یک نگاه واقعگرانه و تخصصی به رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران به این نتیجه منجر میشود که این نظام نه تنها یک دیکتاتوری، بلکه به خاطر بافت ایدئولوژیک و تلاشش برای حقنهٔ آن به جامعه، رژیمی است تمامیت خواه. نظام دیکتاتوری با تجمع قدرت در دستان یک فرد و یا یک گروه کوچک و محدود تعریف میشود. برای فهم بهتر تجمع قدرت و تمیز نظام دیکتاتوری از نظام دموکراتیک اشاره میشود که در دیکتاتوری قوای سهگانه از یکدیگر مجزا نبوده و مهار و پایش آن، در فرای شکل ظاهری و تشریفات گول زننده، در دستان همان فرد و یا گروه کوچک سرجمع میشود.
در نظام دیکتاتوری علاوه بر تجمع قدرت و عدم جدائی قوای سه گانه، سرکوب مداوم و در دست داشتن و مهار مطبوعات و وسایل ارتباطات جمعی و عدم وجود حقوق پایه ای در جامعه از مشخصه های آن میباشد. نظام توتالیتر و یا تمامیت خواه، علاوه بر داشتن همهٔ ویژگی های دیکتاتوری، با تلاش حداکثری برای کنترل کامل جامعه در همه زمینهها و تحمیل یکسان سازی بر اساس یک ایدئولوژی تعریف میشود. به طور مشخص نظام تمامیت خواه قصد دارد تا در کل زندگی مردم، حتی در خصوصی ترین وجه زندگی آنها، با هدف تغییر ذات آنها به ذات ایدئولوژیک خودش، دخالت کند. لازم به گفتن نیست که هردو نظام اختیار کامل نیروی انتظامی و نظامی را در اختیار دارند و از آنها به عنوان سپر بلا برای بقا و برای سرکوب مردم استفاده میکنند.
به همین روش بسیار ساده و مختصر که از نظامهای دیکتاتوری و تمامیت خواه به تعریفی از دموکراسی می پردازیم. در نظام دموکراتیک حق شرکت همهٔ افراد و گروه ها و انجمنها و سندیکاها و احزاب و به طور کلی همهٔ تشکل ها در تمامی امور سیاسی و اجتماعی و غیره محفوظ است. در نظام دموکراتیک حق انتقاد به هر کس، خصوصاً به مقامات دولتی و حکومتی که ادارهٔ امور عمومی مردم و کشور را در دست دارند، و یا به هر نهاد محفوظ است. در نظام دموکراتیک حق مخالفت و ابراز آن با هر کس و هر نهادی برای همه محفوظ است. در نظام دموکراتیک هر شخص و یا هر نهادی تنها در مقابل قوانین جاری کشور پاسخگو خواهد بود. در نظام دموکراتیک حاکمیت به وسیلهٔ مردم و از راه انتخاب نمایندگان آنها، با رأی گیری آزادانه و شفاف و با شرکت همه افراد جامعه که قوانین جاری کشور آنها را از این حق منع نکرده باشد، انجام میگیرد. نمایندگان منتخب مردم، که برای مدت زمان مشخص و محدود، زمام امور را در دست میگیرند به لحاظ سیاسی به مردم و به لحاظ دیگر تنها به قانون پاسخگو می باشند و نه هیچ کس دیگر.
در نظام دموکراتیک هیچ کس، به طور مطلق، از پاسخگوئی در برابر قانون بری نمیباشد. بنابراین انتخابات ابزار نظام دموکراتیک بوده و تنها در این سیستم معنا دارد. در نظام دموکراتیک پس از پایان انتخابات رأی مردم شمرده میشود و با این شمارش دولت و اپوزیسیون تعریف و تشکیل میشوند، و هرکدام به وظایف محوله خود پرداخته و به لحاظ سیاسی به مردم و به سایر لحاظ تنها به قوانین کشور پاسخگو هستند. در انتخابات دهههای اخیر در کشورهای دموکراتیک بخشی از مردم به دلایل مختلف، عموماً به دلایل ظاهراً غیر سیاسی، در انتخابات شرکت نمیکنند. بسیاری از صاحب نظران سیاسی معتقد هستند که تقریباً ۳۰٪ از مردم هر جامعهٔ دموکراتیکی به طور «طبیعی و فیزیولوژیک» در انتخابات شرکت نمیکنند.
