احسان امین الرعایا : لحظة فروپاشی قوای خامنه‌ای در سوریه[1]

 

 

 

طوفانی که در یازده روز ۷ تا ۱۸ آذر سوریه را درنوردید و حکومت خامنه‌ای را به لرزه درآورد، پرسش مهمی را پیش آورده است: مهم‌ترین عامل روند زودفرجام سرنگونی بشار اسد چه بود؟ این پرسش برآمده از جدال نظری عمیق‌تری است که موضوع آن عیار واقعی قدرت حاکم بر ایران است. چرا رژیم ایران به‌رغم برخورداری از یک ارتش ۱۰۰ هزار نفری و صدها پایگاه نظامی در سوریه در سرنوشت‌سازترین لحظه تاریخ سلطة‌ خود در این کشور  از هم گسیخت و نتوانست مهم‌ترین دولت متحد خود در منطقه را حفظ کند؟

در پاسخ به این سئوال، هیچ‌کس به اندازة خامنه‌ای نظریه عاملیت قدرت‌های خارجی را تکرار نمی‌کند. در اولین سخنرانی‌اش پس از سقوط بشار اسد، علت شکست خود را در این توضیح خلاصه کرد که در روزهای آخر «هواپیماهای صهیونیستی و آمریکایی» اجازه عبور به هواپیماهای اعزامی او را برای رساندن «امکانات، نفرات و نیروها» به «حدود زینبیه» ندادند.[2]

از نظر منطقی، این یک مغالطة واضح و مصادره به مطلوب است. خامنه‌ای آنچه را که توضیح می‌خواهد به‌جای دلیل اقامه کرده است. مثل این است که یک بوکسور ناک‌اوت شده، علت شکست خود را ضربة سنگین حریف عنوان کند؛ به جای اقرار به این‌که چه ناتوانی، ناهوشیاری و ضعفی  داشته که فرصت ضربه را برای دشمن فراهم ساخته و در برابر آن تاب نیاورده است.

 

سرنگونی دیکتاتوری بشار اسد را باید چگونه دید؟ این واقعه طینت دوگانه‌یی دارد: از یک طرف بحران‌زدگی رژیم ولایت فقیه ـ بحران  معطوف به موجودیت این رژیم ـ را آشکار کرده، از طرف دیگر حلقه‌یی از فرآیند سرنگونی همین رژیم است.

سرعت وقایع ماه دسامبر، وارفتگی و مات‌شدگی خامنه‌ای، فروپاشی قوای سپاه پاسداران در سوریه و واکنش‌های بعدی رژیم همه ذیل همین عبارت رازگشایی می‌شود.

مسأله این نیست که ضربه نظامی بزرگی به رژیم وارد شده. هر چند که از لحاظ نظامی و اطلاعاتی آنچه رخ داده، نابودی بخش اعظم ماشین جنگی رژیم در منطقه است که جبران آن متصور نیست. هم‌چنین مسأله این نیست که کریدورهای استراتژیک رژیم برای پشتیبانی و حفظ گروه حزب‌الله از بین رفته[3]، بلکه فراتر از آن یکی از پایه‌های بقای نظام ولایت فقیه فرو ریخته است. از سالها پیش رژیم برای گریز از قیام و سرنگونی، بین موجودیت خود و موقعیت‌اش در سوریه پیوندهای وثیقی برقرار کرده بود. این موقعیت دیگر وجود ندارد.

 

در مورد جنگ غزه، که خامنه‌ای بانی‌ و یک طرف اصلی‌اش بود، رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی به صراحت و قاطعیت گفت: «بزرگترین بازندة استراتژیک این جنگ خامنه‌ای است». در ۱۸ آذر بازندگی استراتژیک در دمشق به بلوغ خود رسید و رژیم را به مختصات رقت‌باری تنزل داد.

وقایع یازده روزه سوریه، به صورت یک‌پارچه، یک مدرک عینی قاطع برای دیدن عیار واقعی قدرت سپاه پاسداران خامنه‌ای است. قدرت نظامی و مجموعه توانمندی‌های گوناگون آنها در صحنة‌ یک نبرد تعیین‌کننده محک خورد.

لحظه فروپاشی قوای رژیم، و مشخصاً لحظة آغاز آن در منطقة حلب، اهمیت فوق‌العاده دارد. این لحظه درک تازه‌یی از روند زوال قدرت رژیم به دست می‌دهد. دقیقاً همان چیزی است که رژیم برای پوشاندن آن تلاش می‌کند. 

 لحظة آغاز فروپاشی قوای سپاه پاسداران، ماهیت تاکتیکی ندارد. بلکه تجلی ضعف بنیادین کل رژیم است. به این معنی که اگر قدرت و ظرفیت لازم را داشت، می‌توانست مانع آن شود.

