اظهارات چندش آور حمید نوری، در تهران و پیش خانواده اش، اگرچه آزار دهنده بود، اما تازگی نداشت. هر انسانی، هر رژیمی، در طول زندگی سعی می کند با نقاب های مختلفی ظاهر شود، اما بعد از مدتی و مخصوصاً زمانی که یک پا در قبر داشته باشد، دیگر همهٔ نقابهای فرسوده را کنار میگذارد و ناگزیر با صورت حقیقی خودش ظاهر میشود. تعیین ابراهیم رئیسی، آدمکش تصدیق دار و مطیع محض نظام آخوندی، چهرهٔ واقعی سیاسی رژیم ولایت فقیه را، بعد از بازی با نقابهای سازندگی و اصلاحات و تدبیر و فلان و فلان، در مقابل چشم همه قرار داد. رئیس جمهور در رژیم آخوندی یعنی ابراهیم رئیسی؛ والسلام. مأمور معذورهائی هم که در پس نقاب های کم و بیش خنده دار به حمید نوری، معروف به حمید عباسی، بی شباهت نیستند، چهرهٔ عمّال رژیم آخوندی را، بی تعارف، به نمایش می گذارند.
افراد بزرگسال زمانی نقش کمدی بازی میکنند عمدتاً تبدیل به کودک میشوند. شخصیت استثنائی چارلی چاپلین، شارلوت، را در نظر بگیرید، او کودکی است با قد و قوارهٔ یک انسان بزرگسال. به همین دلیل شارلوت ساده و بی آلایش است، حتی در دنیای بزرگان و در میان بزرگسالان جا نمیافتد و بیگانه میماند. شکست می خورد و راه خودش را گم میکند، اما به خاطر پاکی و معصومیتش در قلبها جا میگیرد. شارلوت، کودک در تن یک بزرگسال، از انسانیت پراست و به همین خاطر میتواند عیوب جامعه را به دیگران نشان بدهد بدون آن که بخواهد معلم اخلاق کسی باشد. مشخصهٔ یک کمدین، که عمدتاً شفاف و مهربان است، رؤیاپردازی معصومانهای است که آن را با عملش به دیگران تجویز میکند و جامعه را به یک قیام اخلاقی میکشاند. شارلوت هنوز هم دنیا را از ته دل می خنداند، چرا که پاک است و خوب و مهربان.
آنچه که در وجود حمید نوری، چه در دالان های مرگ و چه بر صندلی دادگاه استکهلم، به طور مطلق وجود ندارد خوبی و است مهربانی. اظهاراتی که این عنصر بیمایه از مهربانیهایش در دالان مرگ می کرد، برای کسی که این «مهربانی» را هم ندیده بود چندش آور بود. حمید نوری حتی زمانی که با سادگی بچه گانه به لودگی می پرداخت، و ممکن بود کسی را به خنده بیندازد، آدم را بلافاصله از خندهٔ خودش شرمسار می کرد و از آن خنده و از آن بازیگر متقلّب عُقش می گرفت. چراکه کودکانهٔ حمید نوری مستقل نیست، او حتی شیرین عقل هم نیست، او از تولیدات ناب رژیم آدمکش آخوندی است که بی نقاب در دادگاه استکهلم محاکمه و محکوم شد.
او ربطی به مردم ایران ندارد، حتی با کسانیکه خمینی را در ماه دیدند هم بی ربط است. حمید نوری شاید هرگز حتی به خمینی و آیین خمینی اعتقاد نداشت، او نه خدا دارد و نه ایمان به چیزی، چرا که او اساساً فاقد این ظرفیت است. مذهب او ملغمهای است از یک سری خرافات پوسیده و درهم و مبتذل که از او دزدی حقیر می سازد تا پنهان از «خدایش» به دله دزدی و هرزگی بپردازد. حمید نوری اساساً فاقد هرگونه ایمانی است، او زالوی کوچک و بی مقداری است که برای به دست آوردن منافع به واقع حقیرش به سادگی به هر کاری تن می دهد.
