موضوع فاشیسم عیان و پنهان در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران، بهویژه در دوران کنونی، فضا را برای تحلیل رفتارها و جریانهای مختلف باز میکند. این مسئله با توجه به پیچیدگیهای سیاسی ایران، تنوع جریانهای فکری و ایدئولوژیک، و تأثیرات تاریخی و اجتماعی خاص، اهمیت بیشتری مییابد. ادعای مطرحشده در مورد نزدیکی یا تقارن رفتارهای فاشیستی با رفتار طالبان بچه شاه و همچنین رضایت رژیم جنایتکار خامنهای در تقویت این روند، میتواند مورد بررسی دقیقتری قرار گیرد.
پوشش به اصطلاح تئوریک این جریان توسط کر هماهنگی در داخل، توسط باندها و چهره های مختلف وابسته به رژیم از سردبیر سابق کیهان خامنهای تا جمعی از استادان اصلاح طلب پیشین و منتقد فعلی و در خارج در سایتها و محافلی انجام میشود که سابقهی فعالیتهای انتخاباتی برای رژیم را به فعالیت برای محکوم کردن « فتنه ۵۷» تبدیل کرده و در تبلیغ علنی یک ترجمان تمامیتخواه با هدایت بچه شاه و بلند گوی او یاسمن و مرشدی سرشکنجه گر اصلی ساواک یعنی ثابتی از هم گوی سبقت میربایند.
موضوع این مقاله برشماری برخی خصائل و نقاط اشتراک این دو قلوی بدخیم سیامی ضد جنبش دموکراتیک مردم ایران در دوران کنونی است .
فاشیسم چیست؟
برای بررسی این موضوع، ابتدا باید مفهوم فاشیسم بهدرستی تعریف شود.
فاشیسم:
- سیستمی سیاسی و اجتماعی است که مبتنی بر تمرکز قدرت، ترویج اقتدارگرایی، سرکوب هرگونه مخالفت سیاسی و اجتماعی و رسیدن به اهداف از هر طریق ممکن ( منجمله با استفاده از خشونت) عمل میکند.
- فاشیسم از ناسیونالیسم افراطی، فرقهگرایی، و نوعی برتریطلبیتغذیه میکند.
استفاده ابزاری از تاریخ کهن، درفش کاویان و نام پادشاهان هخامنشی برای قبولاندن این هست که فاشیسم پهلوی جزیی از تاریخ باستانی ایران است. با استفاده از این تاکتیک سعی میشود که نقش مستقیم و مهم و مکتوب استعمار انگلیس در ایجاد خاندان پهلوی، به قدرت رساندن آن توسط یک کودتا و ابقای آن توسط یک کودتای دیگر پنهان شده و کمرنگ شود.
هر دوجناح داخلی و خارجی یا بهتراست بگوییم ارتجاعی –استعماری در عین انتقاد و ابراز دشمنی با انقلاب ۵۷، مدعی میشوند که انقلاب و انقلابیون ۵۷ اساسا ضد نوگرایی در ایران بودهاند. حضرات با درهم ریختن تعاریف و مرزبندی های سیاسی آن دوران، همه ی مخالفان پهلوی را با یک چوب رانده و همه را ازیک نوع و هم جنس تلقی میکنند.
در ایران تلاش برای مدرنیته از نقطه عطف اعدام انقلابی ناصرالدین شاه در ۱۲۷۵ عبور کرد، و موتور جامعه برای مدرنیته به راه افتاد و بعد از ۱۳ سال با تسخیر تهران توسط نیروهای مشروطه آن در سال ۱۲۸۸، استبداد صغیر به پایان رسید. در دوران فعالیتهای محمد علیشاه قاجار در دوراناستبداد صغیر، لیاخوف، فرماندهی قوای قزاق که رضا خان هم جمعی آن بود، فرماندار تهران شد.