خبرگزاری تسنیم ـ رسانه اصلی نیروی قدس سپاه پاسداران ـ تصویر قابل توجهی از میدان نخستین نبرد ارائه کرده است: «از لحاظ منطق نظامی در حاشیه غربی استان حلب، که درگیری‌ از آنجا آغاز شد، نیروهای مقاومت حضور بسیار پررنگی داشتند. گروه‌های معارض می‌گویند نیروهای مقاومت در این منطقه بیش از ۳۰ پایگاه داشتند ولی در نقشه‌هایی که به اندازه معارضان بزرگنمایی نمی‌کند می‌گوید که مقاومت دست‌کم در ۱۷نقطه این منطقه از پایگاه برخوردار بوده است».[4]  این گزارش تردیدی درباره بسندگی امکانات نظامی رژیم برای مقابله با نیروی کم شمار مخالفان باقی نمی‌گذارد.

در مورد شمار قوای رژیم، مهم‌ترین مدرک مصاحبه رئیس جمهور روسیه است. دولت روسیه مطلع‌ترین طرفی است که می‌تواند درباره وقایع آن روزهای سوریه اظهار نظر کند. زیرا در همین جنگ مشارکت داشت. از چند سال پیش نیز در ۲۱ پایگاه مهم و ۹۳ نقطه نظامی در نقاط مختلف سوریه، پایگاه هوایی بزرگی در لاذقیه و پایگاه دریایی بزرگی در طرطوس داشته است.

رئیس جمهور روسیه در مصاحبه با تلویزیون دولتی این کشور گفت:‌ «۳۵۰ نیروی مخالف وارد حلب شدند، ۳۰ هزار نیروی دولتی و وفادار به ایران بدون هیچ مقاومتی عقب‌نشینی کردند، مواضع خود را تخریب کردند و از منطقه خارج شدند»  او گفت« مشابه این وضعیت در سراسر سوریه رخ داد».  

برطبق  این روایت، قوای  ۳۰ هزار نفری خامنه‌ای و بشار  اسد در آن لحظه به معنی دقیق کلمه دچار هزیمت شده‌اند. منابعی که در خلال این جنگ با خبرگزاری رویترز گفتگو کرده‌اند، تأیید کرده‌اند که «نیروهای ایرانی و گروه‌های متحد آنها کنترل فرماندهی را در دست داشتند. ... بیشتر ساختار فرماندهی عملیاتی ارتش سوریه توسط مشاوران نظامی ایرانی و گروه‌های متحدشان اداره می‌شد. خروج ناگهانی ایرانی‌ها ارتش سوریه را در وضعیت بحرانی و بدون رهبری رها کرد و همین امر منجر به عقب‌نشینی‌های متوالی شد».[5]

در آن لحظه فوق‌العاده در فرماندهی سپاه پاسداران چه ‌گذشت؟ از ساعت اول، اتاق فرماندهی آن‌ها محل درگیری و کشتار درونی بود. در همان روز رژیم اعلام کرد سرتیپ پاسدار کیومرث پورهاشمی فرمانده سپاه پاسداران کشته شده است. اما پس از دو هفته سکوت، دربارة این واقعه مبهم اعلام کرد:‌ او توسط «یک نفوذی عامل آمریکا» به قتل رسیده است.[6] به کار بردن ترم «نفوذی آمریکا» اشاره به نیروی خودی است که می‌تواند از عوامل سپاه پاسداران یا از نیروهای بشار اسد باشد. در هر حال، در لحظه شروع جنگ ،رژیم فرماندهی خود را به خاطر مخاصمات درونی از دست داد.  این حلقة مهمی از همان فروپاشی است.

جنگ در حلب که در ۷ آذر شروع شده بود، تا ۹ آذر به انتها رسید. از آن زمان تا حمله قوای مخالف به شهر حما، سپاه پاسداران ۶ روز فرصت داشت و از نیرو، سلاح، مهمات و پایگاه‌های مکفی برای ایستادگی در حما برخوردار بود. اما در آن‌  جا هم الگوی هزیمت و فروپاشی تکرار شد. نقطة تعیین‌کنندة آخر حمص بود. شهری که از هفت سال پیش سپاه پاسداران در آن‌جا یک پایگاه هوایی بزرگ ساخته است. برای حفظ حمص رژیم نیروهای واحد نخبة حزب‌الله به نام رضوان را از لبنان به این شهر منتقل کرد. اما سرعت شکست رژیم در این شهر نیز کم‌تر از شهرهای قبلی نبود و تنها دستاوردش، فراری دادن شتابزده اعضای حزب‌الله به طرف لبنان بود. سرانجام در دمشق و منطقة زینبیه، که مراکز اصلی فرماندهی سپاه پاسداران بود، رژیم جز این که فرماندهان و مهره‌های حساس خود را سرآسیمه به مرزهای عراق یا به فرودگاه حمیمیم بفرستد تا از آن‌جا به ایران فرار کنند، از عهدة کاری برنیامد. این ناتوانی و درهم‌ریختگی ناشی از غافلگیر شدن و مواجهه با یک تغییر ناگهانی زلزله‌آسا نیز نبود. از معدود طرف‌هایی که از وقایع ماه دسامبر سوریه غافلگیر نبود، خامنه‌ای و سپاه پاسدارانش بودند. خود او یک بار و  وزیرخارجه‌اش چند بار فاش کردند که از طرح مخالفان برای شروع حمله و عملیات از چند ماه قبل مطلع شده و آن را به اطلاع دولت سوریه هم رسانده بودند.[7]

