اسماعیل محدث: آخر خط رژیم آخوندی پایان دیکتاتوری

 

 آدم وقتی به قمپزهای جواد ظریف و عجز و لابه های مسعود پزشکیان گوش می‌کند دیگر نمی‌تواند اوضاع واقعی و رقت بار رژیم آخوندی را حاشا کند. ظریف و پزشکیان برای این رژیم پاره پوره شده، وصله ای ناجور و بدتر از سوراخ شده و رقت انگیز. ظریف «معاون رئیس‌جمهور در امور استراتژیک»، این گفتهٔ مردمی را به خاطر می آورد: مورچه چیه که کله پاچه ش باشه! آقای معاونِ هفت خط، که در مناسبات خود رژیم هم معلوم نیست که چه کاره است، باد در سینه انداخته و در فارین افرز نوشته است که «رئیس جمهورش با اتخاذ یک سیاست خارجی انعطاف‌پذیر می‌خواهد با کشورهای عرب همسایه همکاری کند و روابط با همپیمانان ایران را تقویت نماید. او همچنین تمایل دارد تا به‌طور سازنده با غرب در تعامل باشد. دولت او برای مدیریت تنش‌ها با ایالات متحده، که به تازگی رئیس‌جمهور جدیدی نیز انتخاب کرده، آماده است. پزشکیان آماده است مذاکراتی از جایگاه برابر درباره توافق هسته‌ای و شاید موارد بیشتری انجام گیرد». برای کسی که این قمپز فرزند سیاست ورشکستهٔ مماشات را می‌خواند این سؤال مطرح می شود که این « همپیمانان»‌ چه کسانی هستند و این «انعطاف‌پذیری» مربوط به آقای رئیس جمهور می باشد و یا مربوط به مرشد و ولی نعمت او؟ اما سؤالی به واقع بی جواب می ماند اینکه چرا و دقیقاً به چه دلیلی رژیم غارنشین آخوندی تاکنون انعطاف‌پذیر نبوده است؛ حالا چه اتفاقی است که ادعا می‌کند که می خواهد «یک سیاست خارجی انعطاف‌پذیر» اتخاذ کند؟

زمانی که ظریف اظهار می دارد که پزشکیان به ثبات و توسعه اقتصادی در خاورمیانه علاقه‌مند است، اگر باعث خنده و تعجب خواننده نشود، نمی توان تصور نکرد که این غارنشین بزرگ شدهٔ کوچه پس کوچه های نیویورک، در بیرون از زمان در توهمی ذاتی غرقِ غرق است، توهمی بیمارگونه که هم او و هم رژیمش متبوعش را در خود می‌فشارد. اما شاهکار ظریف آنجاست که می‌گوید «این یک لحظه تاریخی برای ثبات است که جهان نباید آن را از دست بدهد و تهران قطعاً این کار را نخواهد کرد». کسی این جمله را می خواند نمی تواند تصور نکند آقای معاون هفت رنگ دارد فقط برای بسیجی های وطنی سخنوری می کند و یا برای چغندرهای فرنگی. ظریف با ردیف کردن معضلات « مداخله‌های خارجی، جنگ‌ها، اختلافات مذهبی، تروریسم، قاچاق مواد مخدر، کمبود آب، بحران پناهندگان و تخریب محیط زیست» سعی می کند به چغندرها استفادهٔ مفید از تاکتیک آی دزد آی دزد را حالی کند. زمانیکه ظریف از «فرایند هلسینکی» صحبت می کند معلوم نیست با از دست دادن تنها دولت خارجی طرفدارش، دولت اسد در سوریه، و با قطع دست و پایش در منطقه، نیروهای نیابتی، دقیقاً این کنفرانس امنیت و همکاری می بایست بین چه کسانی انجام بگیرد و ظریف و رژیم متبوعش در کجای این معرکه ایستاده اند. توهم مزمن، یعنی بیماری بی درمان.  