بعد از عقب نشینی روسیه به خاطر انقلاب اکتبر، انگلستان قدرت مسلط و عمدهی سیاست در ایران شد و با دستور ژنرال آیرونساید، در اسفند ۱۲۹۹ رضا خان قزاق کودتا کرده و در نهایت تیر خلاصی بر دستاوردهای انقلاب مشروطه شلیک کرد. البته او به خاطر جاه طلبی و اشتباه استراتژیکیاش در حمایت ضمنی از هیتلر در جنگ جهانی دوم ، بقدری انگلستان را خشمگین کرد که با فرمان سه سطری سفیر انگلیس در تهران، مجبور به ترک تخت پادشاهی باد آورده و زندگی در جزیره موریس و سپس آفریقای جنوبی در سال ۱۳۲۰ شد. دوران رضاخان از هر زاویه ی که به آن نگاه کنیم یک دیکتاتوری فردی با صبغهی شدید فئودالی بود. او نه تنها اختناق سیاهی را بر کشور حاکم کرد و مخالفین را میکشت، بلکه همزمان به غارت منبع ملی نفت پرداخت و درقبال دریافت پنجاه هزار پوند رشوه از انگلیس، قرار داد خائنانه ناکس دارسی را که ناصر الدین شاه برای شصت سال منعقد کرده بود، به مدت سی سال دیگر تمدید کرد. ( کتاب پرایز - تاریخ نفت بخش متعلق به ایران )
- در رویکرد و مقالات این جماعت، مخالفان سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی بهعنوان "دشمن" دیده میشوند و حذف یا خاموش کردن آنها ضروری قلمداد میشود.
فاشیسم میتواند آشکار و پنهان عمل کند:
- فاشیسم عیان با ابزارهای سرکوب آشکار مانند خشونت مستقیم، سانسور، ارعاب، و سرکوب سیستماتیک مخالفان عمل میکند.( مثل اعمال ساواک و وزارت اطلاعات / سپاه رژیم )
- فاشیسم پنهان
در لفافه شعارهای مردمی، حفظ امنیت یا حتی نجات کشور عمل میکند و معمولاً از ابزارهای روانی، تبلیغاتی یا فریب ایدئولوژیک بهره میگیرد. در این قسمت تصویری گل و بلبلی از دوران شاه در سالهای ۵۰-۵۷ ارائه میشود. هیچ توضیح عمیقی در مورد چرایی انقلاب ۵۷ ، نهضت ملی شدن نفت ۱۳۳۲ ارائه نمیشود. مصدق یک فرد خائن به ایران معرفی میشود که بارزترین دلیل ماهیت یگانه فاشیستهای پهلوی با خمینی هست که کینه و عنود او با مصدق بی پایان بود و هم او بود که از سیلی خوردن مصدق در مرداد ۳۲ ابراز رضایت میکرد!
علیرغم اینکه مجاهدین و اکثر نیروهای چپ عمدتا توسط ساواک کشته شده و یا در زندان بودند، تنها جریان گسترده که در همزیستی با ساواک پهلوی رشد کرده و در بیست سال آخر حکومت شاه چند صد برابر شده بود، همان آخوندهایی بودند که فرصت طلبانه در فردای به قدرت رسیدن کارتر و سیاست او مبنی بر فشار گذاشتن بر روی شاه برای لغو شکنجه و کنار گذاشتن شلاق، بر سر جنبش آزادی طلبانه مردم سوار شدند.
این مقوله توسط علمای فیضیه پهلوی به نوعی جنون دستجمعی ایرانیان تعبیر میشود که نه به خاطر اختناق شاه و تبعیض های طبقاتی، بلکه به خاطر استفاده از سوپ همدستی توطئه آمیز چپ ها و شریعتی و مجاهدین و روسها و عرفات و جلال آل احمد و ارانی و... به خیابانها ریختند و کشته شدند و پادگانهای رژیم را تسخیر کردند تا به عصر ماقبل از صفویه برگردند!!
این تفاسیر فاقد هر گونه مدل علمی توضیح برای تعریف انقلاب در جوامع کنونی است. مدعیان البته ضرورتی نمیبینند که برای این احکام خود، دلیل تئوریک و داده های آماری و مدل های علمی بیاورند. وجه مشترک این است که مردم را از یک انقلاب دیگر بترسانند. هدف اصلی این گل آلود کردن آب توسط حضرات حفظ رژیم ولایت فقیه از یک انقلاب گسترده اجتماعی است. همه ی این افراد در قبل از قیام های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ مدعی بودند که جامعه ایران دیگر به انقلاب معتقد نیست و بالغ و معقول شده و خواستار رفرم هست. آنها در نوشتجات متعدد خودشان بارها تصریح کرده بودند که دوران انقلاب تمام شده و مرده !