در حقیقت، فروپاشی قوای سپاه پاسداران در سوریه محصول ضعف شدید رژیم حاکم بر تهران است که از قبل خود را در تحولات بزرگی نشان داده  است.  از جمله تحریم بی‌سابقة‌ دو رشته انتخابات، فروپاشی پایگاه سیاسی خامنه‌ای در هیأت حاکمه، هلاکت رئیس جمهور خامنه‌ای، آمادگی یک جامعة مترصد قیام آن‌هم با جلوداری کانون‌ شورشی و ....

 سپاه پاسدارانی که خامنه‌ای اجزایش را با رانت و پول به هم چسبانده، البته در زندان‌ها، در هنگام شکنجة زندانی بی‌دفاع، یا در خیابان‌ها در مقابل مردم بی‌سلاح و دست‌خالی یکه‌تازی می‌کنند. اما وقتی در مقابل یک نیروی مسلح قرار می‌گیرند، نتیجه همین است.

 

سرعت وقایع سوریه، بدون عنایت به وخامت شرائط نیروی نگهدارندة رژیم بشار اسد، به سادگی به برساختن فرضیه‌ها و گمانه‌زنی‌هایی راه می‌برد که زد و بند پنهانی قدرت‌ها را دینامیزم عقب‌نشینی قوای نظامی و پایان یافتن کار  اسد می‌داند. به عنوان مثال گفته می‌شود که روسیه با چشم‌انداز توقف جنگ اکراین با دونالد ترامپ بر سر واگذاری سوریه به توافق رسیده است. گمانه‌زنی‌های دیگر ترکیه یا حتی رژیم خامنه‌ای را طرف زد و بند معرفی می‌کنند.

این فرضیه‌ها با داده‌های مکفی پشتیبانی نمی‌شود. اما در هر حال و در هر فرضیه‌یی که مبنای بررسی قرار گیرد،

براساس شواهد انضمامی دو واقعیت قابل انکار نیست:

ـ از نظر سیاسی رژیم تا لحظة آخر نمی‌خواست سوریه را از دست بدهد و سقوط بشار  اسد را بپذیرد

ـ از نظر نظامی، برخلاف برخی روایت‌ها که عقب‌نشینی رژیم از نقاط مختلف درگیری و از کل سوریه را یک «عقب‌نشینی» منظم توصیف می‌کنند، آنچه در حلب، حما، حمص، دمشق و مرزهای عراق و لبنان مشاهده شد، قوای رژیم به صورت ازهم‌گسیخته‌یی در حال فرار بودند. این بار «لحظه سایگون» برای قوای خامنه‌ای تکرار شد. رئیس جمهور روسیه گفت:‌« اگر قبلاً دوستان ایرانی ما به عنوان مثال از ما می خواستند که به آنها کمک کنیم تا واحدهای خود را به خاک سوریه منتقل کنند، اکنون از ما می‌خواستندکه آنها را از آنجا خارج کنیم. ما ۴ هزار رزمندة ایرانی را به تهران بردیم».[8]

 

پشت جبهه یا تکیه‌گاه بقا؟

پس از سقوط بشار اسد،‌ خامنه‌ای ادعا کرد که هدفش از اعزام سپاه پاسداران به سوریه،‌ اولاً، مقابله با «قضیه‌ی فتنه‌ی داعش» بوده. ثانیاً، دامنه و استمرار چندانی نداشته است.[9]

به نوبة خود پاسدار علی‌اکبر احمدیان، «دبیر شورای عالی امنیّت ملّی» گفت: «ما بعد از اتمام حکومت داعش، با تمایل دولت سوریه قوای خود را تخلیه کرده بودیم و در منطقه حضور عملیاتی نداشتیم».[10]

آیا حضور سپاه پاسداران در سوریه حالت گذرا و محدودی داشته است؟ آیا سوریه برای رژیم گذرگاه حمل و نقل سلاح و مهمات مورد نیاز حزب‌الله بوده است؟ یا نفوذ رژیم در سوریه را باید در چارچوب به کلی متفاوتی نگریست؟

مهم‌ترین طرفی که از شروع جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، پیگیرانه حضور و دخالت‌های پرجنایت رژیم در آن کشور را افشا کرده، مقاومت ایران است.