ظریف، که به سان یک پشهٔ له شده سعی می کند تا وزوزِ بالهای پریشانش را به جای خروش خرگوش جا بزند، گفته است که رژیمش در پس هر فشاری لجبازتر شده و میان دعوا بند را به آب داده که «تعداد سانتریفیوژهای ایران از سال ۱۳۹۷، یعنی زمانی که آمریکای دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای خارج شد، به شدت افزایش یافته و سطح غنی‌سازی از ۳٫۵ درصد به بالای ۶۰ درصد رسیده است». معاون رئیس‌جمهور در امور استراتژیک رژیم آخوندی، مثل یک خرگوش خیسِ طلبکار دست پیش میگیرد و می گوید: «ترامپ که در ژانویه دوباره به مقام ریاست‌جمهوری باز می‌گردد و شرکای واشنگتن در اروپا، تنها باید خود را برای پیشرفت مستمر هسته‌ای ایران سرزنش کنند». محمد جواد ظریف از ته چاه ذلت بی سابقهٔ رژیم متبوعش، نشانهٔ مشخص سرنگونی، با خروشی خرگوشی به اروپا و آمریکا نهیب می زند که «ایران را به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از ثبات منطقه‌ای بپذیرند و به دنبال راه‌حل‌های مشترک برای چالش‌های مشترک باشند».

گفته های ظریف در نشریه فارین افرز، چیزی بیش از هذیان های یک عنصر متقلّبِ رژیمی که ۴۳ سال، عمرِ زیادی کرده، نیست. رژیمی مرتجع که با استفاده از موقعیت استثنائی به قدرت رسید با شعار «یا روسری، یا توسری!» به میدان آمد و در میان بهت مردم تشنهٔ آزادی فکر کرد در اولین قدم بهترین کار سلب آزادی به دست آورده مردم ایران و اعلام جنگ با همهٔ عالم با اشغال سفارت آمریکا در تهران است. دستیار گماشتهٔ ولی فقیه رژیم در گِل مانده، که شعار نه شرقی نه غربی، در گلویش گیر کرده، در حالیکه از روسیه درخواست می کند که چندین هزار تن از نیروهایش را از سوریه خارج کند، با تهدیدهای توخالی دست گدائی به سوی آمریکا دراز می کند. اما مشکل ظریف و رژیم درماندهٔ آخوندی این است که دیگر دیر و بسیار دیر شده است. هردو پایه ای که رژیم عقب افتاده بر آن سوار بود، سرکوب داخلی و صدور بنیادگرائی و تروریسم، نه تنها  دیگر کارساز نیستند، بلکه دقیقاً به عکس عمل می کنند، همچنان که دروغهای شاخدار این جماعت غارنشین.

 در حالیکه  ظریف می‌گوید پزشکیان آماده است که از «پارادایم‌های کهنه» دست بردارد، کسی نیست که به او حالی کند که دیگر کسی نه تنها برای پزشکیان، که حتی برای خامنه‌ای هم تره خورد نمی کند. در فاز سرنگونی، شکل و محتوای هر پدیده ای تغییر پیدا می‌کند، این تغییر اکنون در مقابل چشم همه قرار دارد. شاید دولتهایی به زعم ظریف «به دنبال تغییر رژیم ایران» نبوده و برعکس، علاقه‌مند باشند که  «از طریق مذاکره، تنش با ایران را به پایان برساند»؛ این به خودشان مربوط است، اما آنچه به مردم ایران و مقاومت سازمانیافته مربوط می‌شود بی شکاف خواهان تغییر رژیم و سخت دست به کار سرنگونی تام و تمام آن می‌باشند؛ این را رژیم آخوندی می‌تواند روزمره از کانون های شورشی در تهران و سایر شهرهای میهن سؤال کند و جواب بگیرد. دورهٔ حکومت دیکتاتوری در ایران به پایان رسیده است؛ این را از وجدان های بیدار دختران و پسران این سرزمین زیبا سؤال کنید! این خود بزرگترین مشکل کسانی است، که بی آینده، سعی می کنند امروز را حفظ کرده و یا «حداکثر» سعی می کنند، منجمد و حسرت بار، به گذشته نگاه کنند.