محمدحسین تسوجی: جنگ ۱۲ روزه و اقتصاد ایران، بحران اولویت‌های رژیم

 

 

چکیده

اگرچه جنگ ۱۲ روزه در منطقه از نظر نظامی محدود بود، اما تأثیر آن بر اقتصاد شکننده ایران بسیار شدید و در عین حال افشاگرانه بود. جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که بقاء رژیم، مقدم بر رفاه مردم ایران است. این مقاله بررسی می‌کند که چگونه این جنگ، فروپاشی اقتصادی ایران را تشدید کرده، ناکارآمدی سیستماتیک رژیم را آشکار ساخته و ضرورت ارائه یک جایگزین دموکراتیک باجدایی دین از دولت را برجسته می‌کند.

 

مقدمه

بحران‌ها ذات واقعی اولویت‌های یک حکومت را آشکار می‌کنند. برای جمهوری اسلامی ایران، این اولویت‌ها همواره ثابت بوده‌اند: حفظ نظام به هر قیمتی، حتی به بهای فشار سنگین بر مردم. جنگ ۱۲ روزه اخیر اگرچه کوتاه‌مدت بود، اما وضعیت اقتصادی ایران را بدتر کرده و سوءمدیریت و فرصت‌طلبی مزمن حکومت را بیش از پیش نمایان ساخته است.

 

اقتصادی که پیش از جنگ نیز متزلزل بود

پیش از شروع جنگ، اقتصاد ایران در آستانه فروپاشی قرار داشت. هرچند برخی شاخص‌های سطحی مانند رشد محدود تولید ناخالص داخلی، حاصل از تخفیف موقت تحریم‌ها و توافق‌های پایاپای، امیدواری ایجاد می‌کردند، اما واقعیت با شاخص‌هایی چون تورم افسارگسیخته، بیکاری گسترده، رکود صنایع و کسری شدید بودجه دولتی آشکار بود.

این بحران‌ها عمدتاً حاصل سیاست‌های خود رژیم است. بودجه کشور به جای رفاه مردم، صرف ماجراجویی‌های خارجی، توسعه نظامی و حمایت از گروه‌های نیابتی می‌شود. فساد ساختاری، فقدان برنامه‌ریزی راهبردی و وابستگی مزمن به درآمد نفت،  که اکنون بیشتر به‌صورت تهاتر با چین انجام می‌شود، بنیادهای اقتصادی ایران را سست کرده است.

 

جنگ به‌عنوان ابزاری برای انحراف افکار عمومی

در حالی‌که جنگ موجب ویرانی در برخی مناطق شد، برای رژیم ایران یک فرصت سیاسی فراهم آورد. با افزایش نارضایتی عمومی، فروپاشی اقتصادی و تهدید اعتراضات جدید، تهران از این جنگ به‌عنوان ابزاری برای منحرف‌کردن توجه مردم از بحران‌های داخلی بهره گرفت.

این تاکتیک سابقه‌دار است: هر زمان که فشار داخلی افزایش می‌یابد، رژیم با تحریک درگیری‌های خارجی، حس ناسیونالیستی کاذب ایجاد کرده، مخالفت‌ها را سرکوب می‌کند و شکاف‌های درونی خود را ترمیم می‌نماید. قیام‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ به‌روشنی نشان دادند که رژیم مشروعیت مردمی خود را از دست داده است. این جنگ محدود، ابزاری برای بازپس‌گیری کنترل داخلی بود، نه دفاع از منافع ملی.

 

پیامدهای اقتصادی جنگ ۱۲ روزه

پیامدهای اقتصادی جنگ به‌سرعت نمایان شد:

  • سقوط ارزش پول ملی: نرخ دلار به حدود ۸۸,۰۰۰ تومان رسید—افت حدود ۷ درصدی که ناشی از نگرانی‌های بازار و بی‌اعتمادی عمومی است.
  • تجارت تهاتری: ایران همچنان نفت را در برابر تجهیزات نظامی از چین مبادله می‌کند، که مانع از دسترسی به ارز خارجی مورد نیاز برای واردات کالاهای غیرنظامی می‌شود.
  • سقوط بورس تهران: شاخص‌های بورس به دلیل افزایش ریسک، کاهش نقدینگی و خروج سرمایه، به‌شدت افت کردند.
  • اخلال در خدمات عمومی: تخریب زیرساخت‌ها و اختلالات لجستیکی باعث افزایش تورم به‌ویژه در کالاهای اساسی شده است.

این پیامدها بیش از همه بر طبقه کارگر و طبقه متوسط فشار وارد می‌کنند، در حالی که نخبگان حکومتی همچنان از اثرات سیاست‌های خود مصون مانده‌اند.

 

رژیمی ناتوان از اصلاح

هیچ نشانه‌ای از تمایل یا توانایی جمهوری اسلامی برای حل بحران‌ها دیده نمی‌شود. تصمیمات اخیر، نظیر خرید سخت‌افزار نظامی پیشرفته از چین و روسیه و افزایش حمایت از نیروهای نیابتی، نشان می‌دهد که بهبود وضعیت مردم، در اولویت رژیم نیست.

در همین حال، سرکوب داخلی تشدید شده است. ایران در سال ۲۰۲۴ مسئول حدود ۷۵٪ از اعدام‌های مستند جهانی است و تقریباً هر چهار ساعت، یک نفر در کشور اعدام می‌شود. رژیم با استفاده از اتهامات مبهم امنیتی، منتقدان و مخالفان را به بهانه "همدستی با دشمن" سرکوب می‌کند.

 

راه پیش رو: یک آلترناتیو دموکراتیک

اگرچه نارضایتی عمومی گسترده و عمیق است، اما به‌تنهایی قادر به براندازی رژیم نیست. وجود یک آلترناتیو معتبر و سازمان‌یافته ضروری است. این اساس «راه‌حل سوم» پیشنهادی خانم مریم رجوی و شورای ملی مقاومت ایران است، چشم‌اندازی برای یک جمهوری دموکراتیک، باجدایی دین از دولت ، غیرهسته‌ای که بر پایه برابری جنسیتی، حقوق بشر و حاکمیت قانون استوار باشد.

چنین چشم‌اندازی بیش از هر زمان ضروری است. آسیب‌پذیری رژیم - که در واکنش افراطی آن به اعتراضات داخلی و نیاز مداوم به بحران‌سازی خارجی آشکار شده - فرصتی تاریخی فراهم آورده است. اما این فرصت باید با سازماندهی، رهبری و برنامه‌ای روشن برای ایران پس از جمهوری اسلامی همراه شود.

 

نتیجه‌گیری

جنگ ۱۲ روزه آغازگر بحران نبود، بلکه آن را برجسته کرد. فروپاشی اقتصادی، شکاف‌های اجتماعی و سرکوب سیاسی در ایران نتیجه سیستمی است که قدرت را بر مردم ترجیح می‌دهد. جامعه جهانی و به‌ویژه ایرانیان خارج از کشور باید این لحظه را نه‌تنها به‌عنوان یک تراژدی، بلکه به‌عنوان نقطه عطفی تاریخی ببینند. ایران جدید نه‌تنها ممکن است، بلکه ضروری است.