لنگر و زنجیر
لنگر از فریادها بردارید
به دریای فغان زنید
تا موج بر موج طغیانش آوار شود
در پشت دریچه های بستهٌ سرمایه .
چه کم خون کرده است
هول هیولای حریص سرمایه
درماندگان جهان را .
لنگر از سکوت ساکتیان بردارید
که زمان خاموشی نیست
اگر جهان را دادرسانی هست
ما از مُحق ترین دادخواهان زمانه ایم .
از کبوتران نامه رسان نیستیم
ما عقابانیم ،
آسمان پرواز
زیر بال هایمان در تلاطم اعتراض .
کجایند ژان پل سارتر ، سیمون دو بووار
کجایند امه سه زر ، فرانتس فانون ؟
آه که این تبدیل تمدن است
به کمال و غنای سرمایه .
قطع کردند نسل روشنفکران معترض را
تا مغروق جام ها و نام های پوک محتاط شوند .
من لنگر از شعر برنمی دارم
که دوای درد هیچ دردمندی نیست
صنعت ضعیفی ست که بکار شاعران می آید
و بس .
زنجیرهای هر ملاحظه را بگسلید
به خیابان آیید که آمدنتان
خود شعر است ، حماسه است
نبردی رویارو هرچند نابرابر
اما سرشار از سخن زیبای عمل .
چنین است که من
از پس بیش از نیم قرن سرودن شعر
دیگر شاعر نیستم
یک سخن نویس عاصی ام .
هنگام که خون می نویسد تاریخ میهنم
من چگونه با واژگان
نقاشی کنم گل سرخ باغ ها را ؟
لنگرها بردارید و
زنجیرها را بگسلید .
از کتاب در «جستجوی قلب جهان»