عزیز فولادوند: «خردمندان در خدمت خود کامگان» خشونت و خشونت پرهیزی

 

 

«گرانمایه‌ترین ایده‌های بشردوستان اغلب با هیاهو، مورد ادعای غدارترین دشمنانشان واقع شده است و این دشمنان توانسته‌اند از این راه در ظاهرِ هم پیمانان به اردوی بشردوستان نفوذ کنند و تفرقه و اغتشاش بیفکنند. ... به یاری این روش رخنه زنی و تفرقه‌اندازی و اغتشاش‌افکنی در اردوی بشر دوستان، کم کم ستون پنجمی از روشنفکران در آن اردو ایجاد شد » (کارل پوپر)

 

زمزمه ای نامبارک در فضای سیاسی به گوش می‌رسد. یاوه سرایی‌های «اصلاح طلبان» و راست افراطی شاه‌پرستان دوباره آغازیدن گرفته است. «شاهزاده» و «تاجزاده» بسیار دل نگرانند. چرا؟ ملایان در چنبره ابربحرانهای متعددی گرفتار آمده‌اند. بویژه پس از انتخابات اسفند ۱۴۰۲ و بحران تمام عیار مشروعیت حکمرانی و پس از آتش افروزی ۷ اکتبر در غزه توسط ملایان. مضافا اینکه با فوران شعله های مقاومت در ایران و ارتقاء کیفی عملیات کانون‌های شورشی، جامعه تمامی راه حلهای آزمایش شده در عرض ۴۵ سال را پس زده و به مدل کانونهای شورشی گرایش یافته است. این برای ملایان و همدلان ِ مُلوّن ِ آنان بسیار نگران کننده است. ملایان برای مقبول نشان دادن تئوری «خشونت پرهیزی» بر شانه آن ردای آکادمیک انداخته و «متخصصان» را به میدان گسیل داده‌اند. بهترین گزینه برای ملایان این است که مردم از آمدن به خیابان منع شوند.

 نشانه های فراوانی حکایت از فورانی مهیب در جامعه دارد. خشم مردم حضوری پر رنگ دارد، ستمگری حکمرانان بیداد می‌کند، همه مترصد فرصتی هستند تا شمشیرها را از نیام برکِشند. زیرپوست جامعه ی به ظاهر آرام، جوشش و غلیانی وجود دارد که دیر یا زود نمایان خواهد شد. این تنها به خاطرِ تبهکاریها و ورشکستگی اقتصادی، فساد سیستماتیک و غیرقابل مهار و ابر بحرانهای حاکمیت نیست. عمق فاجعه فراتر از اینهاست. ما با دستگاه حکمرانی مواجه هستیم که نه برمبنای «مصالح و منافع ملی» بلکه بر اندیشه «حفظ نظام» به مثابه «اوجب واجبات» مهندسی شده است. ملایان در راستای این «اوجب واجبات» هر تبهکاری و شرارتی را مجاز و مباح می شمارند. در جهانی که آشفتگی، اغتشاش، آشوب و ناپایداری از وجوه برجسته آن است، این سیاست و اولویت دادنها خطری مهیب در خود پنهان دارد: خطر از دست رفتن تمامیت ارضی و یکپارچگی جغرافیایی کشور. ملایان دشمن استقلال ایرانند.

 

جنگ روایتها

آن کسی پیروز است که روایتهای بهتری را تولید و اشاعه می دهد. تولید ِ معنا و جنگ روایت‌ها برای حکمرانان و اشاعه آن توسط سلیبریتی ها از اهمییت شایانی برخوردار است. چهره های تولیده شده برای اشاعه روایت ها، مخاطبانشان را درگیر می‌کنند. گاها درگیر لفاظی‌های ملال آور که در بهترین حالت به تولید «شهروند پاسیفیست» می انجامد؛ شهروندِ سرگردان در میان انواع «روایت ها». در این سرگردانی، انسان به «گول» [پخمه و ابله] استحاله می‌یابد. «غول»ها [مراد شیطان ها است] او را رها نمی‌کنند. ملایان هزاران «شیطان» در آستین دارند.