عدم شرکت بخشی از مردم در انتخابات در نظام دموکراتیک، اگرچه حاکی از یک بیماری در دموکراسی است، اما مشروعیت حکومت را، تا زمانیکه آن شرایط ذکر شده وجود داشته باشند، زیر علامت سؤال نمیبرد. از طرف دیگر علاج بحران عدم شرکت مردم در انتخابات در خود نظام دموکراتیک نهفته میباشد. تصویب قوانین در نظام دموکراتیک و اصولاً ادارهٔ امور کشور با رأی اکثریت، یعنی ۱+۵۰٪، انجام میگیرد. اگر مردمی از دولت خود راضی نباشند، به سادگی آن را در صندوق های رأی سرنگون می کنند و دولت دیگری را برسر کار میگمارند. به این معنا که در نظام دموکراتیک، بالادست هر مقام حکومتی از قبیل رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس پارلمان و رئیس قوهٔ قضاییه و غیره، حاکمیت و قدرت در دست جمهور مردم میباشد که با انتخابات آزاد برای مدت زمان محدود به نمایندگان اکثریت سپرده میشود و اکثریت با حفظ تمام حقوق اقلیت و با احترام تام به قوانین جاری کشور زمام امور را در دست میگیرند.
با این توضیحات که دانسته به کوتاهی تام و با سادگی تمام بیان شد، نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران را با کدام یک از این سه شیوه حکومت می توان تعریف کرد؟ دیکتاتوری سلطنتی که در سال ۱۳۵۷ با انقلاب مردم ایران سرنگون شد را با کدام؟ با توجه به کارنامهٔ رژیم سلطنتی پهلوی و رژیم مذهبی آخوندی آیا میتوان، حتی با چشم پوشی و آسانگیری، آنها را در زمرهٔ نظام های دموکراتیک در نظر گرفت؟ آیا می توانیم نظام اولی را دیکتاتوری و دومی را تمامیت خواه تعریف کنیم؟ اگر بله، آیا میتوانیم از انتخابات، بنا به تعریفی که ذکر شد، در این دو رژیم صحبت کنیم؟ اگر نه، آیا موضوع اصلی در این دو رژیم غیردموکراتیک شمارهٔ شرکت مردم در این انتخابات است؟ مثلاً اگر ۹۹٪ به پای صندوق های رأی میرفتند و به خاتمی و روحانی و رئیسی و یا پزشکیان رأی میدادند؛ تعریف ما از این رژیم تمامیت خواه، با قانون اساسی و سایر قوانین ضد دموکراتیک آن، تغییر می کرد؟ اگر ما از بی عرضگی مفرط خاتمی و شیادی بی حد روحانی بگذریم و بنا بر محال ترین فرض این موجودات را اصلاح طلب ترین افراد روی زمین فرض کنیم، آیا هیچ شخص عاقلی پیدا می شود که ادعا کند که رژیم ولایت مطلقهٔ فقیه را می توان اصلاح کرد؟
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری رژیم در دورهٔ اول، کانون های شورشی، با حضور در بیش از ۱۴هزار حوزه در ۳۱۵ شهر، گزارش دادند که تنها ۱۲٪ از دارندگان حق رأی به پای صندوق های رژیم آخوندی رفتند. در دورهٔ دوم بازهم طبق گزارش کانون های شورشی از ۲هزار شعبهٔ رأی گیری از ۲۴۸ شهر و ۶۰ روستا چیزی در حدود ۹٪ دارندگان حق رأی در این نمایش بی معنی شرکت کردند. این اعداد و ارقام فعالین مقاومت ایران در داخل کشور از منابع دیگری هم، مثل گزارش روزنامهٔ نیویورک تایمز۱۰ژوئیه و یا نظرسنجی های طبقه بندی شده اطلاعات رژیم آخوندی هم به طریقی تأیید شده اند.
