حماقت و صغارت
ادغام «شاهزاده و تاجزاده»
دکتر عزیز فولادوند
ابتذال شر
شیوخ مروج حماقتاند. چنین بوده و چنین خواهد ماند. استبداد با حماقت همآغوش است. «پادشاه» هم مظهر حماقت است. کلیّت ساختار «شهریاری» مروج چاکرمنشی احمقان بود. احمقان در بسترِ سلطنت و شریعت بر بلندیها می ایستند. ابراهیم رئیسی و پرویز ثابتی تجسد این حماقت و لئامتاند. «اعلیحضرت» نیز ولایت فقیهی بود که به «احمقان» وعده اعتلاء و«تمدن» می داد و از آسمانها آمده بود.
برای درافتادن با ابتذال ِ شر باید بر حماقت هم چیره شویم. سلطنت و شریعت، تجسم ِ این «شر» در خطه فرهنگی ما هستند. «بیعت» و «وکالت» ابزار این شر برای گسترش و استحکام پایه های حماقتاند. حماقت که ترویج یافت، بهره کشی و چپاول، حق ِ آسمانی حاکمان میگردد. صغارت، مفهوم کانونی شر است: مقلد، همچنان مقلد میماند و رعیت، همچنان رعیت. شوریدن بر علیه این «صغارت» فرمانی است اخلاقی. ستیز کن، تا از صغارت برون جهی، به بلوغ رسی و مُکَرم زندگی کنی. جامعه ایران مجاز نیست، صغارتِ سلطنت را به فراموشی بسپرد. صغارت ِ شریعت خمینی ادامه تاریخی آن صغارت است. نباید اجازه داد با حیلهگری، صغارت شاهی را تطهیر کنند. تطهیرکنندگان، پخمگان و فرومایگانند. طراحان این تحریف، فضا را بر خرد ِ انتقادی تنگ و تنگتر میکنند، تا «صغارت» در شاه یا شیخ با «شاهزاده» یا «تاجزاده»استمرار یابد. این است، آن مفتضحانهترین نوع تحریف. این نکبت ِ عمیق تاریخی، حاصل گسترش ابتذال شر است.
جنبش بر علیه تبعیض
فهم آمیزش ِ «تاجزاده» و «شاهزاده» کلید فهم ِ آشفتگی حکمرانی ملایان نیز هست. اما امروز دیگر مسئله ما اثبات حتمیّت برچیدن بساط ولایت نیست. درک درست از شگردهای ملایان برای بقاء، دغدغه ماست. شعار «زن، مقاومت، آزادی» اعتراضی است بر علیه تمامی هستی نظام: بر علیه منش، بر علیه ارزشها، بر علیه خشونت، بر علیه راهکارهای حکومتی، بر علیه صنعت فریب و فساد، بر علیه آپارتاید جنسی، بر علیه امتیازورزی به نام خدای آسمانها. پیچیدگی امر جنبش و گسترش آن رژیم را در محاصره دارد. این جنبش در حوزه تاکتیکها بر رژیم پیشی گرفته است. در فرایند تکاملیاش به یک رادیکالیسم منسجم، کنترل شده، هدفمند، متهور، فرهیخته و پویا تبدیل شده است. کانونهای انقلاب، آتش ِ این شورش را فروزان میکنند. همه چیز نشان از بی کفایتی و عدم توان و مهارت کافی نهادهای سرکوب برای دفاع و حفاظت از خود دارد. یورشهای مستمر به برج و باروهای امنییتی ـ نظامی و مراکز ترویج ِ «حماقت» رُکن این مدعا است. جنبش سرزنده و بالنده می رود تا فاشیسم دینی را خفه کند. کانونهای شورشی، فرهنگ مقاومت و تهور را در جنبش پمپاز میکنند. آنان وارٍث فرهنگ مبارزاتی از مشروطیت تا امروزند.