گر نباشد سایهٔ او بر تو گول

پس ترا سرگشته دارد بانگ غول (مثنوی)

در این بیت مولوی به «گول» ها [پخمه و ابله] هشدار می دهد، که «بانگ غول» آنان را سرگشته می کند. غول ِ رسانه ها، غول «کارشناسان»، لابیها، «روشنفکران»، «کنش گران» غول ِ «اصلاح طلبان».

گردن ِ خر گیر و سوی راه کِش

سوی ره‌بانان و ره‌دانان خوش

 

آنان باید مدام «گردن خر ِ» [نفس اماره خویش] را گرفته و آن را به «سوی راه» صواب و به «سوی ره‌بانان و ره ‌دانان» صالح بکشانند. در غیر این صورت این «خر» تو را «فرسنگها سوی حشیش» [سوی سبزه زارها و چراگاههای] پُر «علف» می کشاند. ملایان روایتهای فراوانی را تولید و مهندسی کردند و بسیاری را همراه به پروژه شیطانسازی به سوی «علف و سبزه زارها» کشاندند. سبزه زار «ضد امپریالیستی»، چراگاههای پُرعلف «نایب امام زمان»، و «دفاع مقدس»، روایت «منافقین»، روایت «سوریه ای شدن ایران»، روایت «دفاع از حرم و اماکن مقدس»،علف و سبزه زارِ «اصلاح طلبی»، روایت «کودکان اشرف»، روایت «خشونت پرهیزی» و روایت «شاهزاده و تاجزاده». چه بسیار پَخمگانی که سپر ِ سرنگونی ملایان شدند. چه بسیار ابلهان و فرومایگانی که با اشاعه و دفاع از این روایتها برای ملایان تا کنون فرجه بقاء خریدند. ما اجازه نداریم میدان را برای پیروزی رژیم و دلباختگانش در این جنگ ِ روایتها خالی کنیم. ملایان و دلباختگانش جنبش را با روایتهای مهندسی شده، محاصره کرده اند. از هزار فامیل ملایان تا طایفه «رضاخان امیرپنجه مازندرانی».

کنش مسالمت آمیز

ایدهء اصلاحات و کنشهای مسالمت آمیز در نزد آزادی خواهان و انقلابیون مقامی محتشم دارند. مشکل اما در تحریف این ایده و منحرف ساختن مسیر مبارزه آزادیخواهی توسط دشمن ِ آزادی است. سهمگین ترین گردنه در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه همیشه این بوده است که به قول کارل پوپر: «گرانمایه ترین ایده های بشردوستان اغلب با هیاهو، مورد ادعای غدارترین دشمنانشان واقع شده است و این دشمنان توانسته اند از این راه، به اردوی بشردوستان نفوذ کنند و تفرقه و اغتشاش بیفکنند. ... به یاری این روش رخنه زنی و تفرقه اندازی و اغتشاش افکنی در اردوی بشر دوستان، کم کم ستون پنجمی از روشنفکران در آن اردوگاه ایجاد شد». طبقه حاکم ادبیات و ایده های محرومان را مصادره به مطلوب می‌کند و به «استعمار زبانی» دست می زند. با این ترفند فضای مبارزه را آشفته و بسیاری را سرگردان می کند. شبه روشنفکران با ویترین علمی و آکادمیک به تلاشی گستره مشغولند تا رادیکالیسم اصولی جنبش را به خشونت متصف کنند. این تلاش به استمرار امر اهریمنی کمک می کند.

 

حکمرانی ملایان

ما در ایران با یک دولت مدرن برآمده از نیازهای عصر مدرن مواجه نیستیم. ما با یک سیستم بیگلر بیگی نشین، امرای محلی، حکام خودکامه و والیان قلدر با دسته‌های نیرومند لشکری فرا قانونی مواجه ایم، که خشونت ورزی سرشت سیاست ورزی آنان است. ما در ایران قرن بیست یکم با حکمرانی ادوار کهن مواجه‌ایم، چیزی شبیه به دستگاه حکمرانی شاهزاده یساور جغتایی ( ۱۳۱۷–۱۳۱۶ میلادی) که بسیاری از نواحی بر اثر تهاجم و غارت و ستمگری‌های او ویران گشته بود.

