پنجم شهریور ۱۳۸۹هشتادمین سالروز تولد یک نامآشناست؛ نامآشنایی که بر خلاف بسیاری از هموطنانش، در زمان حیات به شهرت و محبوبیت رسید؛ "قهرمانی" که در حافظهی تاریخ معاصر ایران، "پهلوانی"اش بر قهرمانی"اش میچربد.
۵ شهریور ۱۳۰۹ کسی متولد شد که در کوچه و خیابان ایران نماد پهلوانی و تواضع و فروتنیست، در جامعه ورزشی نماد قهرمانی و نامآوری، در میان مُصدقیان، دوست و همراه و قهرمان ملی، و در میان برخی از مخالفان حکومت محمدرضا پهلوی، حجتی بر تنگنظری سیاسی؛ کسی که پس از ۴۳ سال هنوز پرده ابهام از ماجرای مرگش کنار نرفته است.
پنجم شهریور ۱۳۸۹ هشتادمین سالروز تولد تختیست؛ "غلامرضا" نامی که به "جهانپهلوان" مشهور شد. تختیای که در خانیآباد تهران متولد شد و تحصیل را نیمهکاره رها کرد؛ تختیای که کشتی ایران را بر بام جهان نشاند و بازوبند پهلوانی ایران را بر بازو بست.
یکی به تختی دستمریزاد گفت که یکتنه باران انساندوستی اهل کوچه و بازار را بر برهوت زلزلهزده بوئینزهرا سرازیر کرده و دیگری ستودش که در برابر "مزدوران دژخیم" سینه سپر کرده و برای وداع آخر با مصدق به "احمدآباد" شتافته است.
طنزپرداز نام او را پس از "مولا علی" و "پوریای ولی" ورد زبان "داشمشتی لوطیصفت" کرد و قصاب کرمانشاهی پس از مرگ تختی خود را به قناره آویخت که "جهان بی جهانپهلوان ماندنی نیست" . سیاوش کسرایی، شاعر نامی، هم در ستایشش، اینگونه قصیده آغاز کرد که «جهان پهلوانا صفای تو باد، دل مهرورزان سرای تو باد».
یکی غلامرضا تختی را «دارنده همه مشخصات یک قهرمان تودهها در جهان دو قطبی خواند» و دیگری از مردمدوستی و خوی پهلوانی و مردانگی و یتیمنوازیاش نوشت. یکی هم از مادردوستی او گفت و اینکه "جهانپهلوان" برای «دیدن مادر و در اعتراض به عدم موافقت با مرخصی» از کار در شرکت نفت مسجد سلیمان استعفا کرد.
پایانی مبهم
بعد از ظهر ۱۸ دیماه ۱۳۴۶، روزنامه کیهان در شماره ۷۳۳۳ خود تیتر زد: «غلامرضا تختی خود را کشت!» . روزنامه رقیب، اطلاعات، هم در تیتر اول شماره ۱۲۴۸۰ خود نوشت: «پیش از ظهر امروز تختی خودکشی کرد».
یکی مرگ تختی را خودکشی خواند و اختلافات خانوادگی را حجتش. کیهان ۱۹ دیماه ۱۳۴۶ دستخطی منتسب به او در ثانیههای آخر زندگیاش منتشر کرد؛ دستخطی که در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک در خیابان تخت جمشید (طالقانی) تهران نوشته شده بود و از "آرزوی مرگ در ترکیه" و "قهر از خانه" و "نگرانی از آینده فرزند" حکایت میکرد. این نوشته ظاهرا از لابهلای دستنوشتههای تختی و از سوی دستگاههای امنیتی در اختیار روزنامهها قرار گرفته بود. دیگری اما پرده از الفاظ سراسر مهر و محبت وصیتنامه برداشت که "جهانپهلوان" با آنها همسرش را نواخته و تکیادگارش، بابک، را به او سپرده بود.
یکی از استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی از مواضع تختی و نزدیکی به مصدق و عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی نوشت و از حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و بیاعتنائی تختی به اخطارهای حکومتی گفت و "ساواک" را عامل قتلش خواند. تنگنظریهای حکومت مستقر و نزدیکی هتل آتلانتیک به مقر ساواک را هم حجت آن دانست. هر چند در اسناد منتشرشده ساواک پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، هیچ ردپایی از این ادعا پیدا نشد.
دیگری حتا قدم فراتر نهاد و برنخاستن تختی به احترام ورود "شاهپور" غلامرضا (برادر محمدرضا پهلوی) به مجلسی را علت "حذف جهانپهلوان" خواند.
جلال آل احمد در سال ۱۳۴۷ در اشاره به مراسم سوگواری تختی نوشت: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمیکرد.» برخی هم گفتند و نوشتند که تختی اگر خودکشی هم کرده باشد، مسئولیت آن با حکومت شاه است که با فشارها و تگناهایی که برایش به وجود آورد او را به این سمت سوق داد.
داریوش آشوری اما چند روز پس از درگذشت تختی در مقالهای با عنوان «مردی که محکوم به شکست بود» نوشت: «تختی عالیترین تجلی یا آخرین تپش چراغ سنت پهلوانی ما بود که با خودکشی به مردن این چراغ قطعیت و صراحت و معنا داد.»
در سالهای پس از مرگ تختی نه علی حاتمی در فیلم ناتمام خود "جهانپهلوان" رد روشنی از این ماجرا به دست میدهد و نه بابک تختی در پی تحقیق در مورد مرگ پدرش میتواند یکی از گزینههای بالا را تأیید کند. شهلا توکلی، همسر تختی، هم نوری بر زوایای تاریک مرگ "جهانپهلوان" نیفکنده است.
به هر روی یک نکته قابل انکار نیست: ویژگیهای پهلوانی شخصیت تختی در باور مردم ایران بر موفقیتهای ورزشی و قهرمانیهای او برتری دارند؛ چه کسانی که معتقد به "قتل" تختی هستند و چه آنان که مرگ او را "خودکشی" میدانند. نعمت میرزاده (نعمت آزرم) پس از مرگ "جهانپهلوان" سرود:
...
تو اندر سینههای گرم خواهی زیست
تو با انبوه پاک مردمان خوبقلب شهر، خواهی ماند
دویچه وله