---
در میان فاشیسم هوادار پهلوی، نوعی گفتمان اقتدارگرا و سرکوبگرایانه بروز کرده است که رفتارهایی مشابه با اصول فاشیسم پنهان یا آشکار دارد:
- سرکوب آزادی بیان مخالفان:
منتقدان نظام پهلوی – حتی در فضای تبعید – با برچسبهایی نظیر "وطنفروش"، "خائن" یا "بیگانهپرست" هدف حملات قرار میگیرند. فحاشی گسترده و بی مرز و ترور شخصیتی علیه مخالفین در گفتمان سیاسی در ایران بیسابقه است و بیانگر یک سیاست تشکیلاتی از طرف بچه شاه است، علیرغم این که برای حفظ صورت گاه و بیگاه به طور رقیقی از این فحاشی ها فاصله میگیرد اما در قدم بعد طیف طالبان پهلوی با شدت و حدت بیشتری به ترویج فرهنگ درباری پهلوی میپردازند که مملو از ارتجاع فئودالی و لمپنیسم است،
-برتریطلبی ایدئولوژیک:
نگاهی افراطی به "پهلوی" بهعنوان تنها ناجی ایران، که هر نوع اندیشه دیگر (از چپ، جمهوریخواه یا مذهبی) را نفی میکند.
- طرد تنوع قومی و فرهنگی: در مواردی، این جریانها خواستههایی مانند یکسانسازی فرهنگی و سرکوب حقوق اقوام و زبانهای مختلف را مطرح میکنند.
- تمرکز بر اقتدار محض: برخی از این گروهها آشکارا بر بازگشت حکومت دیکتاتوری و اقتدارگرایانه شاهنشاهی تأکید دارند، با این توجیه که ایران به دموکراسی نیاز ندارد و تنها یک "مرد قدرتمند" میتواند کشور را نجات دهد.
این ویژگیها نشاندهنده نوعی جذابیت فاشیستی در بخشی از این جریانهاست که بهجای تلاش برای ترویج دموکراسی و مردمسالاری، به اقتدار و حذف دیگری متوسل میشوند.
- تضعیف امید به دموکراسی:
هرچه گرایشهای اقتدارگرا و فاشیستی تقویت شوند، احتمال شکلگیری فضایی دموکراتیک و مردمسالار در آینده ایران کاهش مییابد.
- تقابل برای حذف فیزیکی : تفکر فاشیستی ضرورتی برای بحث و تقابل نظری نمیبیند. در دیدگاه فاشیسم، مخالفین را باید حذف کرد. برای حذف فیزیکی ابتدا باید هویت انسانی مخالفین را زیر سئوال برده و در قدم بعد مردود کرده تا قتل عام آنها راحت تر انجام شود. در این دیدگاه مخالف تا زمانی که زنده است باید شکرگزار فاشیسم حاکم باشد که هنوز زنده است و باید تابع و مطیع باشد،
- حذف جامعه مدنی:
فاشیسم، چه در قدرت باشد و چه در اپوزیسیون، به سرکوب جامعه مدنی، آزادی بیان و حقوق اقلیتها منجر میشود.
- بازشناسی و افشای فاشیسم پنهان و آشکار: رسانهها، روشنفکران و فعالان باید بهصورت پیوسته بر خطرات گرایشهای اقتدارگرا و تمامیت خواهانه فاشیسم پهلوی تأکید کنند.
- برقراری پلهای ارتباطی در میان جریانهای اپوزیسیون:
تلاش برای وحدت نیروهای مختلف اپوزیسیون میتواند سد محکمی در برابر تقویت گرایشهای فاشیستی باشد.
طرح جبهه همبستگی ملی برای جمهوری دموکراتیک سکولار ایران با نفی ارتباط با جناحهای درون رژیم تلاش واقعی برای این امر است
---
در نهایت، برای ساخت آیندهای بهتر برای ایران، چه در تقابل با رژیم کنونی و چه در طراحی جایگزینی دموکراتیک، لازم است طرح ایدهها و انتقادات بر مبنای احترام به حقوق بشر، حاکمیت قانون و مردمسالاری انجام گیرد. گرایش فاشیستی به سرنوشت جامعهای آزاد و مدرن آسیب خواهد رساند.