 

خشونت

خشونت را چنین تعریف می کنند: تحمیل هستی خویش بر هستی دیگری. این عصاره دستگاه حکمرانی ملایان است.

ملایان معیارهای اخلاقی جهان ما را تا پایین‌ترین درجه‌ی ممکن تنزل داده اند. این طایفه جهان ما و زیست ما را دستخوش زورگویی، تجاوز و قدرت افسار گسیخته نموده اند. اندیشه شیوخ ِ حاکم، بستر مناسبی است برای خشونت ورزی. چرا؟

ما دلایل را برمی شماریم:

  1. نگاه ملایان، نگاهی ولایتی است. آنان فرهنگی سلسله مراتبی را نمایندگی می کنند. در کیش سلسله مراتبی، مردم رعایایی بیش نیستند. رعایا موظف به تمکین اند. در یک «سیستم سلسله مراتبی» گروه اجتماعی که به شما تعلق ندارد موضوع ِ خشونت، تهاجم، توهین و تبعیض قرار می گیرد. کیش ملایان، کیشی تبعیض‌آمیز است. این خود، مولد خشونت است. در دولت مدرن اما، ما با مفهوم شهروند (Citoyens, Citizens, Bürger) مواجه ایم. او به رسمییت شناخته می شود. قوانین حوزه وظایف و حقوق او را تعریف کرده اند. او در زیر چتر ِ قانون زندگی می کند. بدون توسل به خشونت می تواند مطالباتش را بستاند. قانون ابزار رفع خشونت است. نه دین او مهم است، نه جنسیت‌اش، نه شغلش نه مواضع سیاسی‌اش، بلکه به صفت شهروندی مطالباتش را دریافت می‌کند. رعیت بدین جایگاه ارتقا نیافته است. او ابژه خشونت است و موظف به تمکین. یعنی اگر منطق ِ سلسله مراتبی با منطق برابرطلبی عوض شود، ما مشکل خشونت نخواهیم داشت. خشونت متنج از منطق سلسله مراتبی حاکم است. حاکم ظلم می کند، انسانها به دفاع از خود بر می خیزند. این نه خشونت، بلکه دفاعی است مشروع. با احقاق حقوق انسانها، قانون می تواند این «خشونت» را مهار کند. هر وقت موجودی احساس کند، که تمامیت وجودی یا شخصیتی‌اش در حال خطر است، حس دفاعی او که ممکن است با خشم توأم باشد، فعال می‌شود. وقتی خشم امکان بیان نیابد، به خشونت منتهی می شود. با رفع زمینه خشم، آرامش بر می گردد. شما مطالبات را بدهید، صلح در جامعه شکوفا می شود.

 

  1. پروژه ملایان در همانند سازی افراد، خود نمود دیگری از اعمال خشونت است. شما باید چون آنان بیاندیشی، دین ورزی کنی، شعر بگویی، بنویسی، چون آنان سیاست ورزی کنی، دوست و دشمن را بر بستر اندیشه آنان تعریف کنی، چون آنان عبادت کنی و چون آنان شعائر مذهبی را اجراء کنی. در غیر این صورت موضوع خشونت سیستماتیک دولتی قرار می گیری. دامنه این خشونت بسیار وسیع است و بر حریم شخصی نیز چیره شده است. ملایان در جامعه ما، توازن، تعادل و تعامل را تخریب کرده اند. این فضا خودبخود، خشونت آفرین است.

 

