسی قرار گرفته و بر حقانیت مبارزه ی آنها مهر تایید زده است، باید بطور کامل منهزم بشود.
کل منطقه در آتش جنگ خانمانسوزی قرار گرفته است .
تا به حال این خلق های خاورمیانه بوده اند که بهای سنگینی از جان و مال خود و کودکان و نوجوانان و دانشجویان و کارگران و معلمان و و و از زن و مرد پرداخته اند و فقط ملاهای جلاد حاکم بر ایران بر طول حکومت خود افزوده و بر این سفره ی خون و غارت نشستهاند. اما آیا صلحی ایجاد شده است ؟ سر مار در تهران است !
برای صلح عادلانه و پایدار، برای آزادی مردم منطقه راهی جز سرنگونی تمام عیار دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران نیست. باید به دولتمردان آمریکا و اروپا حالی کرد که ما را بخیر شما امیدی نیست ، با حمایت از رژیم شر نرسانید!