حمید نوری هیچ رؤیا و یا آرمانی ندارد، به همین دلیل او هیچ شباهتی به مردم ما ندارد، مردمی که زمانی، به دلایل تاریخی پشت خمینی رفتند چون نمی دانستند و او را نمی شناختند، اما زمانیکه او را شناختند به او پشت کردند و با او به مبارزه برخاستند. حمید نوری موجودی است تُهی و بی هویت که ایدئولوژی خمینی به او شخصیت اجتماعی بخشید و تا زمانیکه این نقش برای او نان و آب داشته باشد، این نقش را آنقدر خوب بازی میکند، تا اینکه این نقش چندشآور ملکهٔ او شود، که شد. او هرگز برای چیزی مبارزه نکرده است، او مثل کرمی حقیر و یا قارچی بی مقدار از تن این و آن ارتزاق میکند. حمید نوری معروف به حمید عباسی پاسدار بود و پس از مدتی، در سال ۱۳۶۱، درخواست کرد که کارمند قوهٔ قضائیه رژیم آخوندی بشود و در دادستانی مأمور شود. حتی اگر تصور کنیم که حمید نوری دارای عقلِ تعقل در چیزی را داشته بود، فرصت فکر کردن نداشت.
او در سالهای ۶۰، برای امرار معاش، مشغول انجام جنایت شبانه روزی بود. بنابراین بچگی حمید نوری یک بیماری است، بیماری کسی که از توان رشد بی بهره مانده است. به همین دلیل، این بچگی به خباثت و پلیدی میانجامد. به همین دلیل بچه بازی درآوردن حمید نوری در جلسات دادگاه استکهلم چندشآور است و روح هر انسانی را آزار می دهد. رژیم آخوندی هرگز فکر نمی کرد اینگونه یکی از تولیداتش، بی پرده، در انظار دنیا به نمایش گذاشته شود.
رژیم آخوندی اهل زدوبند در پنهان است. حرفهای حمید نوری، عنصر غارنشین، هرگز در پی تعقل از دهانش بیرون نمیآیند، او تنها از روی شکم، شیرین زبانی می کند. اگر این رژیم جهنمی یک ذره آبرو و حیثیت میداشت و تنها کمی با حمید عباسی معروف به حمید نوری تفاوت میداشت از خجالت این چنین مأموری آب میشد؛ اما نه، رژیم حمید نوری با زمختی، زمان غارنشینی، کشور سوئد را هم در این فضاحت بی مانند با خودش شریک کرد. رژیم آخوندی و مأمورش حمید نوری به تمامی از انسانیت تهی میباشند، چراکه اصولاً درکی از خود و از انسانیت ندارند. یک کشور دموکراتیک، سوئدِ درگیر با دموکراسی در بحران و گرفتار زندگی مصرفی، اگر درکی از انسانیت داشته باشد، آن را کالا و باروبنه ای میپندارد که می توان در بازار به فروشش گذاشت.
اگر، بر مبنای محال ترین فرض، تا دیروز دولتمردی در غرب چهرهٔ رژیم آخوندی را نمیشناخت، در دادگاه اسدالله اسدی و حمید نوری این بهانه را به تمامی از دست داد. کسی که به هر دلیلی با این جماعت، رژیم آدمخوار آخوندی، نشست و برخاست کند، او هم ناگزیر روزی بی نقاب و با چهرهٔ واقعی خودش ظاهر خواهد شد؛ شب دراز است. خوب است که دولتهای دموکراتیک، به خاطر منافع خود و مردمشان و به خاطر انسانیت، به قوانین و ارزشهای خودشان احترام بگذارند و آن را رعایت کنند، زمین زدن دیکتاتوری در ایران بر شانه های مردم ایران بوده و می ماند.
آزادی قبیح عنصر دون پایهٔ رژیم آخوندی میتواند افرادی مثل او را خوشحال کند، میتواند برخی از مبارزان فصلی و دمدمی مزاج را سرخورده و دلسرد کند، اما یک بار دیگر این امر را برای مردم ما با صدای بلند جار می زند که معضل سرنگونی و برقراری دموکراسی در ایران فقط به دست فرزندان مبارز این خاک میسر می باشد. همان حرفی که ما ایرانیها می گوییم: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من!