  1. خشونت منتج از مقوله تقسیم قدرت هم است. تمامی ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی در چنبره یک تمرکز گرایی بدقواره ملوک الطوایفی اسیر است. پخش قدرت سیاسی ـ اقتصادی و مشارکت مردم در امور سیاسی politische Partizipation, participation politique) (Political participation, در جوامع دموکراتیک راه را بر خیره سری حکمرانان می بندد. دستگاه عدالتخواهی و قانون مداری، مدافع حقوق شهروند در امرِ مشارکت سیاسی است.  تشکیل احزاب، سندیکاهها، سازمانهای سیاسی، مجامع متعدد و گروهها تجسم ِ عدم تعدد مراکز قدرت در یک جامعه هستند. یعنی اینکه تولید خشونت با نحوه پخش قدرت رابطه مستقیم دارد. تمرکزگرایی منبع خشونت دولتی است، زیرا دستگاه حاکمه انحصارگر، زورگو و خشن و فاقد تسامح و بردباری است. ساختار تمرکزگرا ممتاز سالار هم هست و از ابتدا انسانها را در رابطه ای نابرابر قرار می دهد. ابزار شناخته شده در نزد آنان نیز سرکوب است، نه تعامل و گفتگو. خشونت با هزار زبان در سخن است: در آموزش و پرورش، در اقتصاد، در برخورد با «رعیت»، در نظام تربیتی، حتی در برخورد با زندانی اسیر و بی دفاع، در برخورد با کودکان، مادران، زنان، بیماران، در برخورد با دگراندیشان، در تنظیم رابطه با اقلیتهای قومی و مذهبی. ساختار حکمرانی مدام تولید ِ خشونت می کند.

 

  1. اندیشه ملایان به مثابه ماشینی است که در جامعه ما تولید معنا می‌کند. این «معنا» ها مملو از خشونت اند.آغاز خشونت، خشونت کلامی است. زبان و الگوی رفتاری، جایگاه خشونت است. زبان و رفتار ملایان، خشونت زا هستند: تزویر، ریا، گسترش خرافات و روایتهای دروغین ِ دینی، فریبکاری و قداست نمایی. جامعه مدام، مورد تهاجم ِ بمباران مهیب ِ این نوع خشونت است و نمی تواند از خود دفاع کند. مداحان حکومتی، ماشین تولید خشونت زبانی‌اند. نمایشهای نماز جمعه، رسانه ای حکومتی، منابر، گزمه های «ارشاد» و غیره صنعت کلفت تولید خشونت ملایان را تشکیل می دهند. امر به معروف نهاد کلفت تولید واشاعه خشونت است. خشونت در هما جا تولید و باز تولید می شود.

 

ملایان در تمامی سپهرهای اجتماعی، چیزی جز خشونت تولید نکرده‌اند. ارکانهای حاکمیت خشونت می ورزند، جامعه به دفاع برمی خیزد. دفاع ِ جامعه را «خشونت» نامیدن، و جامعه را به «خشونت پرهیزی» فراخواندن، عین ِ فرومایگی است. عدم حساسیت نسبت به خشونت ِ نهادینه و سیستماتیک در جامعه، نشانی از فقدان فرهنگ مدنی و شجاعت ِ اعتراض است. نشانی از عدم ِ حساسیت نسبت به کرامت و شأن انسانی است. نشان از کرنش و درماندگی دارد. نشان از انجماد است. پیام آن به دستگاه حکمرانی هم بسیار روشن است: ما منکوب ِ گزمه های شما هستیم، ما کرنش می کنیم، ما مستحق احترام به کرامت انسانی نیستیم. خشونت ورز بیمار است. خشونت مداوم، نیاز به درمان دارد. چه در حلقه رهبری یا در سطح دون پایگان بسیجی. این «درمان» هم چیزی جز خلع ید ِ بنیادین از دستگاه حاکمه نیست. میزان خشونت بکار گرفته توسط حکمرانان، سنجه‌ای است برای سلامت جامعه. ملایان سلامت جامعه را به خطر انداخته اند. دفع این ویروس مهلک وظیفه ای است عاجل و مردمی.

 

دلباختگان به دستگاه شیوخ می خواهند مردم را خلع سلاح کنند. آنان مفاهیم غلط را پمپاژ می کنند. اعمال «خشونت» را فقط شایسته ولی فقیه مقتدر می دانند. بقیه مردم به باور آنان، جاهل و نادان و «خشونت ورز» و بی فرهنگ هستند. اما آن بسیجی دون پایه و یا «سردار» فاسدی که به تخریب اموال عام می پردازد، مادران و خواهران ما را هتک حرمت می کند، بساط دار ودرفش را در هر کوی و برزن برافراشته است، جان انسانها را مدام می ستاند، غارتگری و چپاول را نُرم غالب حکمرانی می داند، مجاز به اعمال خشونت بی مرز دولتی است. به قول نیچه «زندگی چشمه یِ لذت است. اما آن جا که فرومایه نیز آب می نوشد، چاه ها همه زهرآگین اند.»