قبض و بسط، آمیزش دو پاره
رژیم در زیرفشار جنبش سراسری به سیاست قبض و بسط پناه برده است؛ رویه ای دوگانه برای کنترل اوضاع: سرکوب و خشونت افسار گسیخته همراه با شوهای «خندوانه»، مناظرههای «اساتید»، انتقاد از «گفتمان انقلاب» (بیژن عبدالکریمی) و الی آخر. اما اصلی ترین مقوله این «بسط» همچنان طلب ِ «اصلاحات» است. مهندسی کردن این توهم، که گوییا چیزی موجود است که قابل «اصلاح» است. از فروش این کالا، ولایت فقیه متجاوز از ۲۷ سال (از سال ۱۳۷۶) سرمایه اندوزی کرده است. شگرد ِ اصلاحات در تمام این دوران سوپاپ اطمینان بود. آیا پذیرش فرضیه تغییرات در ساختار حکمرانی شریعت، عقلانی است؟ مگرنه این است که سرشت «ولایت مطلقه فقیه»، و استبداد، مطلق است؟ مگر نه این است که اندیشه کانونی این منظومه فکری، ایجاد گسست و تبعیض است. مگر نه این است که نظام سلسله مراتبی و امتیازورز ِ شیوخ، تبعیض را مستمرآ تولید و باز تولید می کند. گزاره «اصلاحات» ارزانی «احمقان» باد.
پروژه دیگر ملایان برای جنبش چنین است: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» برای شما «آلترناتیو» و رهبر هم دارم، نگران نباشید. پس از شکست مفتضح طرحهای «وکالت»، «جورج تاون» و غیره این بار «تاجزاده» به میدان گسیل شده است. صرفنظر از دلایل این طرح که توسط مهدی نصیری (افراطی دیروز و تربیت شده در دروس فقهی) هدایت می شود، این نکات جلب توجه میکنند:
۱- شیوخ خود را تنها وارث و بانی «انقلاب اسلامی» ضد سلطنتی میدانند. با این ادعا کمر به قلع و قمع مخالفان بستند
۲- ادعای زعامت در جهان اسلام را دارند
۳- خداوند از زبان آنان حرف میزند
۴- مدعی هژمونی طلبی و اقتدار منطقه ای هستند
۵- رهبر مبارزات ضد استکباری در جهاناند
اما برای کنترل ِ مُرکب ابربحرانهای حکمرانی، امیدشان به «پسر بچه»ای است که کنترل خانوداه خویش را هم ندارد؛ فردی نااستوار در گذشته. فرزند دیکتاتوری که بساط حکمرانی استبدادی اش برچیده شده است. البته نظامهای امیتازورز گرایش به نزدیکی و آمیزش با هم دارند. تبار شریعت و سلطنت مشترک است. فضیحت دیگر در این است که هنوز این فرد برای نصیریها، زاده «شاه» محسوب میشود و دارای امتیاز و ارج است. او از خوبان است و «ژن شاهی» دارد. گوییا او از «تخمه جمشید» است و تاج شاهی لایق اوست. این است آن نگاه ولایتی فقهی که هنوز سختجانی می کند.
