در پیرسالی هم می توان
لخته های خون را از دل شست
میان زندگی و آرزومندان رفت و گفت :
فردا دروغ نیست
چرا که شما و کودکان شما
دروغ نیستند .
در پیرسالی هم می توان
به نبرد با تاریکی ها رفت
و با بارش شورانگیز آفتاب
شب را آسیمه کرد .
در پیرسالی هم می توان
بر مزرعهٌ سوخته از بیداد
بذری افشاند و روزهای برداشت حاصل را
زیر آسمان عبوس جهان
جار زد .
درپیرسالی هم می توان
به میان مردم رفت
با جوانان هم پیمان شد
و سهمی از رنج ها را بردوش کشید .
درپیرسالی هم می توان
با « ناهید » * در کنج دنج کافه یی نشست
و از پشت شیشهٌ بلند تماشا
سال های جوانی را دید که هنوز
تورا به پیکار زندگی
فرا می خواند .
در پیرسالی هم می توان
از تپه های سنگین برف انبار ابرها گذشت
خواب زمستانی شب آسمان را برآشفت
به مجمع الجزایر بی پایان افلاک سفرکرد
و با امواج و گرداب های عظیم کهکشانی
به خانه کوچک خویش در « وین » بازگشت
تا هنر به آیینی نو
در آشفتگی بی بند و بار زمین
هم چنان ستاره بماند .
در پیرسالی هم می توان
با رگبار خوش آذین نقطه ها
قلب تاریکی ها و نابکاران را نشانه گرفت
و از اجتماع تنگاتنگ ملیونی
هستی را به تصویر درآورد .
درپیرسالی هم می توان
با مختصرترین زندگی
جهانی آفرید که از غنای سرشار آن
انسان بیدار دل
نا میرایی هنر اصیل را باور کند .
چه زیباست ای مرد کهن !
نقطه ها را در زمین و آسمان
کلاف نرم و چابک رنگ و اندیشه کرد .
چه زیباست رقصان نقطه هایی که
انسان و هستی را دور می زند
تا بوم هنرمند را مغبون مگذارد .
درپیرسالی هم می توان
با نازک ترین دل عاشق
با شکنجه شدگان ، شکنجه شد
با اعدامیان ، اعدام
با زندانیان هم بند
با بی خانمانان ، بی خانه
با رزمندگان ، همرزم
با مجاهدان ، همراه .
درپیرسالی هم می توان
به ندای دلاور بانوی سرفراز ایران « مریم » پاسخ داد :
آری
« می توان
و باید » .
12 ژانویه 2005
* ناهید همت آبادی هنرمند برجسته و نویسنده صاحب سبک ، همسر استاد