در سال ۱۳۹۵ نمایندگی شورای ملی مقاومت در آمریکا کتابی درباره دخالت‌های رژیم در سوریه منتشر کرد. بنا به برآورد این کتاب، در آن زمان شمار قوای رژیم حدود ۷۰ هزار نفر بوده است. شامل حدود ۱۰ هزار پاسدار، ۶ هزار نفر از ارتش تحت امر خامنه‌ای، شبه نظامیان عراقی۲۰ هزار نفر، فاطمیون (افغانی) ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر، حزب الله لبنان۷ تا ۱۰ هزار نفر و زینبیون (پاکستان) ۵ تا ۷ هزار نفر.

یک سال بعد در مهر ۱۳۹۶، شورای ملی مقاومت در گزارش افشاگرانة جدیدی فاش کرد که شمار شبه نظامیان مزدور سپاه در سوریه به بیش از ۱۰۰ هزار تن می‌رسد. گزارش‌های بعدی تأیید می‌کند که در هفت سال گذشته رژیم کمیت‌ نیروهای خود در سوریه را در همین حد حفظ کرده بود. سال گذشته روزنامه وال‌استریت ژورنال در تحلیلی که پیش‌بینی می‌کرد «خاورمیانه به سوی یک جنگ بزرگ پیش می‌رود» گزارش داد که ایران در حال حاضر حدود ۱۰۰ هزار رزمندة عراقی در سوریه دارد.[11] در آخرین روز قبل از سقوط بشار اسد، محمد جواد لاریجانی به‌عنوان «کارشناس و تحلیلگر مسائل غرب آسیا» به رسانه‌های رژیم گفت:‌ «نیروهای عظیم مقاومت در سوریه بالغ بر ۱۰۰ هزار نفرند».[12]

در این جنگ بنا به منابع رژیم ۶ هزار پاسدار کشته شده‌اند. البته با توجه به شمار تلفات در میان فرماندهان، آمار واقعی باید بیشتر از این باشد.[13]

 

علاوه بر این ارتش صد هزار نفری، خامنه‌ای و سپاه پاسدارانش بخش زیادی از خاک سوریه و شئون امنیتی و نظامی و اطلاعاتی این کشور را تحت حاکمیت خود در آورده بودند. آن‌ها بافت جمعیتی سوریه را در جهت منافع سیاسی و نظامی خود دستکاری کرده بودند. در المزه دمشق منطقه بزرگی را به  انحصار خود درآورده بودند. در نتیجه جمعیت‌ ساکنان این منطقه فقط ایرانی بودند. منطقه بزرگی در اطراف زینبیه منحصر به سکونت نیروهای حزب‌الله لبنان شده بود. به طور کلی تغییر دموگرافی سوریه که در اتحاد عمل با بشار اسد صورت گرفت، پروژه‌یی با قدمت حداقل ۳۰ سال بود. این پروژه با انهدام مراکز اسناد مالکیت، بمباران و گرسنه نگهداشتن مردم برای کوچاندن اجباری آنها، تابعیت سوری دادن به مزدوران لبنانی و افغانی و پاکستانی و عراقی و اسکان‌شان در مناطق تخلیه شده، و ... انجام می‌شد.

برآورد می‌شود که حداقل در دوازه منطقه سوریه از جمله در داریای دمشق، هم‌چنین در حوالی مرز لبنان و مرز عراق. ساختار جمعیتی تغییر یافته است. خامنه‌ای در پی ایجاد مناطق به هم پیوسته شیعی در سوریه بود تا گذرگاه امنی برای نقل و انتقال نیرو و سلاح تا دریای مدیترانه داشته باشد.

در سال ۱۴۰۲ بخشی از اسناد درونی وزارت خارجه رژیم توسط کانال قیام تا سرنگونی» فاش شد که نشان می‌داد مبلغ بدهی دولت بشار اسد به رژیم در دهه ۱۳۹۰ به ۵۰ میلیارد دلار رسیده است. این بدهی شامل مبالغ دیگری نیست که از سال ۱۴۰۰ به بعد به بشار اسد داده شده است. در حالی که در تمام این مدت، روزانه ۶۰ تا ۷۰  هزار بشکه نفت ایران به حکومت بشار تحویل می‌شد.[14] آخرین نفتکشی که برای او از ایران ارسال شد، صبح یکشنبه ۱۹ آذر(چند ساعت بعد از فرار بشار اسد) از حوالی کانال سوئز به ایران برگردانده شد.[15]

از طرف دیگر، این پنجاه میلیارد دلار، تنها هزینه نفت و مبالغ نقدی است که به دیکتاتوری سوریه داده شده و  هزینه‌های نظامی خود رژیم در سوریه از جمله مخارج زیرساخت‌های اجتماعی و مذهبی و فرهنگی را شامل نمی‌شود. به عنوان مثال:

ـ طبق برآورد مؤسسه تحقیقات صلح بین‌المللی استکهلم، رژیم از آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱ تا سال ۲۰۲۳، برای زیرساخت‌های نظامی و لجستیکی، آموزش نیروهای سوری و استقرار مستشاران نظامی خود بین ۳۰ تا ۳۵ میلیارد دلار هزینه کرده است.