«تاجزاده، «شاهزاده»
پروژه آمیزش «تاجزاده و شاهزاده» توسط مهدی نصیری طرح شد. ایشان افتخار انتشار «سلسله مقالات زمینههای صدور فتاوی امام» را در سالهای سیاه سرکوب ِ دهه ۶۰ در بیوگرافی خود دارند. «فتاوی» انجماد و انسداد، شقاوت و تنگ نظری، استبداد و نسل کشی. این سوپر راست فقاهتی و مقاله نویس کیهان، که بدون هیچ مانعی همراه با همسرش برای یک سفر سه ماهه و دیدن فرزند خود به کانادا وارد میشود، به یکباره خواهان «عبور از جمهوری اسلامی» شده و با دست و دل بازی فراوان به نیابت از همه رنجدیدگان و سرکوبشدگان دوران آریامهری برای آنان تعیین تکلیف می نماید و همچون پاپ اعظم، تاج شاهی را از گورستان تاریخ نبش قبر کرده بر سر «بچه شاه» می گذارد و او را بر سریر پادشاهی مینشاند. او بزرگوارانه برای این نسل در مقام «ولی امر» سیستم سیاسی تحریر میکند. به راستی که دستگاه حکمرانی شیوخ مدام پدیده های نادری را تولید میکند؛ نادر در فضاحت. آیا این فرد ِ نسخه نویس، آزادیخواه است؟ آیا او متعهد به ارزشهای بشردوستانه است؟ چنین چیزی در کارنامه او یافت نمیشود. نصیری در سالهایی نه چندان دور حتی تحمل تراشیدن ریش یک فیلمساز ایرانی را نداشت و او را از «دایره حزبالله» [حزب خمینی] خارج میدانست. به قول قرآن «أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟» به کجا می روی، ای دیر آمده، چرا چنین شتابان؟ به نمایندگی از کدامین نسلی چنین گستاخانه و «فقیه وار» باب سخن گشودهای؟ ما نه فقط از «جمهوری اسلامی» بلکه از تمامی نگرش فقاهتی، ولایتی، وکالتی، سلطنتی بیزاریم. چیزی به نام «جمهوری عرفی» که ایشان امروز با شوق و ذوق از آن یاد می کنند، تباری ۳۰۰ ساله دارد. ای دیر آمده، چرا در دهه سیاه ۶۰ بدان نرسیده بودی.
کرامت ما
فقط در یک واژه می توان سرشت استبداد ملایان را بیان کرد: لگد کوب کردن کرامت ما؛ از همان ابتدا تا امروز. کرامت انسانی بُن مایه صلح است، اساس حقوق بشر است، بنیاد «جمهوری عرفی» است، روح ارزشهای دموکراتیک است، تضمیین کننده مصونیت جسمی و روانی انسان است. استبداد زیر پرده دین با نگاهی فقهی زن را تحقیر میکند، کرامت او را پایمال مینماید. سرشت زن را پست میداند و تحمیلهای شرعی را بر او جاری میکند. انباشت ستم حیرتآور است. آقای نصیری فهم این گزارهای ساده عقلانی نیاز به تجربه ای ۴۷ ساله نداشت. نصیری در لگد کوب کردن کرامت ما بر صندلی اتهام نشسته است. او مجرم است نه ناجی.
جنبش و رهبری
پروژه اصلی رژیم همواره انتشار این روایت ِ دروغین بوده است که جنبش فاقد رهبری است. آلترناتیوی وجود ندارد، پس به من بسنده کنید، می توانید مرا «اصلاح» کنید، همه چیز خوب خواهد شد. این نیز روایتی است دیرینه، حمل شده بر دوش احمقان و فرومایگان. جنبش به دانشی وسیع و ژرف مسلح شده است و رژیم را در بسیاری از صحنه ها پس زده است. جنبش مجهز به تشکیلاتی مقتدر، مدرن، پویا، جوان، چُست و چالاک، متعهد و با انگیزهای مافوق تصور. دارای رهبری فرهیخته با مشروعیت خیره کننده بینالمللی است، متشکل از کادرهای برجسته و حرفه ای و فداکار است. چهره درخشان این آلترناتیو بانویی است مسلمان با نگاه ِ ژرف اومانیستی و متعهد به ارزشهای دموکراتیک. بازیگران این جنبش بسیار جدی و قابل اتکاء اند. امروز «مریم رجوی» نه یک نام بلکه یک رویکرد، یک طرح و یک استراتژی است برای ایران فردا. این اندیشه نگذاشت که چراغ مبارزه خاموش گردد.