 

ما می خواهیم بر خشونت چیره شویم، نه خشونت ورزی کنیم. ما می خواهیم خشونت ورزان را خلع سلاح کنیم. اقتدارطلبان در میدان عمل دست از خشونت بردارند، تا ببینیم چه کسی مبشر جنگ و خشونت و خونریزی است. تا زمانیکه رابطه بین انسانها بر پاشنه «خدایگان و بنده» می چرخد، خشونت باز تولید می  شود و وظیفه ما مقاومت است. به باورِ سِر کارل رایموند پوپر (, Karl Popper۱۹۰۲ – ۱۹۹۴ (یکی از فلاسفه های لیبرال، استفاده از خشونت در مقابل یک حکومت توتالیتر نه تنها یک حق، بلکه وظیفه هم است. ما به این وظیفه اخلاقی گردن می نهیم و آن را ترویج می کنیم. اگر قرار است که حکمرانی سیاه فاشیسم دینی در ایران برچیده شود و خشونت پایان پذیرد، به همان نسبت هم ما نیز نیازمند آموختن از تجربه و اندیشه فرزانگانی هستیم، که اندیشه و عمل‌شان در شکست ِ توتالیتاریسم نقش برجسته ای ایفاء کرده اند.

 

فرزانگان چه می گویند

 کارل رایموند پوپر، فیلسوف لیبرال و اندیشمند اتریشی-انگلیسی، منطق دان و یکی از برجسته ترین فیلسوفان علم سده بیستم است. او مدافع «جامعه باز» و از باورمندان به «اصلاحات تدریجی» است. اما او واقع گرا است. او بطور مطلق برای همه جوامع و ادوار «اصلاحات» و «خشونت پرهیزی» را تجویز نمی کند. کارل پوپر می گوید:‌‌ «چنین نیست که من در همه احوال و در کلیه‌ شرایط، مخالف انقلاب خشونت‌بار باشم.» او توسل به انقلاب خشونت بار را برعلیه حاکمان جبار را نه تنها نفی نمی کند، بلکه جایز هم می داند:

  • کارل پوپر می‌گوید:‌‌ «من در هیچ مورد و در ظل هیچ اوضاع و احوالی مخالف انقلاب قهر آمیز نیستم. برخی از متفکران مسیحی قرون وسطی و دوران رنسانس چنین تعلیم می دادند که چون در ظل حکومت جبار حقیقتا هیچ امکان دیگری از برای مردم وجود ندارد، کشتن حاکمان جابر مجاز و دست زدن به انقلاب ِ زور موجه است. من با این اعتقاد کاملا موافقم و نیز معتقدم که استقرار نظام مردم سالاری باید هدف این چنین انقلابی باشد..[...] به عبارت دیگر فقط در ظل یک حکومت جابر، که به مردم اجازه نمی دهد بدون توسل به زور و عنف، بازسازی هایی به چنگ آورند، توسل به زور و عنف پسندیده و موجه است.» (جامعه باز و دشمنانش، ج 2، فصل نوزدهم، ص. 189، ترجمه علی اصغر مهاجر).

اما او بلافاصله تذکر می‌دهد که «یگانه هدف هر انقلابی از این قِسم، باید تأسیس دموکراسی باشد».

 

  1. نلسون ماندلا یکی از رهبران خوشنام جهان در تاریخ است. او سمبل اسطوره ای مبارزه در دوران معاصر است. ماندلا اگر چه از روش مبارزاتی بدور از خشونت گاندی الهام می‏گرفت، بتدریج این روش را در راه مبارزه با رژیم آپارتاید، ناکارآمد یافت و در سال ۱۹۵۳ به این بدگمانی رسید که روشهای اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی بزودی ناممکن خواهند گشت او در سخنان و موضع گیری هایش بر ناکارآمدی عدم خشونت در برابرِ ساختار ایدئولوژیک آپارتاید تاکید می کرد و خواهان استفاده از روش های موثرتری بود. ماندلا د ر مقایسه با روش عدم خشونت گاندی در هندوستان در خاطراتش چنین می گوید: «درهند گاندی با یک قدرت خارجی طرف بود که در نهایت بسیار واقع‏گراتر و عاقبت‏اندیش بود. درحالی‏که سفیدپوستان حاکمِ آفریقای جنوبی اینگونه نبودند. مبارزه‏ی منفی بدور از خشونت، موقعی مؤثر است که نیروی مقابلتان به قواعدی که شما به آن وفادار هستید، پایبند باشد.»