در سال ۲۰۱۳ پایگاه دیرالزور را با هزینه‌ای حدود ۲۵۰ میلیون دلار برای انبار موشک و اسکان ۱۵۰۰ نیرو و مستشار ساخته است

در سال ۲۰۱۵ مرکز لجستیک لاذقیه را با ۱۸۰ میلیون دلار برای انبارها و تونل‌های زیرزمینی و جابه‌جایی سلاح نظامی برپا کرد.

در سال ۲۰۱۷ پایگاه هوایی T-4 را با هزینه ۴۰۰ میلیون دلار ساخت که هدف آن برای جای‌دادن سامانه‌های پدافند هوایی روسیه و ایران و آشیانه‌های زیرزمینی برای پهپاد و موشک‌ها در نزدیکی پالمیرا در استان حمص بود.

به طور کلی رژیم در خاک سوریه هفت پایگاه هوایی، ۱۵ انبار موشک، ۲۲ مرکز فرماندهی و ۸۵ کیلومتر تونل زیرزمینی داشته است.[16]

ـ «کمیته امداد» که خود را یک نهاد خیریه معرفی می‌کند و در  قانون بودجه سال ۱۴۰۳ از  ۱۸.۵ هزار میلیارد تومان بودجه برخوردار شده[17]، در اصل یک نهاد پشتیبانی جنگ در سوریه و لبنان است. از جمله در سوریه در ساخت و سازهای وسیع شرک داشته است.

ـ بنیاد مسکن انقلاب اسلامی که همه ساله سهم زیادی  از بودجه کشور را از آن خود می‌کند و وظیفة ظاهری‌اش ساختن خانه‌های ارزان‌قیمت برای مردم محروم است، یکی دیگر از نهادهای پشتیبان دستگاه جنگی خامنه‌ای در سوریه و لبنان است. این بنیاد بین سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱، برای بازسازی محله‌های مسکونی شهر حلب تا ۱.۵ میلیارد دلار هزینه کرده است.

ـ شرکت صنعتی دریایی صدرا وابسته به سپاه پاسداران ، بین سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۹، بیش از ۱.۲ میلیارد دلار برای نوسازی بندر طرطوس سرمایه‌گذاری کرد.

ـ بانک‌های ایران که در داخل کشور در حالت ورشکستگی‌اند، مطابق گزارش بانک مرکزی  بیش از پنج میلیارد دلار برای تأمین مالی پروژه‌ها در سوریه اختصاص داده‌اند.

ـ و ....

بررسی توالی دقیق رویدادها در سوریه و عراق تأیید می‌کند که پس از مهار وحشیگری‌های داعش در سال ۲۰۱۷ از قضا حضور سپاه پاسداران در سوریه رو به گسترش نهاد. سوریه که ابتدا مهم‌ترین دولت متحد رژیم در منطقه بود، پس از جنگ‌ داخلی به یک کشور تابع رژیم تبدیل شد. بنابراین در سرنگونی بشار اسد، رژیم بخشی از منطقه تحت حاکمیت‌اش را از دست داده است.

 

اول عراق یا اول ایران؟

پاسدار حسین همدانی از قاتلان مردم ایران که در سرکوب قیام سال ۸۸ نقش ویژه داشت و بعداً‌ به فرماندهی قوای رژیم در سوریه رسید، در زمره فهرست طولانی سرتیپ پاسدارانی است که در سوریه به هلاکت رسیده است.[18] وی در سخنانی که بعد از هلاکتش منتشر شده، نقش بی‌جایگزین سوریه برای رژیم را توضیح می‌دهد: «در جلسه‌‌یی آقا[خامنه‌ای] فرمود: ... آقای بشار اسد به نیابت ما می‌جنگد، از جانب ما می‌جنگد، او اگر امروز به این نتیجه برسد که به حزب‌الله کمک نکند برایش کافی است. ...یکی از مسئولین عالیرتبه نظامی ما می‌گوید: آمریکا جنگش را با ما از سوریه شروع کرد. در جلسه محضر آقا می‌گوید: سوریه را اگر تمام کنند می‌آیند عراق، سپس می‌آیند ایران! آقا می‌گوید: خیر مستقیم می‌آیند ایران».[19]
این نقل‌قول در کنار ده‌ها گفته صریح دیگر شخص خامنه‌ای و سایر آخوندها و فرماندهان پاسداران، بر نقش حیاتی سوریه در حفظ موجودیت رژیم تأکید دارد.

