جمشید پیمان:‌ دلم میگه میایی، پا به‌راهی - تقدیم به: آزادی

 

دلم میگه میایی، پا به‌راهی
تقدیم به: آزادی
«جمشید پیمان»
 
زمستون اومده با برف و باروون
دلِ خوش اندک و غُصّه فراوون
شده باغ و گلستونم بیابوون
سفر رفتی دلم تنگه برایِت
نه سَر مونده برای من نه سامون
 
سفر بدجوری زد آتیش به جونم
نمیخوام بی تو در غربت بمونم
تو رفتی،رفته از سر سایه‌بونم
نباشی حالی از من کس نپرسه
همون بهتر که بی نام و نشونم
 
نه روید بی تو گل هرگز به باغی
نه بلبل همدمم میشه نه زاغی
نه روشن در شبم میشه چراغی
نباشی، هر کجا باشم غریبم
نمیگره کسی از من سراغی
 
نمونده گرچه بر لب غیر آهی
شبم گرچه نداره نور ماهی
نمیتابه به روزم جز سیاهی
پُره جونم ولی از شوق دیدار
دلم میگه میایی، پا به راهی!
 
حالا دیگه دلم گرمه به دستات
به احساس لطیف وُ خوب وُ زیبات
به اون عشق نشسته رویِ لب‌هات
به چشمونِ غزل خونِ قشنگت
به گُلخندِ پُر از امّیدِ فردات!
 
چقدر اسفند ایرونم قشنگه
دَر وُ دشت وُ بیابونم قشنگه
گل نرگس تو گلدونم قشنگه
تو در راهی،تمومه فصل غربت
دلم میگه بهارونم قشنگه!