بسیاری از زنانی که این روزها، در اعتراضات اجتماعی، در دانشگاهها، در زندانها و خلاصه همه جا خواب آخوندهای حاکم بر ایران را آشفته کرده اند، زنانی جوان و در واقع عمدتا نسل سوم انقلاب اند. همان ها که هم زمان با اولین شعارهای یا روسری یا توسری پا به عرصه وجود نهادند، یعنی همان نسلی که قرار بود حزب اللهی و خمینی چی بار بیایند!! خمینی با این انگیزه دونسل قبل ازآنها را از مادرانی شصت، هفتاد ساله که بار درد ورنج زندانهای شاه را بر دوشهای مجروحشان می کشیدند نظیر مادر کبیری و مادر ذاکری تا نوجوانان سیزده، چهارده ساله همچون فاطمه مصباح ویا بسیاری زنان باردار را همراه کودکان بدنیا نیامده شان با شقاوت وصف ناپذیری به جوخه های تیرباران سپرد.
اوهمچنین در قتل عام سال67 که این روزها در سالروز آن بسر می بریم با به شهادت رساندن تعداد بیشماری از زنان که بعضا همراه فرزندان یا برادر و همسرخود به دار آویخته شدند یک نسل کشی تمام عیار و جنایتی علیه بشریت را همچون میراثی بد خیم برای بازماندگانش به جای گذاشت . میراثی که همچون طنابی بر گردن حکومتش هر لحظه تنگ تر و تنگ تر می شود.
امروز اما، کیست که نداند، او از همان فردای برقراری حکومت پلیدش در اثر ایستادگی نسل انقلاب 57 و خونها و رنجهای بیکران آن نسل آگاه، از ماه! در چاه متعفن افکار و عقاید قرون وسطایی اش سقوط کرد و تا پایان عمر ننگینش به شغل ناشریف انسان کشی مشغول شد. شغلی که به اجباربرای بازماندگانش باقی گذاشت و آنان نیز اگر که می خواستند این حکومت را سرپانگه دارند چاره یی جز کشتار و شکنجه فرزندان دلیر مردم ایران نداشتند. به همین دلیل روشن نیز در 30 سال گذشته، بازماندگان خلف خمینی اعم از عمامه ای یا کت وشلواری، به گونه ای همسان با امام رذلشان، در زمینه سرکوب و کشت وکشتار جوانان مردم عمل کردند. آنان همه کسانی که بر ولایت ناصوابشان شوریدند و یا گمان می کردند که برمی شورند را، به همدستی بخشی از جامعه عوام ویا روشنفکران! دینی، به طور علنی یا مخفی، تکی یا جمعی کشتار کردند.
روشنفکران!! به اصطلاح دینی که فرصت طلبانه ازسوراخهای تقیه مبارزه با شاه بیرون جهیده و تئوریهای بازجویی و شکنجه و گرفتن اطلاعات و نهایتا تیر خلاص زدن را به لات و لمپنهای پاسدار آموزش داده و یا خود شخصا عهده دار شدند و همه مخالفان نظام الهی؟!شان را از دم تیغ رحمت «اسلام»شان گذراندند تا شاید بتوانند براحتی با حکمرانی بر نسل سوم این ملت ،یعنی همان کودکانی که قرار بود درسایه حکومت دینی! و «اسلام» عزیز که همان نام مستعار خمینی بود، نسلی مکتبی و حزب اللهی بار بیایند وحکومت آنها را قرنها به پا دارند و بدینوسیله زحمت خویش کم کرده و رنج مردم ما بیفزایند.
اما به رغم همه شقاوتها و جنایتهای سی ساله این حکومت ننگین، امروز بازماندگان آن دونسل سلاخی شده که هنوز زنده اند چشم بر نسل سومی می گشایند که راهی به جز راه آنان را بر نگزیده اند. این نسل از زنان پر شور و شجاع، باشهیدان شاخصی همچون ندا و ترانه و شبنم تا بیشمار زنان اسیر پر آوازه و یا بی آوازه و گمنام بخوبی نشان دادند که زن ایرانی هرگز سر سازش با این نظام ضد زن و ضد بشر را، ندارد .
آری این همان حقیقت شورانگیز و شگفتی است که آنچنان همه را حیرت زده کرده است و آوازه آن بدانسان بر بام دنیا بلند شده است، که امروز در هرگوشه یی ازجهان کمترکسی است که نداند، برخلاف آرزوهای خمینی و بازماندگانش نه تنها زنان ایرانی بر فرهنگ زن خانه نشین وتوسرخور مورد نظر انان برشوریدند بلکه در خیلی از عرصه های مقاومت اجتماعی و سیاسی ازجمله همین قیام یکساله گذشته جلودار نیز هستند. بسیاری از آنان درسلولهای انفرادی و سیاهچالهای رژیم با صبوری «مشق مقاومت »می نویسند و یا در خیابانها شجاعانه جان را فدای آزادی می کنند تا ازاسارت و شهادت ومقاومت، پلی ازوجود خویش بسازند تا همه کسانی که بااین رژیم ضدزن و ضد ایرانی سر ناسازگاری دارند از آن عبور کرده و سرانجام به مقصد بزرگ مردم ایران که همان آزادی است برسند. اما ازجمله این زنان دلاور که جان را فدای آزادی مردم خویش کرد یکی از شهدای روز عاشورا ، شبنم سهرابی است .