از سال ۵۹ که خمینی جنگ با عراق ـ با یک میلیون کشته در طرف ایران ـ را موهبتی الهی برای رژیمش دانست و آن را وسیلة‌ سرکوب مجاهدین و سرپوش گذاشتن بر اختناق وحشیانه حاکم کرد، تا امروز رژیم پا به‌پای بحران‌های داخلی به صدور جنگ و تروریسم به کشورهای منطقه نیازمند بوده است. ولایت فقیه از جنگ‌افروزی در کشورهای منطقه جدایی‌ناپذیر است. و در وضعیت متزلزل رژیم آن را تکیه‌گاه خود می‌کند. با جنگ‌افروزی قیام‌ها را قفل می‌کند و راه تنفس جنبش اعتراضی را می‌بندد. کما این که از فردای ۱۵ مهر ۱۴۰۲(۷ اکتبر) و شروع جنگ در غزه، راه فوران قیام‌ها در ایران را مسدود کرد. این بزرگ‌ترین سود خامنه‌ای از این جنگ است.

برآیند این منفعت‌ها و موقعیت‌ها در تیزترین و سیاسی‌ترین وجه آن امر هژمونی است که برآیند همه موقعیت‌های اجتماعی، مالی، سیاسی، ایدئولوژیک و طبقاتی است.

هژمونی خامنه‌ای اگر ضعیف بشود، کل رژیم ضعیف می‌شود. اگر آن را از دست بدهد یا اگر به‌ناچار شریکی در آن بپذیرد، به سرنگونی بلافصل رژیم راه‌ می‌برد.

هژمونی‌ خامنه‌ای برآمده از چیست؟ از نظر ایدئولوژیک و عقیدتی و معنوی او هیچ‌وقت مایه و اعتباری نزد پایگاه اجتماعی تحلیل‌رفته رژیم نداشته است. آراء مردم و مقبولیت اجتماعی نیز همواره پونة مار ولایت فقیه بوده است. در نتیجه خامنه‌ای هژمونی خود را از داشتن سپاه پاسداران(قدرت سرکوب)، سلب مالکیت و غارت دارایی مردم ایران و صدور جنگ و تروریسم ـ به‌خصوص از راه دست‌اندازی بر سوریه ـ تأمین کرده است.

به زبان ساده در توازن قوای درون رژیم، تا پیش از این، زبان حال خامنه‌ای رجزخوانی‌های  از این گونه  بوده است که «من آنم که سوریه یا حزب‌الله را دارم».

با همین منطق، بعد از شروع جنگ غزه در هفت اکتبر، که در مقاطع اولیه خامنه‌ای برندة‌ آن بود، باندهای رژیم از قبیل آخوند خاتمی، نوه خمینی، صادق لاریجانی و حسن روحانی به مجیزگویی برای خامنه‌ای رو آوردند. در حالی که در روزهای اخیر که تمام سرمایة‌ خامنه‌ای در سوریه بر باد رفته است، همان آخوند خاتمی سهم‌خواهی از ولی فقیه را از سرگرفته و خواهان اجرای خواست‌های ۱۵ ماده‌یی‌اش شده و در صحبت کوتاهی «وضعیت خطیر» رژیم را هفت بار به رخ خامنه‌ای می‌کشد.[20]

از  این نظر سقوط دولت بشار اسد که موقعیت هیولای حاکم را آشکارا تنزل داده است، اثر ضداختناق دارد، نیروی تحت سرکوب را به حرکت در می‌آورد و راه قیام‌ها را باز می‌کند. هم‌چنان‌که شکاف‌ها در درون رژیم را باز می‌کند و ولایت فقیه را  از درون و بیرون در تنگنا قرار می‌دهد.

 

اشتباهات ناگزیر خامنه‌ای

کاربست واژة اشتباه در مورد دیکتاتورهای به آخر خط‌ رسیده، چه بسا، چندان دقیق نباشد. اگر بخواهیم از این کلمه استفاده کنیم، بهتر است بگوییم آنها ـ و در  این جا خامنه‌ای ـ اشتباهاتی مرتکب‌ می‌شوند که نمی‌توانند از آن اجتناب کنند.

این وضعیت متناقض، ناشی از اجبارات فاز پایانی رژیم است. به‌عنوان مثال، امروز رژیم ولایت فقیه چند برابر کردن قیمت کالاها را در چارچوب یک سیاست کلان به اجرا گذاشته است. این برنامه از منظر منافع خود رژیم برخطاست و به جنبش اعتراضی سوخت می‌رساند، با این حال حاکمان فاسد ـ از رئیسی جلاد تا پزشکیان شیاد ـ به آن ادامه می‌دهند.