 

ماندلا به شیوه های «خشونت پرهیزی» می تاخت و می گفت: «اگر اعتراض مسالمت‏آمیز با خشونت مواجه شود، سودمندی آن از بین می‏رود. برای من عدم‏خشونت یک اصل اخلاقی نبود، بلکه یک استراتژی بود. هیچ خیر اخلاقی در استفاده از یک سلاح ناکارآمد وجود ندارد.» کنگره ملی آفریقا از سال ۱۹۶۱ تا روز پیروزی‌اش به مدت بیش از ۳۰ سال مشی مسلحانه داشت. برچسب تروریست کنگره ملی و ماندلا را تا زمان به قدرت رسیدن و شکست آپارتاید رها نکرد. ماندلا تا آخرین روزها تاکید می‌کرد، «وقتی اسلحه را زمین می‌گذاریم که مطمئن باشیم آپارتاید رفته و دیگر هم برنمی‌گردد»

 

قانون‏گذاران ِ «ولایت فقیه» به کدام «قوانین» پایبند‌اند. آنان از آسمانها فرمان می گیرند. خداوند از «زبان» آنان تکلم می کند. آنان بر بستر این اندیشه، همه راههای قانونی را برای بیان ابراز نظر و اعاده مطالبات در جامعه ایران از همان دوران جلوس به قدرت، مسدود کردند. مردم خود را در شرایطی می‏دیدند که یا باید وضعیت دائمی تحقیر را بپذیرند یا در قبال بی‏عدالتی و خودسری فاشیسم دینی مقاومت کنند. مردم و مقاومت ما، سرپیچی از«شریعت خمینی» را انتخاب کردند، اما بدون توسل به خشونت. ولی ملایان با خشونت به این نافرمانی مدنی پاسخ دادند. این خشونت تا امروز همچنان ادامه دارد.

 

آزادی و استقلال از نفیر گلوله ها و چکاچک شمشیرها متولد شده اند. گهواره آزادی قلعه باستیل در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ و نبردهای لکسینگتون و کنکورد (Battles of Lexington and Concord) اولین درگیری‌های نظامی در جنگ استقلال آمریکا در ۱۹ آوریل ۱۷۷۵ بوده است. خارج از این فریبی بیش نیست، یاوه سرایی است.

 

جنبش ما هیچگاه خشونت محور نبوده است.

هیچ گروه و نیروی سیاسی در داخل ایران به اندازه جنبش مقاومت ما به صلح، تسامح، مدارا و ارزشهای دموکراتیک پایبند نبوده و نیست. اما وقتی تمام راه حلهای ابراز اندیشه و کانالهای طرح خواسته و ارتباط با مردم و دریافت مطالبات بسته شده اند، راه حل چیست؟ هیچ راهی برای نیل به خواسته ای ابتدایی وجود ندارد. اما باید حتما راهی باشد که بتوان خودکامگان را پس زد. شیوخ از ابتدای امر تصمیم گرفتند که سرکوب کنند. ما هم تصمیم گرفته ایم مقاومت کنیم.

 

«باید بگویم که کل زندگی هر فرد اندیشمند آفریقایی در این کشور، همواره حول این محور متضاد می‏چرخد؛ از یک سو، وجدان او، و از سوی دیگر، قانون... قانونی که از نظر ما، غیراخلاقی، غیرعادلانه و تحمل‏ناپذیر است... ما باید علیه چنین قانونی اعتراض کنیم، به پا خیزیم و بکوشیم تا بنیانش را براندازیم.» (نلسون ماندلا، کتاب «فریادآزادی»، جان برایلی، ترجمه هرمز همایون پور، صفحات ۳۲۳)

 

دکتر عزیز فولادوند، آلمان

22 می 2024 برابر با ۳ خرداد ۱۴۰۳