دیپلماسی این جنبش در کشاکش با دیپلماسی مماشات در میدانهای جهانی سنگرهای سترگی را فتح نموده است. دیوارهای زمخت دیپلماسی جهانی راهبند منافع ملتهاست. در فضای اکسیده کننده آرمانخواهی و عدالت ورزی در جهان، عبور از این دیوارها معجزه است. «مریم» با هوشیاری و ذکاوت سیاسی این معجزه را تحقق بخشید. شکل دادن به یک «کانون جاذبه وجدانهای» بشر معاصر در راستای احقاق حقوق ملت، محور استراتژی مقاومت بود. این جبهه مدام در حال گسترش است و هر دم به شتاب آن افزوده می شود.
تبار «تاجزاده ها»
«ولایت مطلقه فقیه» توفیق یافت با پشتوانه تیغ بُرنده سرکوب، قدرت را نهادینه کند. در امر تنظیم ساختار اساسی دولت، در کشاکش دو نیاز بنیادین یعنی «عنصر مشروعیت» و «عنصر قانونمداری»، ولایت مخوف شرعی غالب شد. این تجویز، نظامی مطلوب و آرمانی درمنظومه فکری خمینی بود. در فضایی از امتناع و نزاع و پافشاری بر ارزشهای دموکراتیک بنای سیاسی شیوخ در آن دوران قوام یافت. تئوریسین ها، مداحان و معماران به تخت گاه خمینی فراخوانده شدند تا در سفری فکری به قرون وسطی، اقتدار شاهی را، این بار در ردای شرعی فرموله کنند. مهدی نصیری، حسن روحانی و بسیاری دگر معماران این گفتمان دینی بودند. سرکوب ِ اندیشه و چترِ اختناق، حاصل تلاش و پیگیری اینان بود. اینان به سلطنت خودکامه خمینی لباس مقبولیت پوشاندند. همه نمادهای عدالتخواهی و حقطلبانه را مجبور به ترک صحنه کردند. در تقابل با اقتدارطلبی سلطنت شر و خشونتورزی نظام، اینان پایه های فاشیسم دینی را استوار و تنومند کردند. در هر کوی و برزن، «ابلیس پیر مست» را یاری کردند تا «به کشتن چراغ» بیاید، «عشق را درکنار تیرک راهبند تازیانه» زند، گزمه ها «بر گذرگاهها مستقر» کند، «تبسم را بر لبها جراحی» کند و «کباب قناری بر آتش سوسن و یاسمن» برای «سور عزای ما» مهیا کند و بر «سفره» نشینند.
اینان آمده بودند تا به رویاهای متوهمانه خمینی در قلب ِ عالم ِ اسلام، جامعه عمل بپوشانند: تدارک برپایی خلافت اسلامی. این عناصر پاکباز «قزلباش» تختگاه خمینی، امروز به یکباره به یاد «جمهوری عرفی» افتادهاند.آنان می پنداشتند که موقعیتی، ابدی، ممتاز و بی رقیب دارند. جنبش انقلابی اما خواب از کله آنان پراند. خمینی مدعی مشروعیت آسمانی بود، نصیری و نصیریها، آن را ترویج کردند، خمینی گفت حق او برای احراز مقام ولایت، امری است الهی، نصیری و نصیریها، آن را فرموله کردند، خمینی ادعا داشت به تفضل الهی، خلافت را در دست دارد، نصیری و نصیریها، آن را تبلیغ کردند، او به ما میگفت عرف و اراده مردم، محلی از اعراب ندارد، نصیری و نصیریها، در اشاعه آن بسیار کوشیدند، خمینی فتوی بر تجاوز و قتل و کشتار داد، نصیری و نصیریها، مست و شادمان و خندان بودند، خمینی دگراندیشان، منتقدین، ناراضیان را به شلاق ارتداد گرفتار کرد، نصیری و نصیریها، آن را واجب شرعی خواندند، خمینی سودای تصاحب قدس از راه کربلا را داشت، نصیری و نصیریها برایش نوحه سرودند و سرباز این جبهه شدند. خمینی با آپارتاید جنسی زنان را ابژه خشونت ورزی کرد، نصیری و نصیریها، بر پیشانی زنان پونز زدند و اسید پاشاندند.