با این توضیح، بزرگ‌ترین اشتباه خامنه‌ای برافروختن آتش جنگ در غزه بود. جنگ قوانینی دارد که به کلی با دوران صلح متفاوت است. موجد عواملی می‌شود که تا پیش از آن قابل تصور نیست. دیالکتیک سرسخت آن حرکت‌ها و تأثیر و تأثیری بر می‌انگیزد که به سختی قابل محاسبه است. خامنه‌ای بر آن بود که قیمت را از خون مردم مظلوم فلسطین می‌گیرد و با دور نگهداشتن رژیمش از آتش آن، پس از گذشت مدتی(که از نظر او نمی‌توانست چندان طولانی باشد) همه چیز به پایان می‌رسد و خودش طرف پیروز خواهد شد. اما در باتلاق جنگ گرفتار شد و هر قدمی که برداشت بیشتر فرو رفت.  

با  این حال نمی‌توانست این اشتباه را مرتکب نشود. این ماحصل جمع‌بندی‌ او از قیام ۱۴۰۱ مردم ایران بود. می‌خواست با آتش‌افروزی از قیام راه گریزی پیدا کند. اشتباه بزرگ او در این جاست که یک رژیم محاصره شده با قیام و سرنگونی را که بنیه و بنیادی ندارد، به جنگ کشاند. حاصل این خطای بزرگ تا امروز انهدام مهم‌ترین تکیه‌گاه‌های ولایت فقیه در منطقه است.

در گیر و دار تحولات چند ماه اخیر، خامنه‌ای ناتوانی و بی‌بتگی خود را در رهبری رژیمش، در بحبوبحه بک بحران عمیق، نمایان کرد. پس از مرگ خمینی و شروع حاکمیت خامنه‌ای، شرائط سیاسی و بین‌المللی ویژه‌یی شکل گرفت که بسیاری موقعیت‌ها و منافع بادآورده را نصیب او کرد؛ بدون آن که قیمتی بپردازد یا با چالش سهمگینی دربیفتد. به عبارت دیگر، دوران حکومتش یکسره با مفت‌خوری عجین بوده و به ندرت با یک تضاد اساسی درافتاده است. سال گذشته که برای نخستین بار با یک بحران همه جانبه رو به‌ رو شد، در بزنگاه‌های خطیر مات می‌‌شد. برای حفظ رهبری گروه حزب‌الله وابسته به خود قدمی برنداشت، فروپاشی قوای خود در سوریه را نتوانست مهار کند و برای حفظ دیکتاتور خونخوار دمشق از عهدة‌ کاری برنیامد.

 

نتایج یک واقعة بزرگ

این تحول، خواست سرنگونی رژیم، در دسترس بودن سرنگونی و عملی‌ بودن سرنگونی را برای مردم عینی کرده است. رژیمی که ۵۰۰ هزار نفر را به قتل رساند، با زندان مخوف صیدنایا حکومت می‌کرد، سپاه پاسداران جرار خامنه‌ای، تمام عیار تکیه‌گاهش بود و حمایت یک ابرقدرت را با خود داشت، قابل سرنگونی است و چنین شد. شاه در زمانی که از حمایت یک پارچه جهان غرب برخوردار بود، مغلوب ارادة مردم ایران شد. خامنه‌ای نیز سرنوشتی جز این ندارد.

این ضربه بزرگی به مبلغان و هم‌خطان رژیم و کسانی است که خواهان ادامه وضع موجودند. حرفة ننگین آنها  تراشیدن دلیل‌های بی‌پایه علیه مبارزه و قیام است. سرنگونی را مردود می‌شمردند یا آن را هدفی جلوه می‌دادند که به کلی غیرقابل دسترسی است. امروز تلاش نظری و رسانه‌یی و ایدئولوژیک آنها شکست خورده است. سرنگونی هر دیکتاتوری حاوی بصیرت‌های کمیاب است: درسی به همه مردمان تحت سرکوب که: «می‌شود و ممکن است» و فراخوانی به‌ آنها که: برخیزید!

ارتش بشار اسد و سپاه پاسداران حامی‌اش در برابر یک تهاجم سازمان یافته مسلح وارفتند، این واقعه، اهمیت و تعیین‌کنندگی کانون شورشی را در صحنه سیاسی و مبارزاتی ایران برجسته کرد.

 برای کسانی که به مقاومت عادلانه و نیروی شورشگر و فداکار مردم ایران مارک خشونت‌طلبی می‌زدند، امروز زمان شرم کردن است؛ هرآینه احساس انسانی خود را حفظ کرده  با درد و رنج جامعه تحت سرکوب بیگانه نشده باشند.

