جمشید پیمان: شانس و معجزه‌ای در کار نبود، خیانت کردی!

 

 

 

تاریخ با همه ی حواس جمعی اش، بعضی جاها دچار فراموشی می شود. رویدادها را خوب نگه می دارد اما نام ها را جز معدودی ، از یاد می برد. نکونام و زشت نام هم برایش یکسان است!

انسان باید نگذارد تاریخ دچار آلزهایمر شود!

وقتی به ماجرای کشتار تابستان ۱۳۶۷ و اعدام بیش از سی هزار زندانی مینگرم و می اندیشم، نتیجه میگیرم که:

۱ ـ آن سی هزار سر به دار به خمینی جنایتکار و مرام و آرمان ضد انسانی و دین و آیین مادون تاریخی اش " نه" گفتند؛ یک " نه " مطلق و بی هیچ حرف و حدیث و حول و حاشیه!

سزای آن نه گویی و  ایستادن در برابر هیولای جمهوری اسلامی اعدام بود و بس!

۲ ـ همزمان گروهی بودند که تاب وتوانشان اندک بود و جرات روبرو شدن با مرگ را نداشتند. در آن لحظه که برای هیچکس جز خودشان و سی هزار تسلیم نشده قابل تصور نیست توبه نامه نوشتند و ابراز ندامت کردند و جان خویش رهاندند! امّا تن به خیانت و انسان فروشی ندادند و سرانجام یا سراغ زندگی عادی و معمولی رفتند و یا در فرصت مناسب دوباره به مقاومت ضد جمهوری اسلامی پیوستند. جانانه هم پیوستند و بسیاری از آنان نیز در نبرد با رژیم آخوندی جان باختند! درود به شرف و بزرگواری آنها!

۳ ـ گروهی نیز بودند که بریدند. هم توانشان برید هم وجدانشان تکه پاره شد. از مقاومت در برابر رژیم دست کشیدند و به این بسنده نکردند و همه چیزشان را در اختیار حاکمان جنایت کار گذاشتند!

زن و شوهر و خواهر و برادر را لو دادند، دوست و آشنا ویاران دیروزشان را به رژیم فروختند، آنهم به نازل ترین قیمت!

۴ ـ گروهی بسیار اندک هم بودند که بسیار پیش تر از کشتار تابستان ۱۳۶۷ دستگیر شده بودند و در نخستین بازجویی و رویارویی با شکنجه گران، دست تسلیم بالا برده و در همان زندان در پوش زندانی سیاسی، به کار جاسوسی و آدم فروشی ادامه دادند.

همین ها بودند که برای نشان دادن صداقتشان در خیانت به آزادی خواهان، همراه پاسداران به گشت زنی میرفتند و به شکار مبارزان می پرداختند و نشانی خانه ها و مخفی گاه های آنها را تقدیم جنایت کاران می کردند!

اغلب همین ها بودند که بعدها در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون ها با وقاحت چشم در چشم مخاطبان دوختند و گفتند که نجات آنها از کشتار تابستان ۱۳۶۷ یا معجزه بوده یا شانس آورده‌اند!

نفرین جاودانه بر اینان باد!

جمشید پیمان ۲۵،۰۸،۲۰۲۴