شبنم فقط 34 سال داشت که در روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده و به شهادت رسید، درحالیکه دختر 6ساله اش نگین را برجای می گذاشت.
فیلم تکاندهنده لحظات آخر زندگی این زن شجاع را در عصر روز عاشورا بسیاری در سرتاسر جهان در شبکه های خبری دیدند، بدون اینکه تا مدتها نام وی را کسی بداند.
این فیلم خبری کوتاه، اما حاکی از زیرگرفتن زنی جوان توسط ماشینهای نیروی انتظامی در تهران بود. خبری که موجب نگرانی عمیق طرفداران حقوق بشر و فعالان حقوق زنان در سرتاسر جهان گردیده است.
البته اینکه رژیم جنایتکاران زنان و مردان دلیرایران زمین را در خیابانها در زیر چرخهای خورو پاسدارنش له کند، نه عجیب است و نه ازاین رژیم بعید. ولی آنچه که بیش از هرچیز دیگردراین میان چشمگیر و قابل ملاحظه است. علاوه بر شجاعت فرزند، فریاد دادخواهی مادری است ستمدیده که به رغم همه تهدیدات رژیم ضد بشری به خونخواهی فرزند شهیدش جلوه زیبای دیگری از شکوه مقاومت و ایستادگی زنان شجاع ایران زمین را به نمایش می گذارد. این مادر داغدیده با دردی آشکار می نالدکه به وی حتی اجازه شکایت برای پیگیری شهادت فرزندش را نمی دهند .
خانم سهرابی ازمانع تراشی دربرابر دادخواهی خون فرزندش این چنین می گوید:
نگذاشتند شکایت کنم و بدانم دخترم را چه کسی زیر گرفته است و چگونه توانسته است چندین بار از روی پیکر دختر من رد شود و آیا اسم اورا می توان انسان گذاشت !؟
این مادر دردمند از فشاری که برای تحویل جسد فرزندش به وی وارد کرده اند اینگونه می گوید: بعد از مدتی که ازدخترم بی خبر بودم نهایتا رفتم پزشگی قانونی کهریزک وعکس شبنم را نشان دادم . گفتند باید نامه قانونی بیاورید تا جسد را تحویل بدهیم . 5 روز طول کشید تا توانستم ا ین نامه را دریافت کنم و پیکر بچه ام را تحویل بگیرم. 22 روز ازشهادت او گذشته بود و صورتش را دیدم انگار زجر کشش کرده بودند، خیلی غم انگیز بود. در برگه پزشگی قانونی نوشته اند مرگ بر اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشی از آن.
درحالی که دختر بیگناه من را زیر ماشین له کرده اند، نمی گذارند من پیگیری کنم، من می خواهم که بگویند آن جسم سختی که پزشگی قانونی نوشته است چیست و چگونه توانستند چند بار از روی دخترم باماشین رد شوند!؟
این مادر، وضعیت نگین 6ساله،کودک خردسال شبنم را بعد از شهادت مادر این چنین بیان می کند:
نگین هنوز منتظر تلفن مادرش است ، به او گفته ام مادرش به بهشت رفته است و او می داند که مادرش هرگز باز نخواهد گشت، اما او فقط 6 سال دارد و مدام می گوید: مادرم همیشه می گفت مرا تنها نمی گذارد، برای همین هم می دانم که به من زنگ میزند...
او هم چنین در باره شبنم با اندوه می گوید : دخترمن شهیدشده است و شهدا نزد خدا روزی می خورند و در آرامش هستند، اما ما آرامش نداریم، نه من و نه نگین هیچ آرامشی نداریم و تنها زمانی که قاتل تنها دخترم ، معرفی شود و محاکمه اورا ببنیم به آرامش می رسیم. این مدت هم مرا خیلی تهدید کردند که حرف نزنم. من هم ساکت شدم، اما دیگر نمی توانم ساکت بمانم . جگرم می سوزد. مدام با خودم فکرمی کنم چگونه توانستند از روی دخترم چند بار با ماشین رد شوند، من حتما پیگیری خواهم کرد و خدا نمی گذارد خون بیگناه زمین بماند و سرانجام دامانشان را خواهد گرفت...
بی تردید آروزی این مادر ستمدیده، آرزوی همه کسانی است که قلبشان برای «آزادی » می تپد وزیستن را برای آزادی برگزیده اند. آرزویی بسیار نزدیک...
به راستی که وجود سه نسل از زنان سر به دار ایرانی در حاکمیت ننگین 30 ساله مرتجعین، واقعیت شکوهمندی است از رسالت تاریخی که بر دوش مردم ایران و به ویژه زنان شجاع ایران زمین نهاده شده است، نسلی که بی تردید نگین کوچک شبنم نیز از ادامه دهندگان راه و مسیر تاریخی آنان است.
البته این همان پدیده نوین زن مسئول و آگاه در تاریخ ملت ماست که نه تنها به نسلهای آینده مردم ایران بلکه برای همه مردم منطقه و جهان درسهایی ازمقاومت و ایستادگی تا پای جان در برابر غدارترین دشمنان انسان، آزادی و دموکراسی را
می آموزد .
15 شهریور 1389