کسانی که نه اهل سرنگونی‌اند، نه درد سرنگونی دارند، بلکه  ادامه وضع موجود را ـ با ادیت‌ها و رفرم‌هایی ـ می‌خواهند، نه گوشی برای شنیدن سخن تغییرات بزرگ زمانه را دارند نه قلبی برای درک احساسات آن.

در اصل دعوا بر سر این یا آن روش نیست. دعوا بر سر این یا آن استراتژی نیست. بلکه بر سر سرنگون کردن یا سرنگون نکردن است. این هم یک دعوای سیاسی و طبقاتی است.

راه حل کانون شورشی است. نیروی پیروز صحنه ایران کانون‌های شورشی است که اجزای ارتش آزادی هستند.

لازمة سرنگونی درهم شکستن سپاه پاسداران است و این قیام سازمان یافته و ارتش آزادی را می‌طلبد.

 

-------------------------------------------------------------------------

[1] خلاصه شدة گفتگو با سیمای آزادی، برنامة ارتباط مستقیم سیمای آزادی، ۹ دی ۱۴۰۳

[2] ـ سایت خامنه‌ای، ۲۱ آذر ۱۴۰۳

[3] ـ در سوریه سه کریدور اصلی و مرکزی برای انتقال سلاح به حزب الله وجود دارد: البوکمال، حلب و دمشق.

[4] ـ خبرگزاری تسنیم،‌ ۲۱ آذر ۱۴۰۳

[5] ـ خبرگزاری رویتر،  ۱۲ دسامبر ۲۰۲۴

[6] ـ محمدجعفر اسدی، معاون بازرسی قرارگاه خاتم الانبیا، سایت انتخاب، ۴ دی ۱۴۰۳

[7] ـ خامنه‌ای: « دستگاه اطلاعاتی ما از چند ماه قبل گزارش‌های هشداردهنده‌ای را به مسئولین سوریه منتقل کرده بود، من نمی‌دانم البته آیا این دست آن مقامات بالا رسیده بود یا نه همان وسط‌ها گم‌ و گور شده بود. ولی مسئولین اطلاعاتی ما به اینها گفته بودند از شهریور، مهر، آبان، پشت سر هم گزارش داده بودند»، سایت خامنه‌ای، ۲۱ آذر ۱۴۰۳

عباس عراقچی، وزیر خارجه رژیم:‌ « به لحاظ میدانی و اطلاعاتی دوستان ما در سیستم‌های اطلاعاتی و امنیتی کشور خودمون و در کشور سوریه به‌طور کامل از تحرکاتی که در ادلب و اون مناطق در حال انجام بود اطلاع داشتند و همه اطلاعات مربوطه به دولت سوریه و به ارتش سوریه منتقل شده بود...همراه با عکس‌ها و تفصیلات و عده و عُده و همه‌ چیز اینها به دولت سوریه منتقل شده بود»، تلویزیون رژیم، شبکه خبر، ۱۸ آذر ۱۴۰۳

[8] ـ Burc Eruygur  |19.12.2024

[9] ـ سایت خامنه‌ای، ۲۱ آذر ۱۴۰۳: «بعد از آن که فتنه‌ی داعش خاموش شد نیروها بخشی از نیروها برگشتند، بخشی ماندند در آنجا»

[10] ـ سایت جماران ۳۰/۹/۱۴۰۳

[11] ـ وال استریت ژورنال 26 دسامبر 2023

[12] ـ خبرگزاری فارس  ۱۷ آذر ۱۴۰۳

[13] ـ محمد منان رئیسی، عضو مجلس رژیم، خبرآنلاین، ۱۹ آذر ۱۴۰۳

[14] ـ خبرگزاری آنادولو، ۲۷  دسامبر ۲۰۲۴

[15] ـ تانکر  تراکرز ـ ۸ دسامبر ۲۰۲۴، https://onlylinks.cc/bijM

[16] ـ مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی (CSIS) و مؤسسهٔ خاورمیانه، رادیو فردا، ۲۶/آذر/۱۴۰۳

[17]  ـ قانون بودجه سال ۱۴۰۳ کل کشور، https://shenasname.ir/?p=59967

[18] ـ در آذر ماه ۹۴ کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورا اسامی ۱۶ سرتیب سپاه پاسداران را که در سوریه به هلاکت رسیده‌اند  افشا کرده. مهم‌ترین آن‌ها حسین همدانی معاون نیروی قدس است. اگر زنده بود خامنه‌ای ناچار نمی‌شد پاسدار قاآنی را بیاورد.

[19] ـ  سایت حریم حرم، ۱۶ آبان ۱۳۹۵

[20] ـ محمد خاتمی، رئیس جمهور  اسبق رژیم، سایت جماران، ۶ دی ۱۴۰۳