این «مفسران ِ» متون دینی در دستگاه اجتهاد خمینی، احکام شرعی را با امر سیاسی پیوند زدند. اینان در مقام صدارت و وزارت و قضاوت به گسترش امر اهریمنی یاری رساندند. با حلقه زدن به دور «مجتهد جامع الشرایط» نقش او را تثبیت، و بستر استقرار «ولایت مطلقه» را فراهم کردند. هماینان بودند که جایگاه قدرت سیاسی را رقم زدند و مستقیما ولایت فقیه را مبنی نهاده و بدان در نزد عامه مشروعیت بخشیدند. هماینان مخالفان را مشرک، مرتد و منافق نامیدند. برای خمینی شأن درجه اول در مراتب اقتدار سیاسی قائل شدند. این شیخ الاسلامها مقدمات لازم را برای «تاجگذاری» خمینی فراهم کردند و منشاء الهی مشروعیت اقتدار سیاسی ولی امر را تئوریزه کردند. امروز نصیری در آرزوی «تاج»گذاری بچه شاه را دست در دست شیخ الاسلام «تاجزاده» در سر میپروراند.
این «خردگرایان» امروز جزمییون دیروز اند که امروزشان در مقابل جنبش انقلابی تیره شده است.
اما حکایت نسل ما در آن دوران مخوف ِ استقرار ِ شرمطلق: با تأسی به اندیشه اومانیستی و ژرف مسعود بر این شریعت مملو از نکبت تف کرد. این نسل راه دیگری را درنوردید؛ راهی پر سنگلاخ در پیچ و خمهای هولناک مبارزه با فاشیسم دینی. این نسل متعهد به ارزشهای دموکراتیک، سکولاریسم، و مدافع کرامت و شأن انسانی است. کشاکشی مخوف را در همه پهنه ها با درخششی نادر رقم زد. با نگاهی نو و هستی شناسی ژرف به جهان می نگرد. جنبش ما بر اختیار و آزادی انسان بنا شده است. بر مرجعیت آسمانی و «فتاوی» دجالان یورش میبرد. تنگه های بی عبوری را درنوردیده است. بر هیبت و جاذبه خمینی (تجسم کفر در آن دوران) فائق آمد و درسی شکوهمند به انسان مدرن داد. زنان و مردان این جنبش در عرصه فدا بی همتایانند، راه گشایانند، زیوران تاریخ انسانند.
منطق انقلاب دموکراتیک:
با پیروزی انقلاب دمکراتیک ما، تحولی عظیم در خواهد گرفت. این رخداد در کشوری با «حکومت اسلامی» در عالم اسلام همچون سونامی تمامی ارکان هستی این دیار را به لرزه در خواهد آورد. ما میخواهیم دگرگونیهای بنیادین را رقم زنیم، نه در پهنه تئوریک بلکه در عمل جدی، هدفمند و انقلابی. ما میخواهیم خود، هویت خویش را، هستی خویش را، جهان خویش را خلق کنیم. کهنه اندیشان درکی از شأن این منطق ندارند. کهنه گرایان در الهیات سیاسی خمینی اسیرند. این الهیات مملو از شر و تبعیض است. پایان کار نظام ولایی، آغاز ِ پایان گذاری بر همه تبعیضها، بیداد ها و فریبها خواهد بود. ما این فرصت تاریخی را برای براندازی این بیدادگری از دست نخواهیم داد. آینده ای میسازیم که دیگر رعییت و عضو «امت همیشه در صحنه» نباشیم، بلکه شأن شهروندی بر مبنی قرارداد اجتماعی داشته باشیم. نظام سلطانی و ولایی در شأن ما نیست. برچیدن بساط موروثی شریعت و سلطنت سرنوشت ماست.
آلمان، دکتر عزیز فولادوند
۲۰ خرداد ۱۴۰۳ (۰۹.۰۶.۲۰۲۴)