واقعیت این است که " بی مایه فطیر است". همزمان با این نمایش، در خیابان نزدیک به سازمان ملل متحد، هزاران نفر از هم میهنان آزاده در بزرگترین تجمع به نمایش اراده ملی ایرانیان برای سرنگونی کلیت رژیم پرداختند وخواستار اجرای حکم دادگاه استیناف برای لغو برچسب تروریستی و تضمین امنیت ساکنان اشرف شدند که جای بحث مفصل خودش را دارد.
من می خواهم لحظه ای کوتاه ذهن خوانندگان را وام گرفته و به تصویر محتملی در اتاق سیاست ایران در وزارت خارجه امریکا اشاره کنم.
شما فکر می کنید چرا این حضرات در نگارش خطوط و مرزهای سخنرانی و مواضع آقای رئیس جمهور مجددا با ادبیات سی ساله استمالت جویی به دست بازی! دروازه عبور و... والبته با پرداخت بها از جیب مردم ایران، پرداختند؟
گر معماری و یا طبیبی حاصل و کارنامه سی ساله اش در دنیای واقعی چیزی شبیه حاصل کار آقایان می بود، می بایست یا در عمق ورشکستگی دست و پا می زد و یا پروانه طبابت را ازدست داده و به عنوان دکتر علفی در کوره محلی به ارتزاق مشغول می شد!
بر اساس چه معیار و سنجشی می توان صحت یک سیاست را سنجید؟
تاکنون نه رژیم دست از سیاست تروریست پروری برداشته و نه بر می دارد. نه ولی فقیه دست از تلاش برای کسب سلاح اتمی برداشته و توان عملی آن را دارد.
مجموعه معادلات اقتصادی با رژیم، به رغم حجم مهم آن برای رژیم، در کل اقتصاد اروپا و آمریکا چندان رتبه مهمی ندارد. اما شاید ترس از تحولات عمیق اجتماعی به التماس محبت و تمدن مداری از گماشته ولی فقیه راه برده است. اما چه باید گفت زمانی که در منهتن و چند خیابان بالاتر از قتلگاه هزاران غیرنظامی در نیویورک، پاسدار هزار تیر به طلبکاری پرداخته و با استهزا و تمسخر به ریش نداشته استمالتگران و مخاطبین احتمالی داخلی می خندد و مزد دست باز و در باز را می طلبد، این را باید از معماران ورشکسته سیاست مماشات که بر نگاهداشتن نام مجاهدین در لیست کذائی اصرار می ورزند پرسید که درصد موفقیت نسبی سیاستشان را امروز چگونه می بینند؟ بیشتر از وقاحت احمدی نژاد یا؟