آمارهای رژیم آخوندی که دور اول اعداد را مکانیکی ضرب در ۳ کرده و دور دوم روش نه سیخ بسوزه و نه کباب تقریباً ۵۰٪ (۴۹،۷) را انتخاب کرد، کسی جز رادیو و تلویزیون های فارسی زبان اجنبی را نمیفریبد. اینها در روزهای اول در دادن آمار رژیم میگفتند که این آمارهای رژیم تقلبی است، اما بعد از چند روز آن را به امید جانداختن، بدون ذکر منبع تکرار کردند. اما اکنون به نظر میرسد که «انتخابات»، که رژیم تمامیت خواه آخوندی میخواهد با آن نزد کشورهای دموکراتیک مماشاتگر اجنبی پُز بدهد، خرجش از دخلش بیشتر باشد.
انتخابات، که ابزار نظام دموکراتیک است، از هر لحاظ بلای جان رژیم درماندهٔ آخوندی شده که میخواهد با بدنهٔ در غار، سری در دنیای مدرن قرن بیست و بیست و یکم داشته باشد. بسیاری از نهادهای این رژیم هم در ظاهر، فقط در ظاهر، شبیه نهادهای دموکراتیک هستند، که البته ذات و خصیصهٔ «اسلامی» و وجود ولی مطلقهٔ فقیه آنها را مطلقاً غیردموکراتیک می کند. اساساً رژیمهای دیکتاتوری و تمامیت خواه قرن بیستم و بیست و یکم با تکیه به مردم بر سر قدرت آمده و به حضور مردم همیشه در صحنه احتیاج دارند. زمانیکه مردم از آنها بریدند و البته هم به دلایل دیگر، از میدان به در شدند. مثلاً آدولف هیتلر در آلمان و بنیتو موسولینی در ایتالیا و یا حتی روح الله خمینی در ایران، بر شانه های مردمی که آنها را خوب نمیشناختند به قدرت رسیدند. اما در هر سه مورد، زمانیکه قدرت را در دست گرفتند بسیار زود و با خشونت حق حاکمیت را از مردم گرفته و از آنها به عنوان سیاهی لشکر و یا گوشت دم توپِ سیاستهای مخرب و ماجراجویانهٔ خود استفاده کردند.
زمانیکه موسولینی، که از سال ۱۹۲۲ در قدرت بود، در روز ۱۰ ژوئن ۱۹۴۰ ورود ایتالیا را به جنگ اعلام کرد، صدای هورای صدها هزار نفر که آن روز در میدان بودند به آسمان رسید. اما فرستادن ارتش سست و بی سازوبرگ، با کفش های کتانی، ایتالیا به مسلخ بیابان های پربرف روسیه دست او را رو کرد و نهایتاً در ۲۷ آوریل ۱۹۴۵ به دست پارتیزانهای ایتالیائی تیرباران شد. خمینی هم با استقبال چند میلیونی، ۱۲ بهمن ۵۷، وارد ایران شد و در ۳۰ خرداد ۶۰ کیفیت آن مقبولیت، ترک جدی برداشت تا اینکه روز ۵ مهر همان سال شعار «مرگ بر خمینی» با جسارت تاریخی مردم ایران و در میان بهت ناباوران طنین انداز شد.
شیادی مثال زدنی و قساوت بیمانند و امداد رسانی کشورهای اجنبی باعث دوامِ بی ثبات رژیم آدمخوار آخوندی شده است. اکنون رژیم همهٔ کارت های تاکتیکی و استراتژیک خودش را بازی کرده، بی آنکه حتی یک روز احساس ثبات و ماندگاری داشته باشد. به طور خاص از آبان ۱۳۹۶ طرد رژیم آخوندی و طرح سرنگونی آن به عنوان یک خواست عمومی در کشور ما مطرح شد و در سال ۹۸ و به خصوص با قیام ۱۴۰۱ از این رژیم درمانده چیزی جز جسدی روی خاک پاک ایران نمانده است. انتخابات اخیر طرد عموم مردم ایران از این جانیان غارنشین را در مقابل چشم جهانیان قرار داد و موضوع تغییر رژیم را تبدیل به امری ضروری کرد.