هادی مظفری: چه عیدی بهتر از عیدِ رها گشتن

 

 

بهار آمد، بهار آمد که دلها شاد گردد

ز قید تیرگی، سرما، جهان آزاد گردد

 

بهشتی شد هوا تا گُل به بار آید

بنفشه در چمن با لاله ها همزاد گردد

 

زمستان بود و گل در بندِ یخبندان

بهار آمد که فرجامی بر این بیداد گردد

 

خرابیِ دل از بیدادِ سرما و زمستان است

بهار زندگی باز آ، که دل آباد گردد

 

طبیعت انقلابی کرد و اینگونه دگرگون شد

بهار آمد که تغییری، در این ابعاد گردد

 

یکی می خواند در دشت شقایق با نوای نی

ز خیلِ عاشقان، تنها یکی فرهاد گردد

 

چه عیدی بهتر از عیدِ رها گشتن

خوشا آن دَم که بنیاد ستم، بر باد گردد

 

مشو نومید و بشنو نکته ای از مردِ آزاده

"خرابی چونکه از حد بگذرد، آباد گردد" *

 

درون دل امیدی هست، امیدِ صبح آزادی

خوشا روزی که روز مرگِ استبداد گردد

 

*دلم از این خرابی ها بُود خوش زانکه می دانم

خرابی چونکه از حد بگذرد، آباد می گردد           (زنده یاد فرخی یزدی)